اباعبدالله(ع)
ما غلامیم غلام دو اباعبدالله
دل ما خورده به نام دو اباعبدالله
شیعه را داد نجات از همه طوفان ها
کشتی لطف مدام دو اباعبدالله
تا قیامت به خدا هر که مسلمان بشود
هست مدیون قیام دو اباعبدالله
از همه شادی و غم های جهان آزاد است
دل افتاده به دام دو اباعبدالله
هر شب و روز فقط فکر هدایت بودند
خرج دین گشت تمام دو اباعبدالله
آسمانی شده بی چون و چرا هر کس که
پر گرفت از سر بام دو اباعبدالله
دم به دم ، دم بزن از مهدی موعود فقط
شیعه این است پیام دو اباعبدالله
چه در آن کوچه ، چه گودال نشد ای دشمن
ذره ای کم ز مقام دو اباعبدالله
هر چه دیدند نکردند گلایه اصلا
ای به قربان مرام دو اباعبدالله
کاش محشر نشود قسمت منصور و یزید
سفره رحمت عام دو اباعبدالله
محمد حسین رحیمیان
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمد_حسین_رحیمیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
به پایِ بغضِ پدر ، دست بسته میبردند
سکــوتِ مأذنه ها جــاری از جَهالت بود
نمــازِ کـامــلِ مـا را شکسـته می بـردند
کسی نبــود بگـــوید به ابـرهایِ سیــاه
هلالِ ماه ، مگـر تازیانــه می خواهد ؟
همین که صـادقِ آلِ عَبا بدونِ عَباست
بس است روضه مکشوف را نمیخواهد
شناسنــامـه ی ایـن خــانواده غــم دارد
نه بارگـاه ، نه گلدستــه ، نه حَــرم دارد
هنوز کوچــه و دستـانِ بستـه و ... آری
فقط مصیبتِ این شعر شعله کــم دارد
و سوخت خانه در آتش...امام میخندید
به شــعله هـا که گلستـــانِ راهِ او بودند
به ریسمان که پناهنده شد به دستانش
به لات ها کــه حقیــــرِ نگـــاهِ او بودند
چقــدر آیه به آیـه اصـولِ دیـــــن افتاد
بزرگ آیـتِ عُظمــایِ دیـن ، زمیــن افتاد
به تیــرِ فتنه ی لامذهبِ شـرارت پـوش
کمانِ خم شده ، در چلّـه ی کمیـن افتاد
مدینـه شهـرِ غریبانه های تاریـــخ است
به قدّ و قامتِ این شهر گریه پوشاندند
شبیهِ باقر و سجّاد و مجتبی ...این بار
به روحِ مکتبِ اســلام زهــــر نوشاندند
بقیع از همه ی شــهر خســته تر شده بود
حصارِ سینه اش از درد بسته تر شده بود
چهار پاره ی غُربت همین که شکل گرفت
مزارِ مخفــیِ زهـرا شکســـته تر شده بود
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرتِ شیخ الائمه(ع)
یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت
داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت
بود از نسل علی(ع)...حیف ولی دور و برش
قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت
هر چه از نقشهٔ دشمن-شکنی ها میگفت
برملا میشد و یک راز-نگهدار نداشت
حضرتِ شیخ الائمه(ع) چقدَر بود غریب
هیچکس با خودش و دغدغه اش کار نداشت
غیرِ هارونِ عزیزِ مکّی...آنکه سریع
رفت در آتش عشقش! غمی انگار نداشت
شعله ها سرد شد و ذره ای آسیب ندید
قلبِ او بود سلیم و دل بیمار نداشت
نیمه شب بود که شد قصدِ جسارت آغاز
کوچه غوغا شد و جز فتنهٔ اشرار نداشت
خانهٔ امنِ امام ِ صادق(ع) شد ناامن
دشمنش آمد و جز نیتِ آزار نداشت
آنقدَر با تشر و با عجله می بردند
وقتِ برداشتن و بستنِ دستار نداشت
می دوید و نفَسَش سوخت و میخورد زمین
کاش مرکَب به سرآسیمگی اجبار نداشت
عرقِ پیشانی رویِ محاسن میریخت
حالش آشفته شد و رنگ به رخسار نداشت
کوچه، دستِ بسته، پای برهنه، دشنام...
غربتش فرقی با حیدر کرار(ع) نداشت
عضو عضوِ بدنش یکسره از کار افتاد
کاش زهر آن همه بر کشتنَش اصرار نداشت
*
پیرهن بر تنش و ماند عقیقش در دست
پیکرش زخم نشد! نیزهٔ بسیار نداشت
تشنه جان داد ولی بود سرش بر بدنش
تنش عریان نشد و خندهٔ انظار نداشت!
مرضیه عاطفی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #مرضیه_عاطفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام صادق (ع)
دشمن کشیده است اگر آتش به خانه اش
اما کسی نسوخته در آشیانه اش
می شد جسارتی هم اگر بین کوچه ها
دیگر کسی نگفته که با تازیانه اش
آماده کرده بود خودش را برای مرگ
جز ذکر حق نبود به لبها ترانه اش
مشغول ذکر و گرم مناجات بود که
کردند بی عبا و عمامه روانه اش
رفتند سوی کلبه ی لبریز رافتش
بردند سوی کاخ ستم بی بهانه اش
اصلا خودِ علیست که با زحمتی زیاد
در کوچه های شهر کشد نان به شانه اش
ما را چه حیدری چه حسینی رسیده بود
آری اگر نبود وجود یگانه اش
ما را اگر که عاشق خود کرده می شویم
مدیون لطف راز و نیاز شبانه اش
گلدسته و مناره و گنبد نشانی است
باید چه کرد در حرم بی نشانه اش
محمد معین پوریلان
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمد_معین_پوریلان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب آقام
شکوه ها می کنم از چشم تری بسته شده
مانده ام اوّل راه و گذری بسته شده
زلف من با غم یارم سحری بسته شده
آمدم گریه کنان پشت دری بسته شده
نذر کردم که گرفتار شدم گریه کنم
بگذارید به احوال خودم گریه کنم
خاک بین الحرمین است هوایی بقیع
چه کنم؟ من گله دارم ز جدایی بقیع
می نشیند به روی خاک، فدایی بقیع
به خدا می رسد از راه گدایی بقیع
چه شود آرزوی ما همه معنا بشود
موقع ساختن مرقد زهرا بشود
برو با ذکر علی، مست شو در سعی و صفا
فخر کن، گریه کن از توسعه ی کرببلا
عشق کن، حال کن از گسترش صحن رضا
به سر خود بزن از غربت آن پنجره ها
شهر را کاش پُر از پرچم صادق بکنیم
کاشکی از غم بی زائری اش دق بکنیم
چقدر بی محلی؟... گریه کنی نیست که نیست
دور این نور جلی ...گریه کنی نیست که نیست
حرمش هست ولی ... گریه کنی نیست که نیست
غیر زهرا و علی ... گریه کنی نیست که نیست
او غریب است و جواب غم و اشکش، آه است
ای مدینه به خدا روضه ی او جانکاه است
گفت؛ گُل بودم و از ساقه شکاندند مرا
بی عبا در وسط کوچه دواندند مرا
پیش چشم در و همسایه کشاندند مرا
با جسارت به در خانه رساندند مرا
آنکه من را به زمین از سر اجبار انداخت
هی مرا یاد غم حیدر کرار انداخت
از غمم داد کشیدند و صدایی نگرفت
راه ناموس مرا بی سر و پایی نگرفت
خانه ام سوخت، ولی میخ به جایی نگرفت
در نیفتاد ... به آن ضربه ی پایی نگرفت
عرش می سوخت، دل و جان پیمبر می سوخت
آب می سوخت، گُل صورت مادر می سوخت
گرچه سجاده کشیدند و شرر آوردند ...
ظلم کردند و مرا بین خطر آوردند ...
سخت شد قبضه ی شمشیر که در آوردند ...
یاد من باز، غم نیزه و سر آوردند
آخرین دم زدن و بازدمش بود حسین
ته مقتل، نگران حرمش بود حسین
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من
نیمه شب بود و عاشقی بیدار
مست حق بود و راحت از اغیار
نیمه شب بود و وقت راز و نیاز
بین سجاده بود، بین نماز
با تأسی به مادرش زهرا
دست خود برده بود سوی خدا
داشت همسایه را دعا می کرد
گره ها را دوباره وا می کرد
ذکرِ ارباب عالمین گرفت
بوسه از تربت حسین گرفت
ناگهان صحبت از تهاجم شد
خلوتش بین نعره ها گم شد
داد و فریاد، بی دلیل زدند
شعله بر خانه ی خلیل زدند
حرمت این حرم شکسته شد و
دست او بین خانه بسته شد و
پا شد از جای خود ولی افتاد
یاد مظلومی علی افتاد
از غریب مدینه دم می زد
وسط شعله ها قدم می زد
خاک و خاکستر از عباش تکاند
اشک بر مادرش دوباره فشاند
حرف داغِ گران زهرا بود
میخ در روضه خوان زهرا بود
پیر مردی وحید را بردند
آن محاسن سپید را بردند
باز هم روضه ها به کوچه کشید
آه... آقای ما بگو چه کشید؟!
پیر را طاقت دویدن نیست
می رود... حاجت کشیدن نیست
فلک از غصه شرمگین شده بود
شیخ ما نقش بر زمین شده بود
پیکرش را چقدر آزردند
تا که شیخ الائمه را بردند
خوب شد بر سرش جدال نشد
غارت پیکرش حلال نشد
تشنگی تاب و قدرتش نگرفت
تیر و نیزه به قامتش نگرفت
رخش از خون تازه رنگ نشد
صورتش آشنا به سنگ نشد
خوب شد قاتلی سویش نرسید
پنجه ای بین گیسویش نرسید
خواهری با شکستنش نشکست
بر روی سینه اش کسی ننشست
محمد جواد شیرازی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا جعفر بن محمد الصادق(ع)
قسم به نور به اشراق تو به دیدن تو
که صبح صادق دنیاست چشم روشن تو
کدام رایحهی سبز از بهار تو نیست
بگو کجاست شبیه بهشت گلشن تو؟
حقیقت همهی هرچه هست ظاهر توست
بقای باطن دانش کلام متقن تو
به بارگاه و حرم احتیاج نیست که هست
دو دست خواهش ما بر ضریح دامن تو
بقیع زائری از جنس آسمان دارد
شدهاست حسرت افلاک خاک مدفن تو
میان دود در آتش دلت کجاها رفت
چقدر خوب تورا میشناخت دشمن تو
حریم آینه ی آیه ی تو دست نخورد
دعای خیر پیمبر شده است جوشن تو
محمد حسن بیاتلو
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمد_حسن_بیاتلو
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من
ترساند کودکان تو را شیهه های اسب
لرزید قلب دخترتو ازصدای اسب
هرچندپشت مرکب دشمن دویده ای
اما به سینه ی تونخورد ست پای اسب
در کربلا به سینه ی جدت رسید نعل
چیزی نماند دراثرضربه های اسب
هر ضربه باشتاب جداکردقسمتی
یک تکه پیکر است به هرجای پای اسب
میخ گداخته که به محسن نکردرحم
میخی ست که برون شده ازنعلهای اسب
قاسم ویاعموست ندانم که ردّ کیست
ردّی زپیکراست به هرردّ پای اسب
محمدحسین ناجی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمدحسین_ناجی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسم الله
بسم الله اگر طالب نوری دل عاشق !
بسم الله اگر هست تو را رأی موافق
اینک تو این راه به ادراک حقایق
بنشین نفسی ، این تو و این منبر صادق
بگذار به آئینه ی تو نور بتابد
نزدیک بمان ، هرچند از دور بتابد
علم ، اول و آخر شده در دفتر او جمع
المنهُ للَه که نشد منبر او جمع
چونان که ملائک همه در محضر او جمع
هستند فقیهان همه دور و بر او جمع
علامه به علامه مفسّر به مفسّر
بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر
افتاده عقول همه در پای سوادش
توحید مفضّل نم دریای سوادش
طبع شعرا بسته به انشای سوادش
حکم فقها مُهر به امضای سوادش
دور است ز درک سخنش علم افاضل
دنیا شده بی بهره از این بحر فضائل
جز پرورش شیعه دگر کار ندارد
روشن چه تنوری است ولی یار ندارد
غم دارد و غم دارد و غمخوار ندارد
مظلوم بقیع است و عزادار ندارد
افسوس که در خیمه ی او جمع نبودیم
جز یک شب تقویم غمش را نسرودیم
در صدق که نام آور و در علم رفیع است
همواره گنهکارم و همواره شفیع است
او گوشهنشین شب بی نور بقیع است
از روضه ی تنهایی او خون دل شیعه است
مائیم و غم بی کسی حضرت صادق
تنها شده تا شیعه نماند متفرّق
بوده است پریشان پریشانی جدش
حیران شده از روضه ی حیرانی جدش
سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش
خون می چکد از صورت نورانی جدش
اشکش شده جاری به غم کرببلایش
یک عمر خودش روضه گرفته است برایش
محسن ناصحی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محسن_ناصحی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم آقام
پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم
بگذارید به همراه عصا بردارم
به زمین میخورم و طاقت ره رفتن نیست
در همین اول ره،کاش که جان بسپارم
مویم آشفته شد از بس که کشیدند مرا
کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم
پا برهنه،وسط کوچه به دست بسته
به خدا هر قدمم فکر سر بازارم
عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند
مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم
جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت
خانه ام سوخت ولی یاد درو دیوارم
خانه پر دود شد و شکر ،که در میخ نداشت
دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم
صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت
صورت مادر ما سوخت و من بیمارم
زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند
نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم
محمود اسدی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمود_اسدی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مظلوم آقام
تنها نسوخت از شرر زهر حنجرت
آتش رسید بر جگر و جسم لاغرت
یکبار غرق خون لبت از زهر شد ولی
عمری چکید خون دل از دیدهی ترت
از کوچه های تنگ عبورت فتادو بعد
یادآمد از کبودی رخسار مادرت
گرچه شکسته اند درِ خانه را ولی
دیگر لگد نخورد به پهلوی همسرت
با ترس کودکت وسط شعله میدوید
زخمیِ خارها نشده پای دخترت
با دست بسته مجلس اغیار رفته ای
اما سر بریده نبوده برابرت
از سوز زهر پا به سرت آب شد ولی
شکر خدا که باز بُوَد روی تن، سرت
پیراهن شما که به غارت نرفته است
عریان نمانده جسم تو در پیش خواهرت
شکر خدا که چکمه به جسم شما نخورد
خاکی دگر نگشته دهان مطهرت
شکر خدا که پیکرت آقا به هم نریخت
در زیر نعل اسب نشد نرم پیکرت
دلتنگ آستان بقیعم، خدا کند
شائق شود به لطف نگاه تو زائرت
محمود اسدی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #محمود_اسدی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ریزد سرشکِ زهرا(س)
ریزد سرشکِ زهرا ، از دیده چون ستاره
داغ امام صادق ، زد بر دلش شراره
با چشم دل نظر کن ، یک لحظه در مدینه
بر تربتش که دارد ، بر غربتش اشاره
دل تنگِ مادرش بود ، آن یادگار زهرا
مهمان مادرش شد ، با قلب پاره پاره
هر شب به یک بهانه ، می بُردنش زخانه
از ظلم و جور منصور ، خون شد دلش هماره
کی دیده پیرمردِ هفتاد ساله ای را
در کوچه ها پیاده ، دنبال یک سواره
ابن ربیع نامرد ، رحمی به او نمیکرد
می دید که نفس هاش ، افتاده در شماره
شد فاطمیه تکرار ، آتش گرفت گلزار
اما زنی نبوده ، در پشت در دوباره
میزد قدم در آتش ، میگفت وای مادر
جز سوختن چه راهی ، جز ساختن چه چاره
یکبار منزلش سوخت ، صد مرتبه دلش سوخت
بر حال کودکانش ، بنمود تا نظاره
صد شکر دخترانش ، بابا کنارشان بود
غارت نشد از آنها ، خلخال و گوشواره
عبدالحسین میرزایی
#شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا #عبدالحسین_میرزایی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹