با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است، ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم
گرچه گلدان من از خشک شدن میترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمس بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم
#علی_اکبر_رشیدی
#حدیث_دل 🎈