eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
می گرید امشب می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه وقتی که مسلم می شود محصور در آتش ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه  عباس گودرزی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دارم به لب نوا ، برگرد به روی دارم و دارم به لب نوا ، برگرد اگر چه نامه نوشتم بیا ، میا ، برگرد دو دست بسته ، لب پاره ، دیده گریان همه به ناله بگویند ، یکصدا ، برگرد به غیر سنگ لب بام و تیغ و نیزه و تیر غریبه اند همه ، نیست آشنا برگرد مدینه باز در این کوفه می شود تکرار دوباره فاطمه ای بین کوچه ها ، برگرد میا که حرمله با تیر ، بر سر دوشت زند به حنجر شش ماهه ، بی هوا ، برگرد سنان به دست ، همه اهل کوفه همدستند کنند دست علمدار تو جدا ، برگرد میا که سهم سرت سنگ می شود اینجا و اجر قاری قرآن شود ادا ، برگرد بلند مرتبه شاهی و ترسم از این است تنت به خاک بیابان شود رها ، برگرد به تازیانه جدا می کنند در گودال ز جسم بی سر تو ، دختر تو را ، برگرد میا که پیرهن کهنه میشود غارت و نیست بر تو کفن غیر بوریا برگرد میار زینب خود را ، و گرنه می گردد به کوفه همسفر شمر بی حیا ، برگرد به روی دارم و این است حرف آخر من میا به کوفه، در این شهر بی وفا ، برگرد  علی سلطانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای به قربان سرت یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده.. به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده عید قربانت مبارک ای به قربان سرت کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده! مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم من‌ نمی‌دانم بدون من چه با طفلان شده نه غذایم می‌دهند اینها نه آبم می‌دهند غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده گیسوانم دست‌پیچ بچه های کوچه شده پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده کار من بر عکس شد با سر زمین افتاده ام.. بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده! کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من شادم که منم محو دلیری که تویی پیغام بر ماه منیری که تویی باقی همه رعیتند در ملک وجود آنجا که منم عبد و امیری که توی کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من این نامه‌ها مانند سنگی سد راهند یوسف نیا کنعانیان در فکر چاهند اینجا همه در فکر تجهیز سپاهند پیران اینجا هم حریص یک نگاهند تنها امید و آرزویم رفت از دست در پیش زهرا آبرویم رفت از دست این شهر آقا لایق مهمان شدن نیست اصلاً نیا زیرا زمان آمدن نیست حتی کسی مشتاق بر دیدار من نیست فهمیده‌ام در شهر کوفه جای زن نیست گویا شیاطین در معابر چیره بودند مردان به شکلی بد به زنهاخیره بودند هر کس که می‌بینی هوای جنگ دارد در سر سلاحِ خدعه و نیرنگ دارد دیدم فراوان در معابر سنگ دارد این شهر خیلی کوچه‌های تنگ دارد دربین هر خانه صدای سوت وخنده ست از کوچه هایش رد شدن خیلی زننده ست اینجا مرام مردمانش فرق دارد خورشید هم در آسمانش فرق دارد دیدم که کالای دُکانش فرق دارد شمشیر ها ، تیروکمانش فرق دارد با دیدن این صحنه ها خیلی خرابم دائم به فکر اصغر و فکر ربابم در شهر کوفه بی‌وفایی پرفروغ است درسینه‌هاشان کینه در حد بلوغ است دیدم صف آهنگری‌هایش شلوغ است این نامه‌ها از ریشه و از بُن دروغ است خوبان اینجا عهد و پیمان را شکستند با خولی و با حرمله هم کاسه هستند حرف هنر در جنگ ودرجنگاوری بود هر کس به فکرسبقتِ از دیگری بود اخبار ها پیوسته در آهنگری بود تیر وکمان خیلی برایش مشتری بود ازسهم بیت المالشان خنجر خریدند اینجا برای سر بریدن صف کشیدند وقتی زعیم شیعیانش بی خیال است یاری و اُلفت با شما امری محال است در سینه هاشان بغض حیدر بی مثال است هرکس که نامش را برد خونش حلال است پیر و جوان کوفه در جوش و خروشند اینجا بهای دین به گندم می فروشند این شهر در خیره سری آوازه دارد در بی حیایی شهره بی اندازه دارد زخم زبانها حکم یک سر نیزه دارد پاهای اسبانش صدایی تازه دارد در خواب دیدم گریه های خواهرت را چسبیده بر هرنعل تازه پیکرت را دل را مهیای غم پاییز کردند بغض تو را در سینه ها لبریز کردند از شوق در همراهیت پرهیز کردند دندان برای دخترانت تیز کردند اینها که در ظاهر کمی علامه هستند دلخوش برای بردن عمامه هستند میترسم آقا در غم جانان بمانی بر روی خاک و خارها عریان بمانی بر روی نی مبهوت و سرگردان بمانی وقت تلاوت بی‌ لب و دندان بمانی از دست‌های بیعت کوفی حذر کن جان رقیه دخترت ترک سفر ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوفه نیا حسین جان آقا نیا که قصة بیعت دروغ است آقا نیا آهنگری هاشان شلوغ است جای شما و جای زینب روی چشم است نه این نفاقستان که بی شمع و فروغ است آقا نیا اینها حرامی اند و بی رحم مست از شراب غفلت و همواره در وهم در بزم شان هر یک برای هم بُریدند از گوش و دست و پای اطفال شما سهم آقا به این اهل سقر بی اعتمادم به مردمان بی جگر بی اعتمادم اصلا نیاور زینبت را جان زهرا به کوچه و دیوار و در بی اعتمادم جهل و علی نشناسی کوفی زیاد است قتل شما از منظر اینها جهاد است فهمیدم از رفتارشان آقا نیایید اینجا فرار از اُمّت حیدر نماد است کوفی کجا با الفت و مهمان نواز است؟ کوفی کجا از مال دنیا بی نیاز است؟ اینها شما را هم به نرخی می فروشند قومی که بُهتان زد، علی اهل نماز است؟ آقا خلاصه مسلم اینجا بی حبیب است در کوچه های شهر نامردی غریب است از دست و پای بسته ی مسلم بخوانید آن نامه ها و قصه ها آقا فریب است این حرف آخر، ذکر لبهایم هماره از پشت بام و مقتل دارالعماره صد مسلم و هانی به فرمان شمایند بر نیزه باشد رأس شان با یک اشاره  وحید قاسمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
میا کوفه حسین(ع) هیشکی دیگه کنار مسلمت نیست الان که دارم به تو نامه میدم کوفه وفاداره به بی وفاییش تنها دارم راهو ادامه میدمظلم اگه شد به من توو شهر کوفه تقاصشو پس میده روزی ظالم شکسته دندونم فدای سرت دندون شیری سه ساله سالم فکر نمیکردم که جماعتِ صبح شب که بشه راهشونو کج کنن حرمت مهمونو چه زود شکستن خدا نیاره با کسی لج کنن یواش یواش باید وصیت کنم غروب عمر من دیگه رسیده به دخترم بگو تو از قول من خیلی بابا دوست دارم حمیده بغضِ گلوم همش به اشکم میگه قدری امون بده نفس بگیرم نامه نوشتم که بیا حسین جان کاشکی میشد حرفمو پس بگیرم بیشتر از اینی که سرم بشکنه دلم شکست از دل سنگ کوفه کاشکی مسیر قافل هت نیفته به کوچ هپ سکوچ هی تنگ کوفه خبر پیچیده که میای و اینجا کوفیایی که دنبال جهازن با طمع غارت اسباب تو عروسیاشونو عقب میندازن راهتو کج کن و برو مدینه قبل از اونی که راهتو ببندن یه عده رو اجیر گرفتن فقط توو کربلا به گری ههات بخندن سنگِ تراش خورده برا تو ساختن اونایی که توو کوفه سن گتراشن یه عده هم نمک کنار گذاشتن بیان رو زخمای تنت بپاشن چهل تا نعل تازه دارن فقط برای روی پیکرت دویدن سلاحای جدیدشون جای خود شمشیر کهنه هم اجاره میدن کوفه میگفت یه روزی جبران میشه نماز بارون براشون که خوندی میبینم اون ظهریو که رو خاکا آب میریزن وقتی که تشنه موندی گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
میا کوفه حسین(ع) هیشکی دیگه کنار مسلمت نیست الان که دارم به تو نامه میدم کوفه وفاداره به بی وفاییش تنها دارم راهو ادامه میدم ظلم اگه شد به من توو شهر کوفه تقاصشو پس میده روزی ظالم شکسته دندونم فدای سرت دندون شیری سه ساله سالم فکر نمیکردم که جماعتِ صبح شب که بشه راهشونو کج کنن حرمت مهمونو چه زود شکستن خدا نیاره با کسی لج کنن یواش یواش باید وصیت کنم غروب عمر من دیگه رسیده به دخترم بگو تو از قول من خیلی بابا دوست دارم حمیده بغضِ گلوم همش به اشکم میگه قدری امون بده نفس بگیرم نامه نوشتم که بیا حسین جان کاشکی میشد حرفمو پس بگیرم بیشتر از اینی که سرم بشکنه دلم شکست از دل سنگ کوفه کاشکی مسیر قافل هت نیفته به کوچه پسکوچه ی تنگ کوفه خبر پیچیده که میای و اینجا کوفیایی که دنبال جهازن با طمع غارت اسباب تو عروسیا شونو عقب میندازن راهتو کج کن و برو مدینه قبل از اونی که راهتو ببندن یه عده رو اجیر گرفتن فقط توو کربلا به گری ههات بخندن سنگِ تراش خورده برا تو ساختن اونایی که توو کوفه سن گتراشن یه عده هم نمک کنار گذاشتن بیان رو زخمای تنت بپاشن چهل تا نعل تازه دارن فقط برای روی پیکرت دویدن سلاحای جدیدشون جای خود شمشیر کهنه هم اجاره میدن کوفه میگفت یه روزی جبران میشه نماز بارون براشون که خوندی میبینم اون ظهریو که رو خاکا آب میریزن وقتی که تشنه موندی گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پریشانم حسین مثل موهای پریشانت پریشانم حسین بی سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف من برای ام کلثوم تو گریانم حسین جان من ناقابل است قربان دندان های تو گر امانم را بریده درد دندانم حسین نامه دادم…گر بیایی خون تو پای من است آه الهی بشکند دستم پشیمانم حسین روزگاری من سفیرت بودم و با اجر و قرب روزگارم را بخوان حالا ز چشمانم حسین یک شبه رای همه برگشته و حالا ببین خانه ی یک پیر زن…سردابه پنهانم حسین کوفه بد تا کرده با آل علی از اولش اینکه می گویم نیا فکر جوانانم حسین حق من این بوده که از مسلخ آویزان شوم؟ گیرم اصلا خارجی و نا مسلمانم حسین  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمال عشق کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است ببین که سیلی اول به صورت من خورد ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است تو را به سوی بیابان کشانده نامه‌ی‌ من سزای مسلمت ای یار در به در شدن است به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر که در بلای تو روزی من سپر شدن است میان داغی بازار کوفیان دیدم که مقصد تو در این راه خون جگر‌ شدن است سلام من به تو از بام مسجد پدرت میا که آخر این راه بی پسر شدن است به دختران علی رحم کن میاورشان که قسمت همه با شمر همسفر شدن است سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
همه‌جا جار زدم آبرویم را نبرید سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است همه‌جا جار زدم آی که تقصیر من است کاش می‌شد که بگویم که کجایی ای‌کاش و از این فاصله  نالم که نیایی ای‌کاش دستم از پشت که بستند به من خندیدند شانه‌ام را که شکستند به من خندیدند چشم صیاد  به چشمان ترم  بود که زد پیش جلاد  دلم یاد حرم بود که زد از  روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد پیکرم بعد سرم از لبه‌ی بام   اُفتاد پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند بدنم را سر بازار به قناره زدند بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند می‌خورد تاب  به دروازه... سرم را بردند دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم قبلِ تو آمده‌ام شام بگویم  نزنید سر هر کوچه و هر بام  بگویم نزنید ناله‌ام در دلِ شامات امان از زینب پشت دروازه‌ی ساعات امان از زینب آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم معجر سوخته‌ی دخترکان را دیدم گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند لشگری رفته که با پیرهنت برگردد رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد آمدم شام بگویم که سرم مال شما گیسویم پیشکش پنجه‌ی اطفال شما لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید خیزران را  ولی ای قوم به زینب  نزنید @hadithashk
غریب حسین(ع) چشمم به یاد بی کسی ات پُر ستاره است از غصه‌ی تو ، غصه‌ی دل بی شماره است دندان من شکسته و خونی شده لبم با تو تمام صحبت من با اشاره است نامه نوشته‌ام که بیایی ولی میا با یاد نامه، سینه‌ی من پُر شراره است امروز دست حرمله دیدم کمان و تیر دلواپسیّ من ز غم شیرخواره است جان سه ساله کوفه میا با سه ساله‌ات کوفی به فکر غارت یک گوشواره است ای یار دیدنی شده‌ام دیدنی حسین بنگر که پیکرم روی میخ قناره است من بر قناره‌ام تو ولی زیر سمّ اسب از میخ سم اسب تنت پاره پاره است محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹