eitaa logo
حافظ‌هـ
916 دنبال‌کننده
304 عکس
199 ویدیو
2 فایل
تاریخ را به حافظه بسپارید! حسینیه هنر شیراز ارتباط با ادمین: @hafezeh_shz_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه هنر شیراز با همکاری جامعه‌اسلامی دانشگاه شیراز برگزار می‌کند: کارگاه نویسندگی در تاریخ شفاهی 🔸 شهید غسان کنفانی 🔸 📕سرفصل‌های دوره شامل: چرا نویسنده دنبال دردسر می‌گردد؟ ستون‌های اصلی متن چیست؟ چه چیزهایی ستون‌های متن را آوار می‌کنند؟ چه موقع ساده‌نویسی مچ ادبی‌نویسی را می‌خواباند؟ حذف کردن هنر است. چرا؟ نویسندگی تاریخ شفاهی نسبت به خاطره‌نگاری و داستان نویسی چه دست بالایی دارد؟ چه زاویه‌دیدهایی مناسب تاریخ شفاهی است؟ 🗣 استاد دوره: محمدجواد رحیمی ؛ نویسنده کتاب‌های بهتر از تو نداشتم، هفت خان شستن، نهضت در شیراز 🪪 امکان همکاری با حسینه هنر پس از پایان موفقیت‌آمیز دوره فراهم است. 💳 هزینه شرکت در دوره: ۴۰۰ هزار تومان (هزینه ثبت‌نام برای دانشجویان دانشگاه شیراز ۲۰۰ هزار تومان) ⏰ زمان برگزاری دوره: ٢٢ و ٢٣ آذر 🏫 مکان برگزاری دوره: دانشگاه شیراز 📥جهت ثبت‌نام می‌توانید از طریق شماره تماس‌ها یا لینک زیر اقدام فرمایید. 📎 https://survey.porsline.ir/s/6iLhk0se 📞 09020603322 (راه ارتباطی برای عموم افراد) 📞09375302855 (راه ارتباطی برای دانشجویان دانشگاه شیراز) 🔹برای افرادی که از شهرستان‌ها در این کارگاه شرکت می‌کنند، اسکان در نظر گرفته شده است. حافظ‌ه‍ـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز @hafezeh_shz
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به اندیشه‌ات نمره دادم 📝خاطره‌ای از سخنرانی دکتر شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد 🎙به روایت آقای ادب؛ دانشجوی وقت این دانشگاه 🗒بخشی از پروژه ستاد جنگ استان فارس واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر شیراز تاریخ را به حافظه بسپارید: @hafezeh_shz
هدایت شده از حافظ‌هـ
17.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما طالب آزادی هستیم 💢برشی از صحبت‌های شهید دستغیب 📅انتشار به مناسبت ایام شهادت تاریخ را به حافظ‌هـ بسپارید: @hafezeh_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙رهبر انقلاب در تبیین چرایی مبارزه با داعش: فتنه داعش یک چیز معمولی نبود. هرجا توانستند فجایعی مثل حادثه شاهچراغ، حادثه کرمان و حادثه مجلس را به وجود آوردند. ١۴٠٣/٠٩/٢١ 📚کتاب چراغ‌دار روایت‌گر فاجعه‌آفرینی داعش در حرم حضرت شاهچراغ(ع) 🖇برای تهیه کتاب از سراسر کشور به شماره ٠٩١٧۵۵۶٩٩۵١ در بله و ایتا پیام دهید. 🆔 آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111 برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغ‌دار از طریق پیوند زیر اقدام کنید: شرکت در مسابقه چراغ‌دار حافظ‌ه‍ـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز: @hafezeh_shz
📖مسابقه سراسری کتاب «چراغ دار» تمدید شد📖 🔺روایت‌هایی از واقعه و زندگی شهدای دو حادثه تروریستی در حرم حضرت شاهچراغ(ع) 🎁جوایز🎁 یک جایزه ۵ میلیون تومانی 💌 یک جایزه ۴ میلیون تومانی 💌 یک جایزه ٣ میلیون تومانی 💌 یک جایزه ٢ میلیون تومانی 💌 یازده جایزه ۱ میلیون تومانی 💌 🗓️ مهلت شرکت در مسابقه تا ۱۲ بهمن‌ماه تمدید شد. 🖇️برای تهیه کتاب از سراسر کشور کلمه چراغ‌دار را به شماره 09175569951 در بله و ایتا ارسال کنید. 🆔 آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111 کتاب چراغدار در کتابخانه‌های عمومی استان فارس موجود است.✔️ برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغ‌دار از طریق پیوند زیر اقدام کنید: [شرکت در مسابقه چراغ‌دار] حافظ‌ه‍ـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز: @hafezeh_shz
حافظ‌هـ
مستشار دائم الخمر سال دوم حضورم در آمریکا بود، یعنی سال ۵۴. ترم چهارمم که تمام شد یکی از دانشجوهای شیرازی بهم پیشنهاد کار داد. کارش کارگری توی زیرزمین کشتی بود. کشتی‌ها کنار ساحل می‌سی‌سی‌پی پهلو می‌گرفتند. بارشان آرد بود. رودخانه می‌سی‌سی‌پی از سنت لوئیس رد می‌شد و با دانشگاه ما فاصله کمی داشت. ما آن زیر باید چند لوله را باز و بسته می‌کردیم. اگر لوله انتقال آرد گیر می‌کرد بهش ضربه می‌زدیم و آخر کار آرد را از لوله‌ها با هوایی که پشتشان بود به سیلوهای کنار ساحل منتقل می‌کردیم. هوا گرم بود و شرجی. ولی چون حقوقش خوب بود ماندم تا کار کنم. ٣تا ایرانی بودیم. کارگر زیاد داشت. بین این کارگرها یکی‌شان به نام جو با ما ایرانی‌ها گرم می‌گرفت. آمریکایی سفیدپوست بود و آنجا مثل ما به عنوان کارگر ساده کار می‌کرد. نه تخصصی داشت و نه سواد آن‌چنانی. تخصص اصلی‌اش دائم الخمر بودنش بود. از حضورم توی زیر زمین گرم و شرجی کشتی یک هفته گذشت. یک روز جو آمد پیشم و گفت: - بهم پیشنهاد کردن برم ایران. - ایران؟ پیشنهاد چی؟ - دوران سربازی‌م توی جنگ ویتنام کمک مکانیک هلی‌کوپتر بودم. الان از ارتش بهم پیشنهاد کردن به عنوان مکانیک هلی‌کوپتر برم شرکت بِلر اصفهان. حقوق خیلی خوبی هم میدن. این را که شنیدم مخم سوت کشید. زورم گرفت. خواستم دستش بیاندازم. بهش گفتم: «جو! تو اصلا میدونی چرا اومدن سراغ تو؟ یعنی هیچ کی دیگه نبود؟» گفت: «خب حالا اومدن، نمیدونم چرا.» گفتم: «جو! تو اگه کمک مکانیک ماهری بودی الان یه شغل خوب داشتی برای خودت. چجوری اومدن سراغ تو؟ تو الان اینجا داری کارگری می‌کنی.» کمی به فکر فرو رفت. سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: «راست میگی. به نظرت چرا اومدن سراغ من؟» وقتی دیدم باور کرده، پیاز داغش را زیاد کردم. گفتم: «تاحالا از اصفهان نشنیدی؟ شبی نیست سر یه امریکایی رو نبُرن تو اصفهان!» چشمانش درشت شد. پرسید: - پس چرا چیزی نمیگن؟ - یعنی تو انتظار داری بگن؟ یه خورده فکر کن. اگه از تلویزیون اخبارش رو بگن که دیگه کسی نمی‌ره اونجا. حرف‌هایم را پذیرفت. گفت که دیگر نمی‌رود. روایت محمدتقی ایزدی، از اعضای سابق جهاد سازندگی استان فارس تحقیق و تنظیم: پویان حسن نیا تاریخ را به حافظ‌هـ بسپارید: @hafezeh_shz
حافظ‌هـ
مرابطین از راه دور دنبال کسانی بودم که به هر نحوی کنار مردم فلسطین ایستادند. کسی که پویش مقلوبه را اولین‌ بار در ایران بدون امکانات سازمانی و دولتی راه‌اندازی کرد، فاطمه لطیفی بود. تماس گرفتم و خواهش کردم مصاحبه کند. ساکن قم بود. قرار شد با دوربین و فیلم‌بردار به خانه‌اش برویم و مقلوبه درست کند. قرارمان شد پنجشنبه شب. خانم لطیفی ورودی در ایستاده بود. با لبخند سلام کرد و داخل خانه شدیم. بوی غلیظ سرکه به مشامم رسید. همین‌طور خانه را برانداز کردم که شیشه‌های سرکه را کنار آشپزخانه دیدم. از سرکه‌ها که پرسیدم توضیح داد؛ سفارش می‌گیرد و درست می‌کند. انواع شربت دست‌سازش را منو داد. انتخابمان پیشنهاد سرآشپز بود. لیوان‌ها را از کابینت بیرون آورد که فیلم‌بردار موقعیت سینمایی را در هوا قاپید. دوربین را فوری روشن کرد و دشت اول را از آماده‌سازی شربت گرفت. تجهیزات آماده ضبط شد. وسط پخت‌وپَز، خانم لطیفی با هرچه در یخچال، کابینت و اتاق پشتی داشت از ما پذرایی کرد. انواع شکلات و میوه جایی برای سینی چای روی میز نگذاشت. سینی را روی زمین گذاشت و سر صحبت را راجع به بیسکوییت شکلاتی در دستم باز کرد. -اینا رو وقتی شاگردام سوره جدید حفظ می‌کنن بهشون جایزه می‌دم. -کلاس حفظ قرآن دارید؟ -آره. آیه‌ای که پشت تلفن راجع به مرابطین براتون خوندم رو حفظید؟ گیج و مبهوت نگاهش کردم. با تلفظ غلیظ خواندش:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» -خب حالا بخون؟ -یااااا ایها الذین امنو... اصبرو و صابرو و رابطو .... دوستم حرفم را قطع کرد و گفت: «صابروا نداشت!» شک کردم اما با تعجب گفتم: «داااااشت!» خانم لطیفی که تایید کرد، خیالم راحت شد. ادامه آیه را خواندم و بیسکوییتی که خوردم حلال شد. پرسیدم: «مرابطین یعنی چه؟» گفت: «به زبان عربی و انگلیسی مسلط بودم. تو بخش بین‌المللی حرم علی ابن حمزه فعال بودم. اونجا پیشنهاد شد پویش مقلوبه راه بندازیم. تحقیق کردم رسیدم به مرابطین. از آیه ۲۰۰ آل عمران گرفته شده. یعنی برقراری شبکه اجتماعی مسلمین و معنی دیگرش پاسداری از مرزهاست. خانمای فلسطینی خودشونو پاسدار و فدایی قدس می‌دونن. مرابطین چند سال تشکیل شده بود و الزاماتی داشت. مثلا تو مسجدالاقصی هر روز تلاوت قرآن داشتن. باید حداقل ۵ فرزند داشته باشن. ماه رمضون هم مقلوبه درست می‌کنن و توی مسجدالاقصی واژگون می‌کنن. به معنی واژگونی اسرائیل و برگشتن اهالی قدس به خونشون. گفتم چرا ما همچین کاری نکنیم؟ با یه سری خانم فعال فرهنگی صحبت کردم. گفتم ما به عنوان کشوری که ادعای مسلمونی و دوستی با فلسطین داریم؛ چرا حمایت فرهنگی نداشته باشیم؟ مرابطین از راه دور باشیم.» تا دم کشیدن غذا رفتیم سراغ مصاحبه. تنها جایی که نور و فضای مناسب برای گفتگو داشت؛ دیوار پشتی آسانسور بود. صدای در آسانسور و سروصدای مسافرانش استرس ضبط به جانمان داد. فکر شرورانه‌ای به سرم زد تا در آسانسور را باز نگه دارم. اما به دعوا و ناسزای بعدش نمی‌ارزید. راه دیگر باز گذاشتن در آسانسور از طبقه دیگر بود. اما ناجوانمردانه بود و در دم، در ذهنم رد شد. یک شات گرفتیم. تاکید کردم بجای واژه‌های مرسوم انگلیسی از کلمات ترکیبی فارسی استفاده کند. مبادا امید جلوداری در اخبار ۲۰:۳۰، سوژه‌مان کند. اما خانم لطیفی گه‌گاهی هضم مصاحبه شد. مثلا «پیج» را بجای «صفحه شخصی‌» گفت. از استقبال و بازخورد مردم پرسیدم. گفت: «نزدیک به ۶۰ نفر فیلم و عکس ارسال کردند. مادر پیری بود که توانی نداشت؛ اما از پسرش خواسته بود از غذایش فیلم بگیرد و بفرستد. فیلم و عکسا رو توی پیج خودم و صفحه الاقصی دات آی آر؛ که راه اندازی کردم گذاشتم. یک نفر از یمن و یکی دیگه هم از نجف استقبال کرد. برام فیلم فرستادن. هر کدوم رو که پست کردم، خانمای مرابطین رو هم تگ کردم. یکی دونفرشون استقبال کردن. خانم حَلَوانی یکی از اونا بود که توی پیج خودش گذاشت.» بوی خوش غذا کم کم به مشامم رسید. بلند گفتم: «غذا دم کشید.» خانم لطیفی به آشپزخانه رفت. دیس را روی قابلمه گذاشت و محتویات آن را برگرداند. تصویر زیبا و خوش طعمی قاب دوربین را پر کرد. ساعت ۱۱ شب بود. سریع وسایل پذیرایی و تجهیزاتمان را جمع و جور کردیم تا برگردیم. اما اصرار خانم لطیفی ما را سر سفره مقلوبه نشاند. انگار خانه خودمان بود. جای بشقاب و چنگال را هم یادگرفتیم. زیتون‌ سیاه، سالاد خیار، گوجه، بادمجان و سس خاصش طعم فلسطین داشت. سر میز بار دیگر خانم لطیفی آیه مربطات را پرسید. در ذهنم تکرارش کردم اما دوستم آیه را خواند. «يَا أَيُّهَاالَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» روایت فهیمه نیکخو از مصاحبه با فاطمه سادات لطیفی؛ ٢٩ آذر ١۴٠٣ تاریخ را به حافظ‌هـ بسپارید: @hafezeh_shz
حسینیه هنر شیراز با همکاری جامعه‌اسلامی دانشگاه شیراز؛ کارگاه نویسندگی در تاریخ شفاهی 🔸 شهید غسّان کنفانی 🔸 🗣 استاد دوره: محمدجواد رحیمی ⏰ زمان برگزاری دوره: آذرماه 🏫 مکان برگزاری دوره: دانشگاه شیراز حافظ‌ه‍ـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز @hafezeh_shz
اردوی تاریخ شفاهی دانشگاه شیراز 🔎 بازدید از تونل باد دانشگاه شیراز، باغ فرزانه، ساختمان وزارت خارجه شیراز و... حافظ‌ه‍ـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز @hafezeh_shz