انسان وقتی پشت به نور میکند، خود را میبیند، آنهم بزرگتر از آنچه که هست، یعنی«خود بزرگ بین» میشود. همچنانکه اگر در شب تاریک، به جای اینکه رو به فانوس بایستد، پشت به فانوس ایستاد، خود و سایة خود را، آنهم بزرگتر از آنچه که هست میبیند. «خود بزرگ بین»، به دلیل پشت کردن به نور است و خداوند نور آسمانها و زمین است؛ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».
هر گاه انسان به خداوند که نور آسمانها و زمین است، پشت کند، خود را میبیند و هر چه دورتر شود سایهاش بزرگتر میشود و دچار «خود بزرگ بینی» میشود و هر گاه به سمت خداوند بایستد و حرکت کند، دیگر خود را نمیبیند.
@haerishirazi
در میهمانیها بشقاب بیگانگان و ناآشنایان را لبریز میکنند، و اگر مقدار غذا محدود بود، از بشقاب دوستان و آشنایان کم میکنند و به بشقاب میهمانان میریزند.
آن کس که در انقلاب، گرسنگی را تحمل میکند، میهمان انقلاب نیست، بلکه صاحبخانه است و آن کس که باید به او رسید و سیرش کرد تا اعتراض نکند، اجنبی و میهمان است.
انقلاب هم میهمانانی دارد. کسانی هستند که مخالف انقلاب نیستند، اما طاقت صدمات انقلاب را ندارند. آنان را باید تحمل کرد و به آنها رسید، چون این توان را ندارند که مسائل را برای خود تفسیر و تحلیل کنند. شما انقلابیها که بینشتان کافی است، بگذارید کسانی که بینش کمتری دارند، بیشتر ببرند. این حفظ آبروی انقلاب و به مصلحت انقلاب است.
@haerishirazi
چیزی که از بلندی به سمت پایین حرکت میکند، اگر فاصلهاش زیاد باشد، سرعت حرکتش نیز بیشتر میشود.
حرکت انسان همینطور است. هرچه فاصله بین «چه باید باشد» و «آنچه هست» بیشتر باشد، میزان فعالیت، قدرت، استقامت، مقاومت و قابلیت انسان بیشتر میشود. کسی که «آنچه هستِ» خودش را بزرگ و «آنچه باید باشد» را کوچک میبیند، فاصله بین این دو را کم کرده و سرعت حرکتش کم میشود. انسانهایی که فکر میکنند بهتر از آن هستند که باید باشند، طبیعتاً رو به عقب و به سمت ضایع شدن میروند.
ایمان به غیب یعنی وجود چنین خلائی در زندگی، که انسان احساس کند بیش از آنچه هست جا برای رشد دارد. عالمی بزرگتر از این عالم و حیاتی بالاتر از این زندگی وجود دارد. این اساس تحرک است.
@haerishirazi
اگر به جام فلزی ضربهای وارد شود، مدتها ارتعاش خواهد داشت، ولی اگر جام را با دست بگیریم و ضربهای به آن وارد کنیم، دیگر ارتعاشی نخواهد داشت.
انسانی که تکیه گاهی ندارد و خدا او را نگرفته است، با یک ضربه آرامش خود را از دست داده و تا مدتها مضطرب، سردرگم و حیران خواهد ماند. اما کسی که متکی به خداست و دلش به او آرام شده و خدا او را گرفته، در مقابل ضربات، مضطرب نخواهد شد و آرامش خود را حفظ خواهد کرد.
@haerishirazi
كسى كه عادت به سيگار ندارد، يك هفته با هفتههاى ديگر فرقى ندارد، امّا كسى كه روزى يك پاكت سيگار مىكشد و حالا مىخواهد ترك كند، هفته اول، يك سال برايش مىگذرد.
كسى كه بىپروايىها داشته و حالا مىخواهد در صراط مستقيم باشد، چه زجرى بايد بكشد تا آن عادات را ترك كند؟! در قرآن مىفرمايد: « فَأُوْلئِکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» خداوند بدىهاى اينها را تبديل به حسنات مىكند.
اين بهدليل زجرهايى است كه مىكشند! ببينيد «حُرّ» چقدر زرنگ بود؛ او كه شب عاشورا از فرماندهان سپاه اشقياست، روز عاشورا يكى از شهداى بزرگ تاريخ اسلام مىشود. حُرّ آن بيست و چهار ساعت آخر را چطور گذرانده است؟ مطمئن باشيد كه آن يك شب برايش بهاندازه چندين سال زجر كشيدن گذشته. كارى كه ديگران در چندين سال، حتى يك عمر، موفق نمىشوند، همان زجر را يك شبه كشيده است!
@haerishirazi
راز این که اهل تقوی همواره تمنا و آرزوی مرگ دارند این است که احساس میکنند سرمایهای دارند و آن سرمایه ایمان است.
کسی که پول زیادی از بانک گرفته تا به منزل ببرد و یا از منزل برداشته تا به بانک ببرد، در این راه تلاش میکند تا سریعتر و زودتر به هدف برسد. دوست دارد از راه میان بُر برود و دو خیابان، یک خیابان بشود تا به هدف نزدیکتر گردد. اما آنکه سرمایه و هدفی ندارد، سرعت و تلاشی هم ندارد.
کسی هم که سرمایه ایمان ندارد، نه هدفی دارد و نه تمنای مرگی، بلکه از مرگ هم گریزان است.
@haerishirazi