طفل رباب(س)
رسد به فصل جدایی اگر کتاب بد است
و تشنه ماند اگر طفلِ ربّ آب بد است
مگر چقدر از آب فرات را میخواست
برای طفل که بیش از دو جرعه آب بد است
به پیش مادر طفلی که از عطش مُرده
نه حرف آب زنید و نه لب به آب.. بد است
شبیه چوبهی گهوارهی علیاصغر
دلش شکسته و حالِ دلِ رباب بد است
خدا کند که سوال از سرِ علی نکند
اگر که حرمله پاسخ دهد جواب بد است
به گریه گفت چرا روی نیزه خوابیدی؟
مگر که دامن مادر برای خواب بد است؟
خدا کند که نقابی به رخ کشد خورشید
برای صورت شش ماهه آفتاب بد است
اگرچه بر رویِ سرنیزه سفت بسته شده
برای حمل سرش رقص و پیچ و تاب بد است
خداکند که نِیاش را تکانتکان ندهند
برای مادر غمدیده اضطراب بد است
سرش به نیزه بماند و یا زمین افتد؟
همیشه بین بد و بدتر انتخاب بد است
زمین برای سری که ز نیزه افتاد و
گرفته با لگد این و آن شتاب بد است
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
آتش زده به جان همه اصغر رباب
مي سوخت در بيان غمش حنجر رباب
در زير آفتاب فقط گريه ميكند
بيزار بوده است ز سايه سر رباب
لب تشنه رفت اصغر او زير تيغ تير
حرف از عطش كسي نزند محضر رباب
شايد اگر كه حرمله در كربلا نبود
اصغر برای او شده بود اكبر رباب
هي لحظه هاي دفن علي را مرور كرد
شد نبش قبر داغ دل ديگر رباب
مي گفت و مي گريست كه آن ساربان پست
مي برد كاش جاي تو انگشتر رباب
راس پسر كنار پدر بود بين تشت
چوب از يزيد خورد سر دلبر رباب...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید
آن خیمه که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آبآورش
از خیمهها هنوز به عباس میرسد
آهِ رباب و گریهی نوزاد مضطرش
`بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید”
اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش
بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش
جانی نمانده بود در اندام لاغرش
گهواره جایگاه سخنرانیاش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش
وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش
تشویق کرد حرمله را لشگر یزید
وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش
رفت و «پدر» نگفت علیاصغر آخرش
خون ذبیح ریخت روی سینهی خلیل
حالا که میدهد خبرش را به هاجرش؟
طوری حسین کودک خود را فدا نمود
حتی نریخت روی زمین خون اطهرش
هنگام دفن کردن شش ماههی حرم
افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش
از او چه مانده بود که بیرون کشیده شد
از قبر در مقابل چشمان مادرش
امّید راه رفتن او را رباب داشت
با پای نیزه آمده حالا برابرش
از صبح تا به شب به نوک نیزه خیره و...
شب تا به صبح طفل خیالیست در برش
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسینی زاده هستی
حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی
گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی
تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی
بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی
کجای این جهان دیدند یک لشکر به یکباره
ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی
علی الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی الله
که میبردند نامت را علی جویان به حیرانی
تو روح عدلی و حقا توانستی به نای حق
ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی
جهان سر درگریبان برده و خورشید تاریک است
چرا که روی نیزه میرود آیات ربانی
تو و سرنیزه ها و باز تکرار جسارت ها
ملائک با تو میگریند وقتی روضه میخوانی
از آن نیزه که وا کرده گلوگاه تو را با زور
دو خط روضه بخوان تا چشم عالم را بِگریانی
لب از لب باز کن ای آخرین سرباز ثارالله
که مادر جان به لب شد تا که شاید لب بجنبانی
گرفتی با دمِ لالا یی تیر و کمان سامان
پس از داغ تو مادر را نه سر ماند و نه سامانی
میان رفتن و ماندن چقدر این پا و آن پا کرد
پس از داغ تو بابا مانده و یک دشت حیرانی
نشد زیر عبا پنهان کند این شرمساری را
تو آن بغضی که بین خاک هم پنهان نمی مانی
رقیه در دلش مانده که کِی باشد در آغوشش
کمی بازی کند با تو که تو او را بخندانی
خوشی ها شد حرام مادرتو بعد از آن روزِ
تلظی کردنت در ساحل دریای طوفانی
شگفتا که شگفت آورترین نوزاد تاریخی
دریغ از عمر کوتاهت شگفت ازبغض طولانی
دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد
نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی
شبیه بادسرگردان،میان صحن میچرخم
و میگویم به آنهایی که می آیند مهمانی
گدای کربلا بودن شرف دارد به اربابی
بیا مسکین در این خانه که پشت در نمیمانی
بیا که سفره احسان در این بیت الکرم پهن است
چه خوانی وچه احسانی چه روزی فراوانی
منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی
که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی
پریشانم پریشان هوای کربلای تو
زیارت هست پایان دل انگیز پریشانی
منصوره محمدی مزینان
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اربا اربا
اربا اربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیکه
یه جوری بپاشه از هم بدنت
که رو دست بابا جا نشی دیگه
اربا اربا یعنی کینه رو بیاد
شمشیراشون تا روی ابرو بیاد
یه جوری داغتو رو دل بذارن
که بابات سمت تو با زانو بیاد
اربا اربا یعنی پرپرت کنن
تیغا رو راهی پیکرت کنن
اربا اربا یعنی اکبر باشی و
دشمنا هزار تا اصغرت کنن
اربا اربا یعنی پاییزت کنن
کشتهی شمشیرای تیزت کنن
بعد از این که تیکه تیکه کردنت
بشینن دوباره ریزریزت کنن
اربا اربا یعنی زیر جوشنت
پاره پاره بشه حتی پیرهنت
وقتی نیزه ها میکوبن بشینه
روی هرکدوم یه تیکه از تنت
اربا اربا یعنی اونقد بزنن
که زنا نالهی ممتد بزنن
پسرت رو جلوی چشمای تو
بزنن بد بزنن بد بزنن
اربا اربا یعنی نزدیک فرات
پسرت رو بکشن جلو چشات
بشینی گریه کنی گریه کنی
دشمنات هو بکشن به گریه هات
اربا اربا یعنی یعنی اکبر دیگه نیست
اشبه الناس به پیمبر نیست
اربا اربا یعنی بعد از این داداش
رو سر خواهرا معجر دیگه نیست
محمد نجاری
وحید عظیم پور
#شعر_روضه #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_علی_اکبر #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه رباب(س)
دیدم بریده حنجری و نیست باورم
تو روی نیزه رفتی و من سوخت حنجرم
یک جرعه آب خورده ام و آه میکِشم
شیر آمده به سینهام، ای ناز پرورم
وقتش رسیده موقع شیرت رسیده است
پایین بیا عزیزدلم باز در برم
ای سیب سرخ من پسرم زیر آفتاب
رنگ رُخت عوض شده، ای خاک برسرم
یکبار هم شده تو برای دل رباب
بر روی نیزه خنده بزن ای دلاورم
دانم به روی نیزه تو گریان مادری
گریه مکن از اینکه به سر نیست معجرم
با تیرْ حرمله به تو زد با کمان به من
از بس که زد کبود شده کُلّ پیکرم
طول مسیر باز نکردی زبان ولی
من را زدندو ناله زدی وای مادرم
یادم نرفته مجلس ابن زیاد، بود
رأسِ تو بین طشت طلا در برابرم
محمود اسدی
#شعر_روضه_حضرت_ریاب #شعر_محرم_1403 #محمود_اسدی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع)
گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد
تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است
ذبح اکبر بود و نامش اصغر است
تاج گل از قبر او شرمنده بود
قدش از یک شاخه گل کوچکتر است
آه از این سینه ی پر خون بکش
ناز از این غنچه ی گلگون بکش
مادرش از دیدنش جان می دهد
تیر را آهسته تر بیرون بکش ...
دفن شد آن دیده ی دریایی اش
خاک شد شرمنده ی زیبایی اش
وقت تلقین علی اصغر رسید
اسمع افهم شد دم لالایی اش ...
قبر شد کاشانه اش شرمنده ای
از غبار خانه اش شرمنده ای
جای طفلت داخل گهواره بود
از تکان شانه اش شرمنده ای
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او
محشر زمانی که پسر از دست دادی بود
پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند
در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود
حجم سلاحی که ته گودال افتادهست
حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود
آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد
گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود
اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد
اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟
یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر
پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود
غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند
جسمت برای دشمنان باب مرادی بود
میریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه
چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی
معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند
در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود
با دیدن حال ربابت شامیان گفتند
ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_محرم_1403 #گروه_شعر_یا_مظلوم #گودال_قتلگاه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از فرط تشنگی
از فرط تشنگی لب نازش کبود بود
تکیه به نیزه زد همه جا مثل دود بود
ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت
آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت
آن سو برادریست که گودال میرود
این سمت خواهریست که از حال میرود
خواهر ز حال میرود آنقدر که نگو
درماندهای به حسرت یک بوسه از گلو
دامن کشید و رفت ولی در غبارها
افتاد بین دسته ای از نیزه دارها
سرنیزه ها که روی تنش سر گذاشتند
این جسم را به دستهی دیگر گذاشتند
شمشیرها سیوف خذینی شنیده اند
رفتند و تیغ روی دهانش کشیده اند
ساعت گذشت از سه و نزدیک چار بود
خورشید سر برهنه میان غبار بود
آن ساقی عزیز که میرفت هوکشان
شمشیرهای مست پی او سبو کشان
یک سو عزیز فاطمه صدپاره پیرهن
یک سو عزیزه های حسینند مو کشان
شمشیر میبرید و نمیدوخت هیچ کس
پس نیزه ها زدند به جسمش رفوکشان
با این که تیز بود نگاه سنان و شمر
سرنیزه های خسته چه کنداست نوکشان
پا بر دهان قاری قرآن نمیزنند
این شرط ذبح نیست به پشت و به روکشان
آنها که آمدند به گودال بی سلاح
یک دسته پا زنان و دگر دسته مو کشان
بعد از هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف
شمر آمدهست خنجر خود بر گلو کشان
خون بر دل کبوتر مقتل نکن ببُر
کارت بریدن است معطل نکن ببر
این تیغ کند هرچه قدر زجر میدهد
جایش ولی خدا به حسین اجر میدهد
میدید روی تل چه میآرند بر سرش
تا ضربهی دوازدهم مرد خواهرش
ساعت چهار یوسف زهرا دریده شد
با ضربه های شمر گلویش بریده شد
ساعت چهار رد شد و سمت غروب رفت
سردار سربلند سرش روی چوب رفت
خارج شدند مردم کوفی ز قتلگاه
وارد شدند خیمهی عطشان به ذکر آه
آنجا که پیش فاطمه نزدیکی فرات
کون و مکان گریست براجسادالعاریات
آنجاکه چنگ شمربه زلف حسین رفت
وقتی بریده شد سرکل مقدسات
جایی که خورد ، سینهی امالکتاب شد
جایی که تکه تکه شد آیات محکمات
فریاد زینب است که یاایهاالرسول
هذا مرمل بدما ، هذه بنات
ما را نگر که معجرمان آستین ماست
خون گریه میکنند از این داغ کائنات
این قوم هتک حرمت زینب نموده اند
روز قیامت از تو نبینند التفات
وحید عظیم پور
#حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_1403 #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله
به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟
ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر
از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی
گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر
چه جوابی برسد از لب پاشیده شده
به سلامت چه علیکی ، دهنی مانده مگر
این که خاکی نشود امرِ محال ست بدان
از چه خاکی نشود ، پیرهنی مانده مگر
بین گودال فقیری اگر آمد تو بگو
دست خالیست ، عقیق یمنی مانده مگر
می روی سوی چه ؟ از مقتل مقصود امروز
جز به آغوش برادر وطنی مانده مگر
پرچم شاه دگر دست تو افتاده ، بگیر
چون تو در دشت بلا شیر زنی مانده مگر
حامد آقایی
#حامد_آقایی #حدیث_اشک #شعر_روضه #شعر_گودال_قتلگاه #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب حسین(ع)
چشمم به یاد بی کسی ات پُر ستاره است
از غصهی تو ، غصهی دل بی شماره است
دندان من شکسته و خونی شده لبم
با تو تمام صحبت من با اشاره است
نامه نوشتهام که بیایی ولی میا
با یاد نامه، سینهی من پُر شراره است
امروز دست حرمله دیدم کمان و تیر
دلواپسیّ من ز غم شیرخواره است
جان سه ساله کوفه میا با سه سالهات
کوفی به فکر غارت یک گوشواره است
ای یار دیدنی شدهام دیدنی حسین
بنگر که پیکرم روی میخ قناره است
من بر قنارهام تو ولی زیر سمّ اسب
از میخ سم اسب تنت پاره پاره است
محمود اسدی
#شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_مسلم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #شعر_شهادت_سفیر_اباعیدالله_الحسین #شعر_محرم_1403
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام بر محبین اهل بیت علیه السلام
عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم ماه عزای سیدالشهدا ع خدمت همه شما
در حد توان اشعار رو برای استفاده شما عزیزان بارگذراری کردیم
ضمن التماس دعا از همه شما عزیزان
به اطلاع می رساند تا اخر دهه اول هیچ شعری دیگه بارگذاری نخواهد شد
#حسینیه_حدیث_اشک
#شعر_محرم_1403
@hadithashk