#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 در وقت اذان مغرب در تاکسی نشسته بودم. سرنشینان علاوه بر راننده جوانی که ظاهری غیرمذهبی (کاملاً غیرمذهبی) داشت و کنارم بود، دو خانم کم حجاب هم در عقب نشسته بودند. وقت اذان مغرب شد و در تاکسی با صدایی مناسب فضای داخل ماشین شروع به اذان گفتن کردم. بعد از اتمام اذان گفتنم در تاکسی یکی از آن دو خانم که با هم بودند با گلویی بغضکرده که هر لحظه احتمال میدادم گریه کند و معلوم بود بسیار از فضای ایجادشده متأثر شده بود گفت: «آقا ما مسلمان نیستیم. تو را به خدا ما گنهکارها را دعا کنید».
من در جواب گفتم: «اتفاقاً دین ما میگوید گنهکارها در وقت اذان، اذان بگویند تا گناهان آنها ریخته شود. من هم چون خودم را گنهکار می دانم اذان میگویم. این باعث میشود روزانه مؤذن سه بار به پاک شدن خود کمک کند. و از طرفی روایت داریم در خانهای که اذان گفته میشود، شیطان از آن خانه فراری است».
بعد آن خانم پرسید: «یعنی همه باید بگویند؟ آخر شاید بعضیها صدایشان خوب نباشد؟!»
گفتم: «بله! اتفاقاً حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله) بلال را برای اذان گفتن میفرستادند. بنابراین برای اذان گفتن الزاماً نیازی به صدای زیبا نیست. در روایت داریم اگر اهمیت و جایگاه اذان گفتن را بدانید بر روی همدیگر شمشیر میکشید که چه کسی اذان بگوی»
خلاصه به لطف الهی آنقدر تحت تأثیر قرارگرفته بودند که یکی از خانمها میگفت «آقا میشود من اسم یکی را بگویم که خطایی از او سرزده و شما برایش دعا کنید؟!» برای اینکه آنها ناراحت نشوند گفتم بفرمائید و نام او را گفتند.
همین جا بود که راننده تاکسی گفت: «آقا شما نیت دارید اذان میگویید؟!» تصور کرده بود که شاید من نذری کردهام. گفتم: «نه چون دستور خداوند است انجامش می دهم». سپس راننده پرسید: «یعنی همه جا میگویید؟!» گفتم بله در وقت اذان هرجا که باشم در مسجد باشم یا در خانه، خانه فامیل باشم یا در تاکسی و اتوبوس، هرجا فرقی ندارد.
بعد راننده تاکسی گفت: «آقا من فوقلیسانس روانشناسی دارم. شما اعتماد به نفست خیلی بالاست» در جواب گفتم: «علت این اعتماد به نفس این است که اذان گفتن را دستوری از ناحیه خداوند تبارک و تعالی میدانم. بزرگی خداوند باعث میشود که هر کسی در کنارم باشد را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند گویی کسی حساب نمی کنم و اینگونه از شما که اینجا کنارم هستید نه خجالت می کشم و نه می ترسم و این باعث میشود اعتماد به نفسم بالا رود که در واقع این از اعتماد و توکل به خداوند حاصل می گردد»
#اذان
#اذان_میگویم
#پویش_سراسری_اذان
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 در خوابگاه متأهلی دانشگاه زندگی میکنم و در ایوان آنجا اذان میگویم. همین باعث شده پسربچهی چند همسایه آن طرف تر که در دوره ابتدایی مشغول به تحصیل است هم در ایوان منزلشان اذان بگوید و حتی علاقمند شده است به نمازخانه خوابگاه میآید و آنجا هم اذان میگوید و این نشان از اثر تربیتی اذان گفتن دارد. به نظرم می رسد برای والدینی که دغدغه ی تربیت دینی فرزند را دارند این دستور بسیار راهگشاست.
#اذان
#اذان_میگویم
#پویش_سراسری_اذان
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 چند نفر از دوستانم برای تفریح به لب رودخانه رفته بودند. ماشینی با وضع بد حجاب و موسیقی و ... هم ایستاد. دوستانم از بزرگان شنیده بودند که وقتی همچین شرایطی پیش می آید، #اذان بگویید. وقتی که «الله اکبر» اذان را گفتند با اینکه شاید آنها نشنیدند، اما یکدفعه همگی جمع کردند و رفتند.
#اذان
#پویش_اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 در مقابل درب مسجدی و در مسیر عابرین پیاده و سواره اذان را با صدای بلند گفتم. بعد از اتمام اذان فردی را دیدم که با لبانی خندان به سمتم می آید. گفت: «جوان! مدتها بود جوانی به با صفایی تو ندیده بودم. دو تا صندوق پرتقال تو ماشینم هست. اگر اجازه می دهی یکی از آنها را می خواهم به تو دهم».
#اذان
#اذان_میگویم
#پویش_سراسری_اذان
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 نزدیک نماز بود. من و خانمم باید یک مسیر طولانی را برای اینکه به موقع به نماز اول وقت برسیم طی می کردیم. برای اینکه نماز اول وقتمان فوت نشود، ماشینی گرفتیم. چون مسیر طولانی بود کرایه مسیر نیز بالا بود. قبل از رسیدن به مقصد بودیم که مصادف شد با وقت اذان.
من در همان ماشین شروع به اذان گفتن کردم. اذان که تمام شد به مسجد مورد نظر رسیدیم. راننده تاکسی آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعد از اتمام اذان، به من گفت: «آقا شما یک صحنهای را برای من ایجاد کردید که تا عمر دارم فراموش نمیکنم». وقتی هم خواستیم کرایه را حساب کنیم تحت هیچ شرایطی از ما پولی نگرفت و با تأکید گفت: «برادر! شما این سوویچ ماشین را بگیرید و بروید کارتان را انجام دهید. بعد من میام همین جا از شما ماشین را میگیرم» که البته ما نپذیرفتیم.
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 سلام. دیروز در مطب نشسته بودم و منتظر ویزیت دکتر بودم که اذان ظهر گفت. وقتی صدای اذانِ موبایلم بلند شد، مدام جملههای آیت الله حائری در ذهنم رژه میرفتند:
"اگر می خواهید یک چیزی بشوید، اذان بگویید."
"ترویج اذان، مقدمۀ ترویج امر به معروف و نماز است"
"هرکس اذان بگوید و زورش به خودش برسد، زورش به شیطان هم می رسد"
"می دانم اذان گفتن سخت است. صد تا یکی زورشان نمی رسد."
"اگر مرد میدان هستید، هر وقت اذان گفتند همانجا اذان بگویید"
"موقع اذان به هرجا رسیدی، وسط راه، وسط پیاده رو، اذانت را بگو"
"تقید به اذان، پرده را از جلوی چشم بر می دارد"
خلاصه تصمیمم را گرفتم و شروع کردم به اذان گفتن در مطب دکتر!! نکتۀ جالب این بود که به محض اینکه شروع به اذان گفتن کردم، خانم های محترمی که مقداری حجابشان کم بود و در مطب حضور داشتند، ناخودآگاه حجابشان را مرتب میکردند و روسری را جلو میکشیدند!!! گویا خدا یک نفوذ معنوی در کلمات اذان گذاشته که باعث می شود ناخودآگاه بر دیگران تاثیر بگذارد. آنجا بود که فهمیدم اذان چه پدیدۀ عجیب و موثری است و ما چقدر از تاثیر فرهنگی آن غافل بودهایم. وقتی کسی با صدای خودش به صورت زنده میگوید، انگار تمام جوّ اطرافش را تحت تاثیر قرار میده و دین و خدا را به یاد آنها میآورد.
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 پدر و مادرم در شهرستان زندگی می کنند. یک بار که به دیدنشان رفته بودم متوجه شدم پدرم به صورت غیرعادی مدام برای قضای حاجت می روند. ازشون جویای حالشان شدم و فهمیدم مدتی است که پروستات ایشان در حال بزرگ شدن است و به من هم چیزی نگفته اند؛ به طوری که هر وقت به آزمایش میرفتن، پروستات بزرگ تر شده بوده.
در روایات شنیده بودم که اذان گفتن در خانه برای درمان بیماری ها مفید است و خودم هم اذان میگفتم. لذا بهشون از آثار مادی و معنوی اذان گفتن با صدای بلند در حیاط منزل گفتم. برخی روایت های در این زمینه را هم براشون نقل کردم. الحمدلله زمینه سحرخیزی را هم داشتند و شروع کردند به اذان گفتن.
بعد از چهار ماه یک بار که با من تماس گرفته بودند دیدم در حال خندیدن هستند. گفتم چی شده بابا؟! گفتند رفتم آزمایش، دکتر گفت پروستاتت بزرگتر که نشده، کوچکتر هم شده!! به عینه یکی از آثار مادی اذان گفتن برام روشن شد.
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 بعد از گذشت مدتی از فارغ التحصیلی دانشگاه که به شهر محل سکونتم برگشته بودم به یکی از دوستان بسیار صمیمی در دوره دانشجویی هرچه تماس می گرفتم پاسخ نمیداد و یا گوشیش خاموش بود. نگران شدم. در سفری که به تهران رفتم پیگیر شدم ببینم آیا میتوانم پیداش کنم؟ متوجه شدم علت این پاسخ ندادن این بوده که گرفتار بیماری سرطان شده و اتفاقاً در بیمارستانی در حال شیمی درمانی می باشد. به او بعد از گله کردن از بی خبر گذاشتنش گفتم: روایتی داریم که امام رضا علیه السلام برای درمان بیماری، سفارش به اذان گفتن می کنند. اگر مستمر و سه نوبت بگویی ان شاء الله بهبود پیدا خواهی کرد.
این قضیه گذشت و بعد از شش ماه که در سفری مجدد به تهران رفته بودم با او تماس گرفتم و قراری گذاشتیم. وقتی او را دیدم آثاری از سرطان در ظاهرش وجود نداشت. هم من بسیار خوشحال شدم هم او، و من را بسیار متفاوت از گذشته مورد لطف قرار داد و از دیدن من بسیار خوشحال بود و تشکر کرد و نکته جالبی به من گفت: «هر باری که با صدای بلندتر میگفتم حالم بهتر میشد تا اینکه بهبودی کامل حاصل شد»
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
دیشب همه شکر من از این بود
کان ماه عزیز من #اذان گفت ...
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 وقتی اذان گفتیم، بساط گناه را جمع کردند و رفتند ...
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 من دختر هستم. آرزو داشتم که میتونستم در دانشگاه و خیابان و پاساژ خرید و ... اذان بگم.
آقایون! قدر خودتون و این افتخار مؤذنی را بدانید ...
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 اولش خجالت میکشیدم اما الآن همه جا اذان میگم ...
#اذان
#اذان_میگویم
@haerishirazi