ذبح عظیم
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
سید میلاد حسنی
#حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وداع خواهرت
گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید
قلب همه را پر از تأسف می کرد
دارایی خیمه را تصرف می کرد
از بس پی آزار حرم ، حرمله بود
گاهی به رباب آب تعارف می کرد
گروه شعر یا مظلوم
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه #شعر_مقتل_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چلهی اشک
زدهام بادهی ناب از کرمش، میچسبد
چلهی اشک گرفتم ز غمش، میچسبد
روی پیراهن زوار چنین بنویسید
اربعین... پایپیاده...حرمش، میچسبد
امیر عظیمی
#امیر_عظیمی #حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فراق
میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم
فقط نه ماه محرم که هجر هم داغیست
من از فراق تو گاهی سیاه میپوشم
دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت
به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم
به روضه میروم و تازه میشود داغم
دلم نمیشود آرام، هر چه میکوشم
ببین شکستهدلانت چه عالمی دارند
در استکان ترکخورده چای مینوشم
به هر دری زدهام تا به کربلا برسم
فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم
سید میلاد حسنی
#حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پای غمت
جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم
بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز
ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم
وقتش شده با دیدن عکس حرمت باز
داغی به دل ِ دیدهی گریان بگذارم
چشمم اگر از کار بیفتد اثرش را
باید به سر و رو و گریبان بگذارم
حالا که نجف نیستم از شوق زیارت
این قافیه را می روم ایوان بگذارم
نامردم اگر روضهی تو باشد و پا را
یک ثانیه در روضهی رضوان بگذارم
جا مانده ام و حق بده نام پسرم را
از شوق رسیدن به تو «مهران» بگذارم
بین الحرمینی نشدم؛ آه... ولی کاش
آهو شوم و پا به خراسان بگذارم
حامد تجری
#حامد_تجری #حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کنجِ حرم
کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست...
رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست
با خاطراتش اشک می ریزیم هر شب
جز خاطراتی شعله ور همدردمان کیست؟!
قسمت نشد مشایه و داغش به دل مانْد
گاهی نرفتن بدتر از صد زخم کاریست
لعنت بر آن عصیانِ شیطان-زاده ای که
با شوقِ بی حد اسم مان را خط زد از لیست
رحمت بر آن نوکر که اربابش به او گفت:
بار سفر بردار! این توفیق؛ حتمیست-
-اجر تمام روضه هایت اربعین است
مثل همیشه رفتنت امسال قطعیست
امسال هم ما را حرم قابل ندانست
عمریست جای ما به زیرِ قبّه خالیست
غمگین نشسته، غبطه خواهد خورد و این است-
حالِ دلی که بیقرار است و هواییست
موکب به موکب میرود تا تلّ و مقتل
اشکی که از چشمانمان هر لحظه جاریست
باید کجا این درد را مرهم گذاریم؟!
تکلیفِ ما جامانده هایِ کربلا چیست؟!...
مرضیه عاطفی
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حسین(ع)
اگر بناست همه زیر این علم باشیم
خدا نیاورد آن روز را که کم باشیم
خدا کند که همین دسته جمع بین حرم
کنار حضرت ارباب دور هم باشیم
خدا کند که یکی هم ز جمع کم نشود
دعا کنید همه اربعین حرم باشیم
دمی نشد که ز خون حسین دم نزنیم
شریک درد و غم اولیای دم باشیم
سلامتی مریدان او به بیماریست
سلامتیم اگر مبتلا به غم باشیم
به جرم عشق و جنون نام ما شده مجرم
به وهن مذهب و افراط متهم باشیم
چه چیز بهتر ازین است؟ با گدایی هم
حسین روزیمان کرده محترم باشیم
اگر نشد بشوم شاعرش گدا که شدم
نمیشود همه عمّان و محتشم باشیم
چه عیب این که امیری عربنسب داریم
مقدّر است که ما ارتش عجم باشیم
ز پیش لرزه غم شهر شعر ما لرزید
به زیر زلزلهاش تار و پود بم باشیم
عماد بهرامی
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
دور مزار شاهی برپاست سوگواره
یک قافله شکسته با قلب پاره پاره
یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی
جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره
سوغاتی سفر را آورده کاروانی ...
گودال زنده شد با پیراهنی دوباره
سوزاند کربلا را ، یک یادگار دیگر
چوبی که بود قبلا بخشی ز گاهواره
یک بانوی خمیده فریاد زد که برخیز
آورده ام برایت یک جفت گوشواره ...
زخمی شده وجودش ،به بازوی کبودش
چرخاند چشم خود را ، شد روضه با اشاره
ناصر دودانگه
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
باری چهل منزل خودم ، بُردم به روی شانه ها
دیدم میانِ شعله ها، بال و پرِ پروانه ها
هر جای این پیکر ردِ ، شلاق جا انداخته
زینب فراوان سنگ خورد ، از پشت بام خانه هازینب کجا و بزمِ می، هم صحبتی با مست ها
منزل به منزل بعدِ تو، من دیده ام میخانه ها
دیدم لبانِ خشکِ تو، می خورد چوبِ خیزران
دیدم که می ریزد سرت ، پیمانه در پیمانه ها
بعدِ ابالفضل باز شد ، پای عدو تا خیمه ها
دیدم پس از عباس من ، جان دادنِ ریحانه ها
نه اکبری نه اصغری ، نه قاسم و عبداللهی
دیدم به چشمِ خویشتن ، ویرانی گلخانه ها
دیدم سرِ بازار را ، دروازه ی ساعات را
دیدم به چشمم هلهله ، رقصیدنِ فتّآنه ها
زینب کجا و حلقه ی انظار و چشمان حرام
زینب کجا و حرمله، شمر و سنان ، بیگانه ها
یادم نرفته شمر با ، آن خنجر کُندش چه کرد
شد پاره پاره حنجرت، دندانه در دندانه ها
یک بار جان دادم همان ، دم که رسیدم قتلگاه
یک بارِ دیگر هم مرا ، کشته غمِ ویرانه ها
با هر بهانه می زد و جایی ندیدم من حسین
سیلی زدن باشد جوابِ پرسشِ دردانه ها
مهدی شریف زاده
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داداش حسین(ع)
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
دیگه ماموریتم تموم شده
حالا بعد از این باید گریه کنم
یاد حرفایی که تو بزم شراب
به تو و بابام میزد گریه کنم
کی میدونه چی کشیدم این روزا
من عزیزه بودم و خوار شدم
قبل تو صدامم هیچ کس نشنید
بعد تو راهی بازار شدم
تازه داغت تو دلم تازه شده
بشینم باید برات گریه کنم
بعد تو یاد بلایی که اومد
به سر مخدرات گریه کنم
یه سری دردامونو که بدجوری
داغ اون به دل میشینه نمیگم
دیگه اون یهودی تو بزم شراب
چیا گفتش به سکینه نمیگم
سپر بلای بچه هات شدم
هیشکیو به قدر زینب نزدن
تو که از تنور خولی اومدی
دیگه بچه هات به نون لب نزدن
منی که تو کوچه های مدینه
میگرفتن دورمو برادرام
روزگار کشید منو تو ازدحام
توی کوچه های تنگ شهر شام
برا کندن یه قبر کوچولو
تو خرابه خیلی زحمت کشیدم
راستی تو خرابه هنده رم دیدم
خلاصه خیلی خجالت کشیدم
میبینی من که سر مزار تو
شبیه برگای پاییز شدم
روز عاشورا تو قتلگاه تو
حتی با شمر گلاویز شدم
زخمایی که من دیدم روی تنت
به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد
کل فرشای دهاتم میومد
تن تو روو همهشون جمع نمیشد
آخه نیزه ها چجوری در اومد
کجا جمع شد تن نامرتبت
دیگه دیدن جا روی تن تو نیست
دوسه تا به جاش زدن به زینبت
کاشکی نامحرمی اینجاها نبود
تا میگفتم کی واست شهید شده
روسریمو برمیداشتم ببینی
که چقد موی سرم سفید شده
بعد از این روزا برات زار میزنم
شبا هم براتو هق هق میکنم
من تو رو نبینم آروم ندارم
میدونم آخر سر دق میکنم
علی اصغرت کجاست که مادرش
اومده از غم و غصه آب بشه
پاشو که جز تو کسی نمیتونه
حریف گریه های رباب بشه
بعد ما میخواد بمونه کربلا
روضه خون تو ربابه به خدا
میکه اینجا زیر آفتاب بسوزم
بهتر از بزم شرابه به خدا
همه رو آوردم از سفر داداش
حتی پس گرفتم آخر سرتو
ولی شرمنده ام از این که میگم
جا گذاشتم توی شام دخترتو
از خود کربلا تا کوفه و شام
این سه ساله نیمه جونو میزدن
نانجیبا دعواشون باهم میشد
ولی میرفتن و ا ...
#حدیث_اشک #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه #طریق_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان(ع)
من منتظر هستم که باشمبیشتر با تو
من منتظر هستم عزیزم پس خبر با تو
هرکس که دارد ادعای عشق میفهمد
طعم محبت را نمیفهمد مگر با تو
از هر نظر دنیای بی تو آتش است آتش
اما بهشتی میشوم از هر نظر با تو
با اینکه دورم از حرم اما خدارا شکر
سر کرده ام در روضه شب را تا سحر با تو
حرف دل جامانده ها از اشک ها پیداست
اینجا تکلم میکند هر چشم تر با تو
آری هزاران بار می ارزد به آسایش
هرکس که شد یک لحظه حتی در به در با تو
من طبق عادت کوله بار خویش را بستم
از این به بعد ماجرای این سفر با تو
احمدجواد نوآبادی
#احمدجواد_نوآبادی #شعر_اربعین_1403 #شعر_روضه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س)
هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت
به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت
چه نیزه ها که شکسته به دورت افتاده
یکی فقط نشکسته که مانده بر دهنت
ببین چگونه تو را سنگ ها بغل کردند
قبول کن که شده کربلا دگر وطنت
نمی دهند مجالی برای صحبت تو
همین که هوش میایی ز هوش میبرنت
لباس من به تنم گریه میکند تو بگو
چقدر گریه کنم من برای پیرُهنت؟
تو قبل خاکسپاری به خاک پیوستی
حصیر نه، که شده خاک کربلا کفنت
تن تو را چقدر نعلها به هم زده اند
مرا به پیش علمدار با علم زده اند
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹