هدایت شده از دلنوشت...
#سوال_شماره2⃣7⃣
سلام من دختری هستم ۲۱
ساله که خیلی مهربونم و با اطرافیانم خیلی خوب برخورد میکنم و اصلا دوس ندارم کسی از دستم ناراحت بشه ولی اطرافیام هر جور دلشون بخواد حرف میزنن و باعث رنجشم میشن.با کوچیک ترین حرف ناراحت میشم و گریه میشم و توانایی حرف زدن ندارم تا شروع میکنم به حرف زدن اشکام میریزه و صدام میلرزه احساس ضعیف بودن میکنم.یه اصطلاح دل نازکم و خیلی هم دارم اذیت میشم چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید
هدایت شده از دلنوشت...
#سوال_شماره 3⃣7⃣
سلام
من دختری ۱۷ساله ام که دو ساله عقد کردم...
نمیدونم چجوری شد که ازدواج کردیم.ما همو نمیشناختیم و ازدواج ما کاملا سنتی بود.
اوایل عقدم همه دوستان و فامیل و معلمانم میگفتن که چرا اینقد زود ازدواج کردی و این موضوع خیلی منو ناراحت می کرد.
من از وقتی که عقد کردم احساس می کنم افسرده شدم.با کوچکترین چیزی ناراحت میشم و اشکم در میاد.تو اعتقاداتم ضعیف شدمو نمازامو یکی در میون میخونم.
همین افسردگی باعث شد که دست به خودکشی بزنم ولی موفق نشدم و چند روز در بیمارستان به دلیل مسمومیت دارویی بستری بودم.
من خیلی چاقم و اضافه وزن دارم و همینم باعث شده اعتماد به نفسم بیاد پایین و وقتی دوستام رو میبینم که از من بهترن،کلی غصه میخورم.
من اراده خیلی پایینی دارم چون هر وقت تصمیم به لاغری گرفتم نتونستم وزن کم کنم...
چجوری افسردگیمو درمان کنم؟؟
تروخدا کمکم کنید...
😔😔😔😔😔😔😔😔
هدایت شده از دلنوشت...
#سوال_شماره 4⃣7⃣
با سلام و عرض ادب
من ۳۷ساله هستم
یک پسر ۱۴ ساله دارم
چندین مدت بود به همسرم مشکوک بودم
تلفنهای یواشکی پیامکهای مشکوک هروقت سوال میکردم با یه جواب به اصلاح من رو می پیچوند وبه من میگفت تو مشکل داری و شکاکی
تا اینکه مدرکی پیدا کردم و دیگه نتونست حرفی بزنه و قول داد دیگه رابطه ای نداشته باشه (البته قبل از رو شدن قضیه اواخر احساس عذاب وجدان رو در ایشون احساس میکردم )
الان به من محبت میکنه و ولی من فک میکنم عادت به ارتباط تلفنی و چت با اون شخص پیداکرده ویه جور وابستگی داره هرچندعذاب وجدان هم داره .
سوال من از جنابعالی اینه که
چجوری می تونه از دست وابستگی ایجادشده دل بکنه (به زبون نیاورده ولی امروز تو کلاسهای ترک اعتیاد به گوشی و مواد ....شرکت کرده بود ولی میگفت خوب نبود )
من سعی می کنم بیشتر بهش محبت کنم ولی دوباره احساس مخفی کاری میکنم و ایندفعه گوشی دومش رو خیلی از من پنهون میکنه
چجوری بهش کمک کنم 😔
🍃🌸
بالا رفتن سن حتمی است....
امــا
اینکه روح تو پیر شود
بستگی به خودت دارد ... !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ...
ﺯﻧﺪﮔـــے ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزاد
نه از دست دادن معشوق است
نه رفتن یار
نه تنهایی...
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی آن هنگام تمام میشود که دلش پیر شود
@hafezyounesi61
#امیرکبیر_و_احتشام_الدوله
در ایـام صـدارت امیـرکبیر روزی احتشام الـدوله عمـوی ناصرالدین #شاه که والی بروجـرد بود به تهران آمد و به حضور امیرکبیر رسید
امیـرکبیر از او پرسیـد وضـع و اوضـاع بروجـرد چگـونه اسـت؟ والـی لرستـان جـواب داد قـربان اوضاع به قـدری امـن و امـان است که #گرگ و میش از یک جوی آب میخورند
#امیرکبیر برآشفت وگفت من میخواهم مملکتی که مـن صدر اعظمش هستـم آنقـدر امـن و امـان باشـد که گرگی وجـود نداشته باشـد که در کنـار میش آب بخورد. تو میگویی گرگ و میش از یک جوی آب میخورند؟
@hafezyounesi61
━━━━━━━━━━━━
#روغن_فروش
فردی از راه فـروش روغـن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر طمعی کـه داشت همیشه به غلام خود میگفت وقت خرید #روغن ، هر دو انگشت سبـابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغـن بیشتـری برداشتـه شـود و برعکس در وقت فـروخـتن ، آن دوانگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود
هر چه #غلام او را از این کار بر حذر می داشت مـرد توجـه نمیکـرد تا ایـن کـه روزی هـزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد
وقتی کشتی به میـان دریا رسیـد ، دریا طوفانی شـد . ناخـدا فـرمان داد تمـام بارهـا را به #دریا بریزند تا کشتی سبک شـود و مسـافران از خطر غرق شدن برهند
آن مـرد از ترس جـان ، خیـک ها را یکی یکی بـه دریـا مـی انـداخـت . در ایــن حـال غــلام گـفـت #ارباب انگشت انگشت نَبَر تا خیک خیک نریزی
@hafezyounesi61
━━━━━━━━━━━━