تصنیفِ هر قصیدهٔ ما، نِی شد عاقبت
شُربِ مدامِ هر شبِ ما، مِی شد عاقبت
بی کربلا نشستنِ ما طِی شد عاقبت
چون قبله گاهِ هر شبِ ما، رِی شد عاقبت
مَن زارَ حضرتش که همان زارَ کربلاست
یا سیدالکریم،همان یا حسینِ ماست
میخواستم که واژه برایت عَلَم کنم
دل را به شوقِ وصلِ شما اَرگِ بَم کنم
جوشانده ای ز شعر ،برایِ تو دَم کنم
خود را برایِ مدحِ شما مُحتشم کنم
کاسه کجا و وُسعتِ دریایِ بی کران
من جایِ خویش هستم و توجایِ خود بمان
امشب بهانه هایِ دلم چیست؟ شهرِ ری
برگو شَرابِ تو زِ خُمِ کیست؟ شهرِ ری
مستی فُزون تر از مِیِ تو نیست شهرِ ری
با او شده است منطقهٔ بیست شهرِ ری
تعظیم میکنم به تو در لحظهٔ ورود
ای از امامِ هادیِ ما بر شما درود
فرمود رهبرم که تویی قبله گاهِ شهر
آری تویی تو یک تنه پشت وپناهِ شهر
ای آفِتابِ روشنِ بختِ سیاهِ شهر
هست آن ضریحِ نقره ای ات مِهر و ماهِ شهر
این پایِتخت با تو که صاحب حرم شده
تهران به خِیرِ بودنِ تو محترم شده
یا سیدالکریم!! تو ای بندهٔ عظیم
از جانبِ تو بر دلِ ما می وزد نسیم
دل بستهٔ نگاهِ تو هستیم از قدیم
با عشق، تا کنارِ ضریحِ تو میرسیم
از بس غریقِ رحمتِ بی انتها شدیم
حس میکنیم زائر کرب و بلا شدیم
وقتِ زیارتت به دلم شور میرسد
فیضت به هر شکستهٔ رنجور میرسد
در مسلمیه از حرمت نور میرسد
شبهایِ جمعه نالهٔ منصور میرسد
نوکر رسید و در حرمِ تو دخیل شد
در اعتکافِ روضهٔ ابن عقیل شد
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
#مهدی_قربانی
@hadithashk
هر زمان، وقتِ واقع بینی شد
شعرم انگار درسِ دینی شد
مکتبی رفته ام که اُستادش...
خودِ علامهٔ اَمینی شد
گِل ایجادم از غدیرِ خُم است
اینچنین عبد آفرینی شد
همهٔ ماه ها به نامِ علیست
رجب اما عجب نگینی شد
در طلوعِ رجب خبر آمد
پنجمین آسمان، زمینی شد
بعد از آن پُشتِ نامِ محبوبم
تا سرِ جاده نقطه چینی شد
علتِ خلقت نجوم آمد
حضرتِ باقرالعلوم آمد
چون مسافر که مقصدی دارد
دل به شوقش چه مَعبدی دارد
شده هم نامِ مصطفی یعنی...
خُلق و خوی محمدی دارد
مثلِ پیغمبر است و تا معراج...
صبح و شب رفت و آمدی دارد
از علومِ غریبه در عالَم
اوست آنکه مُجلدی دارد
شده عالِم اگر کسی حتما...
از کفِ پاش درصدی دارد
قدرِ زر، زرگری بداند پس
نور در نور، مرقدی دارد
از ستون هایِ نور، گلدسته
فوقِ خورشید، گُنبدی دارد
حَرمش وسعتِ فَلک دارد
عرش، در آن حرم سَرَک دارد
آمد آن حِکمتِ کمال و تمام
آمد آنی که هست خیرِ مُدام
دانشش را به پایِ دین آورد
پایه ریزی شده از او احکام
حرفِ او را به اِستناد آورد
تا که شد از فقیه، استعلام
قالَ باقر بگو که شیرین شد
کامم از راهِ گوش از این نام
نفخه ای از نسیمِ او آمد
رفت با پایِ خود دلم در دام
ما که گَردی ز خاکِ او هستیم
صبحِ محشر هلاکِ او هستیم
عشق، با ما دوباره راه آمد
باز معشوقِ دل بخواه آمد
اولِ ماه، وقتِ استهلال
همه دیدند قرصِ ماه آمد
ظلمت و کینه ی جهالت رفت
نورِ آفاق در پگاه آمد
اگر افتاده ای، بخوان او را
بی پناهی اگر ، پناه آمد
یوسفی در کنارِ یعقوب و
نوهٔ یکهٔ دو شاه آمد
باز سکه به نامِ ارباب است
به صفِ کربلا سپاه آمد
مدحِ او تا ابد به تحلیل است
مدح، با شرحِ روضه تکمیل است
رفت در کربلا مصیبت دید
در طفولیَتش اسارت دید
با زن و بچه هایِ اهل حرم
آتشِ خیمه دید و غارت دید
شام در مجلسِ مِیِ و مستی
به نوامیس حق جسارت دید
در میان خرابه حتما او...
قلبِ آیینه اش جراحت دید
با مقامِ امامت از خیمه...
شمر را روی سینه راحت دید
دست و پا زد قتیلِ بیچاره
فقط از قاتلش لجاجت دید
ای که از آب هم شدی محروم
السلام علیک یا مظلوم
#شعر_ولادت_حضرت_امام_محمد_باقر
#مهدی_قربانی
@hadithashk
طلیعه محرم
عشق، با داغِ خود مُتمم شد
نظمِ هستی شکست و دَر هَم شد
بعد از آن این چنین مُجسم شد
که فقط باید از نو آدم شد
تا که آمادهٔ مُحرم شد
با همین حال، السلام علیک
شمسِ اقبال، السلام علیک
ذبحِ گودال، السلام علیک
شاهِ پامال، السلام علیک
از غمت ماهِ آسمان خَم شد
ما رسیدیم نوکرت باشیم
از غلامانِ محضرت باشیم
در سیاهیِ لشکرت باشیم
گریه کن هایِ خواهرت باشیم
چشمهامان به گریه مُلزم شد
چون که بانیِ ماتمت زهراست
تا ابد پرچمِ عزا بالاست
مادرت روضه خوانِ عاشوراست
آهِ او قدرِ نالهٔ دنیاست
گریه کرد و غمت مُعظم شد
این عزایِ مُحرَمت با ما
استواریِ پرچمت با ما
نوحه با فاطمه دمت با ما
نوشِ جان کردنِ غمت با ما
این چنین هیئتت فراهم شد
روضه ات از صدا نمی افتد
پرچم از دستِ ما نمی افتد
نوکر از دست و پا نمی افتد
جز به پایِ شما نمی افتد
خوش به حال کسی که مَحرم شد
مثلِ زلفی که زیرِ باران است
پیرُهن مشکی ام پریشان است
روضه ای در حوالیِ آن است
گریه دارد تنی که عُریان است
بعدِ غارت چه نامنظم شد
دمِ آخر چه زود میرفتی...
پیشِ چشمی کبود میرفتی
تشنه بودی سجود میرفتی
مَرکبت نیزه بود میرفتی
سایه ات از سرِ جهان کم شد
ای سپهرِ هدایتِ پنجم
ای تنِ زیرِ دست و پاها گُم
ای درخشان به نیزه چون اَنجُم
ای سرِ سنگ خورده از مَردم
سرت از زخم و خون مُعَمَم شد
ای تنِ رویِ دشت پاشیده
لبت از نیزه آب نوشیده
خونِ تو در تنور جوشیده
تنت از خاک، جامه پوشیده
بدنت زیرِ تیغ مبهم شد
مهدی قربانی
#محرم_1404
#ورودیه_محرم
#طلیعه_محرم
#مهدی_قربانی
@hadithashk
عشق، با داغِ خود مُتمم شد
نظمِ هستی شکست و دَر هَم شد
بعد از آن این چنین مُجسم شد
که فقط باید از نو آدم شد
تا که آمادهٔ مُحرم شد
با همین حال، السلام علیک
شمسِ اقبال، السلام علیک
ذبحِ گودال، السلام علیک
شاهِ پامال، السلام علیک
از غمت ماهِ آسمان خَم شد
ما رسیدیم نوکرت باشیم
از غلامانِ محضرت باشیم
در سیاهیِ لشکرت باشیم
گریه کن هایِ خواهرت باشیم
چشمهامان به گریه مُلزم شد
چون که بانیِ ماتمت زهراست
تا ابد پرچمِ عزا بالاست
مادرت روضه خوانِ عاشوراست
آهِ او قدرِ نالهٔ دنیاست
گریه کرد و غمت مُعظم شد
این عزایِ مُحرَمت با ما
استواریِ پرچمت با ما
نوحه با فاطمه دمت با ما
نوشِ جان کردنِ غمت با ما
این چنین هیئتت فراهم شد
روضه ات از صدا نمی افتد
پرچم از دستِ ما نمی افتد
نوکر از دست و پا نمی افتد
جز به پایِ شما نمی افتد
خوش به حال کسی که مَحرم شد
مثلِ زلفی که زیرِ باران است
پیرُهن مشکی ام پریشان است
روضه ای در حوالیِ آن است
گریه دارد تنی که عُریان است
بعدِ غارت چه نامنظم شد
دمِ آخر چه زود میرفتی...
پیشِ چشمی کبود میرفتی
تشنه بودی سجود میرفتی
مَرکبت نیزه بود میرفتی
سایه ات از سرِ جهان کم شد
ای سپهرِ هدایتِ پنجم
ای تنِ زیرِ دست و پاها گُم
ای درخشان به نیزه چون اَنجُم
ای سرِ سنگ خورده از مَردم
سرت از زخم و خون مُعَمَم شد
ای تنِ رویِ دشت پاشیده
لبت از نیزه آب نوشیده
خونِ تو در تنور جوشیده
تنت از خاک، جامه پوشیده
بدنت زیرِ تیغ مبهم شد
#محرم_۱۴۰۴
#طلیعه_محرم
#مهدی_قربانی
@hadithashk