تنهاترین مظلوم
تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
اینروزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی
قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا
کی من به دوری تو عادت میکنم زهرا
از بیملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز
جای همه از تو عیادت میکنم زهرا
تو شاهبانوی بهشتی پس بگو از من
کی قصری از فیروزه و یاقوت میخواهی
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان
حالا که چیزی خواستی تابوت میخواهی؟
حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی
دست تو را در دست خود هر بار میگیرم
دیروز اگر تو میگرفتی دست بر دیوار
حالا منم که دست بر دیوار میگیرم
سید میلاد حسنی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برداً سلام
ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
فریاد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در مسوز مثل دلم، با دوام باش
اینجا
خلیله” در وسط شعله مانده است یا نار بهر فاطمهبرداً سلام” باش ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای دور از محل بوسه ی خیرالانام باش حالا که داستان فدک ناتمام ماند ای شعر پس تو هم غزلی ناتمام باش سید میلاد حسنی #ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_اهل_بیت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ریحانهی ارباب
از شوق کسی راهی میخانهام امشب
تا خط جنون پر شده پیمانهام امشب
“سودا زدهی طرهی جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب”
آورده خبر قاصدک از خانهی ارباب
از عرش خدا آمده ریحانهی ارباب
از سوی خدای علی عالی اعلا
سیبی که به احمد پس از آن چله شد اعطا
آن سیب دو قسمت شد و در عرش معلیٰ
نیمش به ظهور آمد و شد زهرهی زهرا
نیم دگرش هم به حسین است حواله
حالا متولد شده زهرای سه ساله
از غار حرا میرسد آوای پیمبر
نازل شده یک بار دگر سورهی کوثر
بر بال ملائک نوهی حضرت حیدر
آرام رسیده است به دست علی اکبر
از دست علی رفت در آغوش ابوالفضل
تا عرش خدا میرود از دوش ابوالفضل
خیل ملک از شوق، در این خانه لبالب
هر آینه میآمد و میرفت مرتب
قنداقهی او دست به دست همه امشب
چرخید و رسید آخر سر در بر زینب
او در بر زینب، نگرفتید نتیجه؟
انگار که زهراست در آغوش خدیجه
خورشید شده دست به دامان رقیه
کرده ست فلک سجده به ایوان رقیه
جمعیت کفر است پریشان رقیه
صد شکر که هستیم مسلمان رقیه
دیر و حرم و باده و پیمانه رقیه ست
مقصود من از کعبه و بتخانه رقیه ست
ایام گذشت و به سوی شام دویدند
دور حرمش حرملهها نعره کشیدند
یاران علی پیرهن صبر دریدند
ایام دفاع از حرم آمد همه دیدند
با بنت حسین ابن علی هر که در افتاد
با تیغ ابوالفضل علمدار ور افتاد
اوقات خوش آن بود که در کوی تو بودیم
با گریه به تو حال دل ابراز نمودیم
خواندیم برایت غزل و نوحه سرودیم
`در صحن و سرایت همه جا دیده گشودیم
جایی ننوشتهست گنهکار نیاید”
ای کاش که ما را پدرت عفو نماید
در راه دویدی و دویدی و دویدی
اما به سر زخمی بابا نرسیدی
از زجر حرامی چقدر زجر کشیدی
چه روی کبودی و چه گیسوی سپیدی
عنوان شده در دفتر تاریخ، رقیه
“ای پیرترین دختر تاریخ، رقیه”
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_ارباب #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
این اولین سر است که خَدُّالتَّريب بود
آویزهی قنارهی قصابها تنش
عیسای کوفه آخر کارش صلیب بود
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_مسلم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #شعر_شهادت_سفیر_اباعیدالله_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس(ع)
از نور ماهی علقمه باغ ارم شد
ماهی که از داغش قد خورشید خم شد
تا داستان عشق را با خون نگارد
چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد
هر چند از دستش علم افتاد اما
در آسمانها تا ابد نامش علم شد
در خاک هم دارد اثر دست کریمش
حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد
تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب
مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد
میریخت آب مشک و از جان دست میشست
از شرم پیشانی دریا غرق نم شد
تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا
تعداد تیر اما پس از عباس کم شد
تا رفت چشم نافذش در پردهی خون
دلواپس پرده نشینان حرم شد
در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند
این پیشتازی ها سر مشتی درم شد
میر و علمدار حرم دیگر نیامد
ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی ابن الحسین(ع)
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
فاطمه ی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت کاش خدایا
ولوله در خیمه ی رباب نیفتد
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم #شعر_نهم_محرم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ذبح عظیم
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
سید میلاد حسنی
#حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
سید میلاد حسنی
#بقیع #سید_میلاد_حسنی #شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد #شعر_شهادت_حضرت_زین_العابدین #شعر_شهادت_علی_ابن_الحسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه محرابم
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است
سید میلاد حسنی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فراق
میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم
فقط نه ماه محرم که هجر هم داغیست
من از فراق تو گاهی سیاه میپوشم
دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت
به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم
به روضه میروم و تازه میشود داغم
دلم نمیشود آرام، هر چه میکوشم
ببین شکستهدلانت چه عالمی دارند
در استکان ترکخورده چای مینوشم
به هر دری زدهام تا به کربلا برسم
فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم
سید میلاد حسنی
#حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در افقی ماورای عرش معلی
در افقی ماورای عرش معلی
آینه دارد خدا، `دَنیٰ فَتَدَلّیٰ”
طعم وجود از که یافت سفرهی خلقت؟
از نمک چهرهی محمد طاها
خلق شدند آفتاب و ماه و ستاره
صبح ازل با مداد رنگی مولا
صبح ازل سرنوشت خلق نیفتاد
از قلم ریز بین مصحف زهرا
خشت نخست کرم به نام حسن شد
تا نرود کج عمارتش به ثریا
اول یاقوت سرخ پیش قدم شد
تا بشود خاک کربلای معلیٰ
مادرم از کودکی خرید برایم
تا که شوم سر به راه، کفش تولا
آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش
چیست به یوم الحساب؟ چتر تبرا
من قلمی هستم از تبار زبرجد
چشم به راه تراش عترت طوبیٰ
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_روز_مباهله #شعر_سالروز_مباهله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بار غمت
به شانه بار غمت را نبرده بودم و بردم
مرا به عمه سپردی تو را به خاک سپردم
شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب
چه زجرها که ندیدم چه زخمها که نخوردم
به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم
مرا ببخش پدر جان اگر هنوز نمردم
به جای آب گوارا شراب سهم لبت شد
به بزم شام چه زهری زمانه داد به خوردم
برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم
هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم
نشد به پای تو خیزم مرا ببخش عزیزم
گُل تو بودهام اما شکسته ساقهی خُردم
تو بوریا کفنت شد من این لباس سیاهم
به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹