eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
واویلا هجوم‌ گرگ کابوست مبادا چراغ مرده فانوست مبادا دعایی می‌کنم جانت بسوزد اراذل دور ناموست مبادا کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزالله هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو `کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟  جواد هاشمی تربت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم روی تنت زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد دخترت مویه کنان پشت سرت می‌آمد خواهرت موی کنان داشت تمنا می‌کرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزه‌ی شمر سر بوسیدن لبهای تو دعوا می‌کرد عید اعدای تو‌بود و پسر ذی‌الجوشن چکمه‌ی تازه در آن هول و‌بلا پا می‌کرد سخت اگر ذبح شدی معرفت آهن بود همه دیدند که خنجر چه تقلا می‌کرد آه ای زاهد بی پیرهن کربوبلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا می‌کرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا می‌کرد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب پیکر او را رها کردند زیر آفتاب اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب راس او را بین خورجین می برندش ناکسان بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان علی بهرامی نیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان غصه ات را نه فقط نوح و سلیمان خورده در غمت غصه همه عالمِ امکان خورده علتِّ خلقتِ هر اشکی و آبادیِ چشم این کویر از کرم و لطفِ تو باران خورده خوب شد حال هر آنکس که نمک گیرِ تو شد خوب شد هر که از این سفره فقط نان خورده عوضِ اشک همه چیز به نوکر دادی هر چه که خورده به نامش سند ارزان خورده سالم از بحرِ تلاطم زده کرده است عبور غرق هرگز نشد این کشتیِ طوفان خورده خوش بر احوال هر آنکس که تورا خدمت کرد هر کسی که لقبش کلبِ نگهبان خورده فارغ از هر دو جهان هستم از آن روز نخست که به گوشم دمِ زیبای حسین جان خورده تنِ بی پیرهنت در وسطِ گودال است بر سرِ نیزه سرِ قاریِ قرآن خورده چه قدَر سنگ به پیشانی و ابرویت خورد چه قدَر چوب به لبها و به دندان خورده آب مهریه ی زهراست، از این آبِ فرات سهمِ تو نه، ولی هر مَرکب و حیوان خورده کرده اند دوُرِ تنت لشگریان قصدِ طواف شد ضریحی بدنِ نیزه فراوان خورده. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریبِ فاطمه گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد دختر زیاد داشت برای همین حسین با خیمه های غمزده چندین وداع کرد چیزی نمانده بود که قالب تهی کند وقتی که زینب از همه ی دین وداع کرد مقتل نوشته است که آقای تشنه ام با یک دل شکسته و غمگین وداع کرد وقتی سپرد اصغر خود را به دست خاک یا رب چگونه لحظه ی تدفین وداع کرد مویه کُنان و موی‌کَنان شد عقیله تا معصوم با محاسن خونین وداع کرد ظهر از کنار خیمه و شب هم غریب وار با اهل بیت از ته خورجین وداع کرد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نورحق نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست چوبه های تیر را با ذکر یا زهرا شکست کار تیر پهلویش دشوار شد مشکل شکست ذوالجناح آهسته آقا را لب مقتل گذاشت دید وقتی دنده اش را نیزه ناغافل شکست خاک بر چادرنماز زینب کبری رسید بادبان کشتی پهناوری در گِل شکست داشت با چشمان خود میگفت زینب جان نیا گوشه‌ی ابروی او را چکمه‌ی قاتل شکست سینه ی شاه دو عالم قیمتش عرش خداست دشمن او عرش را با قیمتی نازل شکست طعنه زد: «کو ساقی کوثر که سیرابت کند؟» شمر روی سینه اش هر قدْر میشد دل شکست نرم کردند استخوان های تنش را نعل ها استخوان هایی که از داغ ابوفاضل شکست گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب می‌رفت راه را تا دلِ گودال نشانش می‌داد ردِّ خونی که به تسلیت زینب می‌رفت بود ارثیه‌ی این قوم شهادت اما شمر ای کاش به گودال مودب می‌رفت از خدا بی‌خبری بر روی عرش سینه‌ش تا شود نزد خداوند مقرب می‌رفت نامرتب شدن پیکر او علت داشت بر تنش نیزه و شمشیر مرتب می‌رفت نیزه‌ی دست سنان قاتل او شد،چون داشت بیشتر خونِ تن از ناحیه‌ی لب می‌رفت سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمی‌زد خورشید.. نوه‌ی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب می‌رفت می‌چکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش داشت خورشید کجا در دل آن شب می‌رفت؟! زینب از کرب‌وبلا، بعد برادرهایش با دلی از غم‌ و از داغ لبالب می‌رفت موقع آمدنش سایه‌ی او دیده نشد موقع رفتنش اما چه مُعَذّب می‌رفت گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س) پیکرش تا جدا جدا می‌شد کار زینب خدا خدا می‌شد آیه‌ی محکم کتاب خدا زیر خنجر هجا هجا می‌شد روی آن تن که جای بوسه نداشت زخم تازه چگونه جا می‌شد؟ کشتن او که قیل و قال نداشت بخدا بی سر و صدا می‌شد تا که می‌خواست پا شود از جا استخوان شکسته تا می‌شد پیرها با عصا ته گودال بر تنش می‌زدند تا می‌شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخم ها تازه داشت وا می‌شد کاش پیش از رسیدن زینب شمر از روی سینه پا می‌شد او که جان جهان به قربانش داشت قربانی از قفا می‌شد مثل دل کندنِ حرم از او سر مگر از تنش جدا می‌شد!! کاش جای دوازده ضربه به همان نحر اکتفا می‌شد وقت غارت شدند شاد، انگار داشت حاجاتشان روا می‌شد گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان جلوه‌ی حق روی خاک، از کینه‌ی باطل شکست صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست مثل قصابی که با مذبوح بد تا می‌کند استخوان گردنش را بی حیا کامل شکست سینه ای که نیزه خورده حاجتی بر نعل نیست پشت او هم از غم و داغ ابوفاضل شکست تن رها ماندو سرش در زیر پا بازیچه شد ابروی ارباب ما از چکمه‌ی قاتل شکست تا عقیله ابروی بشکسته را بر نیزه دید زد چنان سر را که گویی چوبه‌ی محمل شکست محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹