تا زمانـےڪه غمها و اشتباهات گذشته را
رها نڪنـے
نمـےتوانے در زندگےپیشرفت ڪنے
این نڪته را از “غنچه ها” آموختم
تا لب به “خنده” وا نڪنے
گل نمےشوے
💕
ســربــنــد بــســتــن
یــعــنــیــ...
دیــگردلــت بــنــد ایــنــُ آن نــبــاشــد
آن را مــحــڪــم گــره بــزنــ
و خــودت را وقــف صــاحــب نــامــش ڪــن
#یــازهرا
زیــاد بــه خــود ،مــطــمــئن نــبــاشــ
اڪــثــر ڪــســانــے ڪــه لــب دریــا غــرق
مــیــشــن شــنــا بــلــدن ،پــس چــرا غــرق مــیــشــنــ
چــون زیــادے بــه خــودشــون مــطــمــئنــن و مــیــرن جــلــو...
هرچیــبــهشــون مــیــگــے نــریــد جــلــوتــر مــیــگــن مــا بــلــدیــم نــاشــے نــیــســتــیــمــ
تــوے ارتــبــاط بــا نــامــحــرم همــ
زیــادے بــه خــودت مــطــمــئن نــبــاشــ
حــد و حــدود رو رعــایــت ڪــن وگــرنــه مــثــل خــیــلــے ها غــرق مــیــشــیــ...
یــادت بــاشــه خــیــلــے ها بــودن از مــن و تــو دیــن و ایــمــانــشــون مــحــڪــم تــر بــوده و غــرق شــدنــد...
یــوســفــ(عــ)ڪهپــیــغــمــبــر خــدا بــود بــا اون ایــمــانــش فــرار ڪــرد از خــلــوت بــا نــامــحــرمــ...
منــو تــو ڪــه هیــچــیــ...
🍃🍃 🍃
دلم می خواهد
شب هایی که دلتنگم،
تو را از خیالم بیرون بکشم
و کنارت بنشینم!
خیره بر چشمانت
هی برایت چای بریزم،
و هی چای سرد شود
و دلمان گرم...
قشنگ حرف هایمان که گل کرد؛
مثل دوران کودکی
کفش هایت را پنهان کنم
که نتوانی بروی!
غافل از اینکه تو پا برهنه می روی،
که من صدای قدم هایت را نشنوم...
#پروانه_حسینى
شبتون پراز گرمایِ عشق ومهر
پراز حس هایِ
ناب و دوست داشتنی
تمام آرامش را برایتان آرزو دارم......🍃🌷
بعضى آدمها را بايد آنقدر تكثير كرد،
تا مبادا نسلشان منقرض شود...
آنها كه دليلِ حالِ خوبتان هستند...
آنها كه حتى با فكر كردن بهشان،
لبخند روى لبت مينشيند...
همان آدمهايى كه در بدترين شرايط،
شما را تمام و كمال پذيرا بودند...
داريد اگر از اين ناياب ها،
دو دستى بچسبيدشان
#علی_قاضی_نظام
گر ز حالِ دل خبر داری بگو
وَر نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانَم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو...
#مولانـــا
🌸🌸💓🌸💓🌸🌸
یــڪــے آمــد ڪــه دنــیــایــش شــروعــے تــازه در مــن بــود
پــر از احــســاس مــوســیــقــے،شــبــیــه لــحــن ســوســن بــود
ردیــف آرزوهایــش ڪــمــے تــا قــســمــتــے ابــریــ
نــگــاه ســاده اش امــا،همــیــشهصــاف و روشــن بــود
حــریــم پــاڪ مــریــم را بــه ڪــرڪــس ها نــمــے بــخــشــیــد
بــرایــش نــاز ســنــجــاقــڪ،همــیــشــه ســهم لــادن بــود
بــه زخــم گــل نــمــے خــنــدیــد،مــهتــابیــتــر از شــب بــود
همــیــشــه بــود،و مــے آمــد ولــے از جــنــس رفــتــن بــود
شــبــے در شــعــر مــن گــم شــد،ڪــسیــڪــه بــا غــزل آمــد
همــان عــزیــزے ڪــه دنــیــایــش شــروعــے تــازه در مــن بــود..
گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آنچنان جای گرفته است که مشکل برود
پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود
گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال
چون بیاید به سر کوی تو، بیدل برود
کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شب آید و غافل برود
ساربان! تند مران، ورنه، چنان میگریم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گیرد و اندر پی قاتل برود
باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود
گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد
این سخن ماند ندانم که چه با دل برود
#شاطرعباس_صبوحی
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
#هوشنگ_ابتهاج
🔻امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
🔹در شگفتم از كسى كه به #رحم و شفقت فرا دست خود اميد دارد ، چگونه به فرو دست خود رحم نمى كند
💫عَجِبتُ لِمَن يَرجُو رَحمَةَ مَن فَوقَهُ كيفَ لا يَرحَمُ مَن دُونَهُ؟!💫
📚غررالحكم حدیث 6255
[ حدیث دل ]
♦️مولای من، یا صاحب الزمان ؛ اینجا بدون تو هوا خیلی سنگین است! نفسم بالا نمی آید! تو را به جان ماد
امام ظهور میکند و سر آخر جهان به نور وجودش منور میشود، میدانم ! اما جانمان به لبمان میرسد از این تاریکی به آن نور برسیم! و من نگرانم ، دلم میلرزد ، از اینکه ته چاه بمانم ، میترسم کم بیاوریم ، راستش را بخواهی غصه میخورم ! بغض میکنم ! مثل بچه ی گم شده به بازار، سرگردانم! غصه میخورم از اینکه اکثرمان غافلیم ، به خواب دنیا رفته ایم! سرگردانم از اینکه نمیدانم کدام راه به خدا میرسد ! میدانم آخرش سپید است ! درک دنیای معطرِ به عطرِ حجتِ خدا ، رایحه ای است که تنها نصیب صابرین میشود ، نصیب آن ها که تا آخر خط به پای یار میمانند!غم هجران ، آخرش به وصل یار می انجامد اما کجاست دلی که طاقت این ظلمت را داشته باشد ، دل ما طاقت فراق یار ندارد ، میسوزد! چون پروانه به گرد شمعی که نمیبیند! سینه ام تنگ شده ؛ تمام غم آینده ی پیش رو، به دلم نشسته ! غم آینده ی تاریک انسان ها ، من نور میخواهم ! اینجا ظلمت همه جا را فرا گرفته! یارانمان هر روز شهد شهادت مینوشند! یعنی جهان روز به روز از نعمت حضورشان بی نصیب تر میشود! و تاریک تر ...
من میترسم از تاریکی ...
#توابین