eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
76 عکس
156 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
باتو خوشیم دَم ، بی شما به بازدمم هم نمیرسد نه ، دست ما به حلقه ی ماتم نمیرسد این آه و دَم ، به گِل‌گِلِ آدم نمیرسد باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ای مستیِ مدام ، علیه السلام حسین ای مطلع و شروعم و حُسنِ ختام حسین ای ((* تِ فِدا بَووشِ گدا )) یا امام حسین باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد بَه بَه ، چه باده هات به طبعم بساز شد این قوم ، جز تو از همه کس بی نیاز شد تا پایشان به محفل گرم تو باز شد باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ما نوکریم ، نوکری ما کمال ما بودت ،طلوع ما و نبودت، زوال ما ثانیه ای بدون تو خوش نیست حال ما باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد با محتشم ، ز شورش شیرین دم زدم یک دو سه پیک ، محض رضایت قلم زدم یعنی فقط به عشق تو عمری علم زدم باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد من با ولات گر بروم زیرِ گِل ، خوشم روز حساب گر که نباشم خجل ، خوشم تنها به اشک روضه تان هست دلخوشم باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ای انتهای هرچه مضامین ، حسین جان اشکت به دردها شده تسکین ، حسین جان با تو قیامتم شده تضمین ، حسین جان باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد میثم خنکدار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سنه قوربان آقا سال ها دل طلب جام می از ما می کرد طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد شُکر..از کنج لبم صحبت لیلا افتاد... گذرم باز به میخانه ی مولا افتاد می که در خمره ی تو پخته نشد ناب نشد هیچ جامی مَثَل جام تو نایاب نشد جز به نور تو هویدا رخ مهتاب نشد هیچ کس جز تو برای بشر ارباب نشد چون که ارباب تو هستی ز خدا ممنونم چون تو لیلای منی تا به ابد مجنونم دست شو بر سر مخلوق چو باران بنشین بر سر شانه چو گیسوی پریشان بنشین حجره نه ، جلوه کن و بر سر ایوان بنشین فجر شو ، آیه شو ، بر منبر قرآن بنشین بنشین اینهمه عشاق تو را می خوانند همه از گردش چشمان تو سرگردانند بی سبب نیست که از عشق تو حیران هستیم از سلامی که بجز توست پشیمان هستیم عجمانیم که از تیره ی سلمان هستیم سالیانی ست که در شهر تو مهمان هستیم هر کجا نام حسین است ، جلی می خوانیم تا ابد با دم اولاد علی می خوانیم قلب با بردن نامت هیجان می گیرد شهریار از قبلت فن بیان می گیرد حاج فیروز* به اسم تو زبان می گیرد ناتوان است و به اذن تو توان می گیرد هیچ در چنته نمانده ست بجز جان آقا که همان هم ، سنه قوربان سنه قوربان آقا روز میلاد تو هم جام بلا می خواهد چه کسی گفته مریض تو شفا می خواهد این مریض از دو جهان عشق تو را می خواهد و فقط تذکره ی کرب و بلا می خواهد بدهی یا ندهی باز خودت را عشق است دلبرم ناز بکن ناز ، خودت را عشق است ایمان کریمی . لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk🌹
تو آفتاب روشنی ای دلبری که دلبری ات داستان شده شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده گهواره تو زینت هفت آسمان شده جان دوباره یافته عالم جوان شده جانان رسید موسم تقدیم جان شده گل آمد و حیات گلستان شروع شد خشکی گذشت و بارش باران شروع شد دوران نشئگی خماران شروع شد مستی ما ز سوم شعبان شروع شد پای تو اشک شوق زچشمم روان شده قنداقه ی پسر چو به دستش پدر گرفت انگار اختیار شبش را سحر گرفت با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت بال فرشته ها به سرش سایه بان شده تو آفتاب روشن و پیدای ما شدی تو آمدی و روح به اعضای ما شدی خندیدی و تمامی دنیای ما شدی گفتیم عاشقیم و تو لیلای ما شدی راز جنون ما به خلایق عیان شده دریا دلیم و دیده ز مرداب بسته ایم امید خود به باده ی نایاب بسته ایم با دیدن تو دیده به هر خواب بسته ایم دل را به لطف حضرت ارباب بسته ایم دل های ما به گوشه ی چشمی نشان شده عشقت همینکه صبح ازل آفریده شد از روی چشمهات غزل آفریده شد از استواری تو جبل آفریده شد با شهد خنده هات عسل آفریده شد دیگر قلم خلقت تو ناتوان شده پیغمبر خدا ز کجا حرف می زند؟ در روز عید هم ز عزا حرف می زند دارد ز خاک کرب و بلا حرف می زند آری ز سیدالشهدا حرف می زند حتی خدا ز ماتم روضه خوان شده شاعر دلم گرفته بیا از خدا بگو من با همه غریبه ام از آشنا بگو از انتظار و حسرت مشتی گدا بگو حرف دگر رها کن و از کربلا بگو دل بیقرار دیدن آن آستان شده هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حسین جان ای قبله‌یِ عوالمِ بالا حسین جان ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست نامی که در گشودنِ در داشتی علیست جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست ای سر به پات رفته به مولا حسین جان چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟ آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی لبخند میزنی به پسرها یکی یکی اُفتاده‌اند پیشِ تو سرها یکی یکی با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو شبهای جمعه‌ایم پُر از بویِ سیبِ تو امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو جان خواستی به چشم بفرما حسین جان حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ابالاحرار یا حسین هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید   ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید   در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید   لطف شان حتی به یک تبعید رفته میرسد مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید   هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید   هر سری بر دامنت آمد سعادتمند شد هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید   ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم   تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی   از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی   در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی   بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟ پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟   پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی   ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی   معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی   شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده یک کم از لطف های دل بخواهت را بده   راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده   گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده   خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین گوشه چشمی از تو میخواهم! نگاهت را بده   آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده   سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام روزی سال گدای رو سیاهت را بده   خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت   عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا   پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است گوش را دادیم تنها به اذان کربلا   در قیامت میزبانی میکند از کل خلق هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا   از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست ما همه هستیم یک یک در امان کربلا   از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم اسم مان هم میشود پیر و جوان کربلا   چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات گریه پشت گریه پای داستان کربلا   تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد   جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود   آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود تا تن آقا شبیه یک معما میشود   یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد در جوابش تیر بین حلق او جا میشود   یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود.... سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حضرت شعر و غزل وارد دنیا شده است کمر قافیه ها پیش قدش تا شده است تاب زلفش ده هزاران غزل ناخوانده است خط پیشانی این یار مُعمّا شده است دامن سوره ی کوثر شده سرچشمه ی او بی سبب نیست اگر حضرت دریا شده است فُطرس بی پر و بال از پر قنداقه ی او بال پرواز گرفته است, مُداوا شده است او که گهواره اش از بال و پر جبریل است جبرئیلی که خودش محو تماشا شده است امشب از دفتر چشم تو غزل می ریزد از لب پُر شکرت شهد و عسل می ریزد ما همه در به در خنده ی زهرایی او همگی محو رخ ماه و تماشایی او پچ پچ حوری و جن و مَلَک این است فقط: که خدا خلق نکرده است به زیبایی او غنچه ی لاله ی سُرخ نبوی باز شده ماه شعبان شده آغاز شکوفایی او بوی عطرش به خدا زنده نموده است مرا من شفا یافته ام با دم عیسایی او چه کسی غیر حسین از همه چیزش زده است؟! من فدای دل شیدا, دل دریایی او صحنه کرببلا, صحنه ی اعجاز حسین بین گودال خریده است خدا, نازِ حسین... بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹