[ حدیث دل ]
🕊 اعتماد مثل دومينو می مونه حالا دستت بخوره پات بخوره عمداً بندازی یا هر چی وقتی ريخت ديگه كار از
من دایره در دایره گردابم و تکرار
هی در تو شدم غرق، تو انگار نه انگار
من اهل همین کوچه ی بن بست کناری
تو پنجره ای رو به افق های غزل وار
من وحشی چشمان غزالین تو گشتم
با آنهمه اهلیت و اصلیت بسیار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم
شعری که به اثبات تو کوشد نه به انکار
باید بروم تا نگرفته است گناهت
دامان مرا در عطش این همه دیدار
دیگر چه بگویم که در این همهمه بازار
بیرون نزند دایره از نقطه ی پرگار
ای تلخ ترین ماه شب بلخ و سمرقند
ای قهوه ی چشمان تو آوازه ی قاجار
من وحشی چشمان غزالین تو گشتم
با آن همه اهلیت و اصلیت بسیار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم
شعری که به اثبات تو کوشد نه به انکار
باید بروم تا نگرفته ست گناهت
دامان مرا در عطش این همه دیدار
#سعید_عاشقی