💢 #پدر_آموزش_نظامی_شمال_کشور
#سردار_شهید_محمد_بیگلو
.
▫️«سردار سرتیپ شهید محمدبیگلو» فرمانده پادگان آموزشی شمال در چالوس بود که بیش از ۲۶ هزار نفر را برای حضور در جنگ تحمیلی به تنهایی آموزش داد.متولد ۱۳۳۷ رشت بود.همرزم شهید چمران در پاوه بود.سال ۶۱ ازدواج کرد و ۲۷ روز بعد در شلمچه بشهادت رسید.▫️او علاوه بر مسئولیت محور عملیاتی رمضان در لشکر 25 کربلا ، از 1 آذر 1359 به عنوان مسئول واحد آموزش نظامی منطقه 3 کشوری و در هنگام شهادت فرماندهی پادگان آموزشی شهید رجایی منطقه 3 را به عهده داشت.
.
▫️سردار شهید بیگلو به همراه دیگر دوستانش در مدت یکماه برای ساختن پادگان نظامی چالوس و امکانات آموزشی را فراهم می کنند و بعنوان فرمانده پادگان آموزشی المهدی(عج) چالوس انتخاب و سه پایگاه آموزشی (ساری، رامسر، منجیل) نیز زیر نظر ایشان انجام میگرفت و در طول مسئولیت خود با همه مشکلات موجود در پادگان به آموزش نیروهای اعزامی با جدیت و پشت کاری عظیم خدمت کرد.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#شادی_روحش_صلوات
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
هفت تپه بودیم.
باد شدیدی می وزید.
گرد و خاک بلند شده بود و
پرچم های مزار دو شهید گمنام
بر بالای سرشان تکان میخورد و
و مزارشان در آن میان آرام میدرخشید
و چشم نواز بود.
.
📷 مزار دو #شهید گمنام هفت تپه قبل از بازسازی_#سال ۱۳۹۸ _عکس احمدی اتویی
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#راهیان_نور
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ آقا میشه شما رو یه کم بغل کنم؟
☝️گفتگوی حلما دختر خردسال
شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب
📆 انتشار به بهانه 21 ژانویه
روز جهانی بغل کردن :) 🫂
📲 کانال #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
🟪 @hafttapeh
👨👦👦 #حسین_و_مرتضی
.
▪️مادر شهید : «روزی دستم را گرفت و گفت: «من فردای قیامت پیش حضرت زهرا (س) از دست تو شکایت می کنم.» من گفتم : چرا! مگر من چه کار کرده ام! او در جوابم گفت: «پدر راضی به رفتن من است. تو چرا راضی نیستی؟» مادر به گریه افتاد و گفت: برادرت مرتضی رفت و شهید شد. حسن رفت و مجروح شد. تو هم یکبار رفتی. اما فهمیدم که او مصصم است که برود. به او رضایت دادم و حسین خوشحال شد و به همراه بسیجیان و رزمندگان راهی جبهه شد و تو سن ۱۵ سالگی تو ام الرصاص شهید شد.
.
🌷 شادی روح شهید حسین بابازاده سورکی ( ۱۵ ساله) #شهادت : ۴ دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص _ #شهید مرتضی بابازاده : #شهادت مریوان صلوات ...🇮🇷🇮🇷
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🟪 @hafttapeh
🏷 #نمازم_قضا_شد
.
▫️برادر عباسی : « عقیل در جبهه تمام نمازهایش را به موقع و اول وقت می خواند. یک بار صبح بیدار شدم دیدم عقیل صورت برافروخته ای داره و بسیار ناراحت و غمگینه . تعجب کردم چه اتفاقی افتاده که عقیل اینجوری ناراحته. پرسیدم: « عقیل چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ » دیدم با صدایی گرفته و ناراحت می گه: « نماز امروزم قضا شد.» با خنده گفتم: « عقیل جان! من خودم برای نماز صبح بیدارت کردم و نمازت را اول وقت، روبه روی من خوندی.» در جوابم گفت: « من نماز صبح را خوندم، اما نماز شب و نافله ی صبح را نخوندم و برای همین ناراحتم.
.
🇮🇷🌴 سردار #شهید عقیل #پروانه ( مسئول #اطلاعات محور در #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا).#متولد ۱۳۴۴ #رامسر_#شهادت :۴ #دی ۱۳۶۵ ام الرصاص)
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شادی_روحش_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
دو چیز هیچوقت از یادِ آدم نمیرود!
دوستان خوب و روزهای خوب ...✨
#جبهه
#رفاقت_ناب
#صبحتون_بخیر
#لبخندهای_خاکی
#هفت_تپه_ی_گمنام
#رزمندگان_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🟪 @hafttapeh
🏔بچه ی مازندران بود
اما کوه های سر به فلک کشیده
کردستان بیشتر او را میشناسند.
موسی زارعی را میگویم.اهل سورک.
فرمانده گردان کماندویی عاشورا...
همانی که با خون سرخش
کوه های منطقه آلواتان کردستان
را بوسیدنی کرد.
.
📷 #شادی #روح بلند و #آسمانی سردار #شهید موسی زارعی #کیاپی صلوات.🇮🇷
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#شادی_روحش_صلوات
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🟪 @hafttapeh
🩸خوشبحالتون که یادتون رفته، ولی من یادم نمیره ،گور پدر ترامپ و دار و دستهش
📷 استوری سعید ستودگان،
تهیه کننده سینما ...
.
#پدر_کشتگی
#مرگ_بر_آمریکا
#هفت_تپه_ی_گمنام
🟪 @hafttapeh
🏷 #رویای_صادقه
#شهدا_حاضر_و_ناظرند 🌷
.
▫️سال ۹۵ بواسطه فعالیتی که در صفحه ی اینستاگرام با پیج دوستت دارم شهید داشتیم ، پنج شنبه هر هفته در استوری عکس شهیدی رو میزاشتیم و براش ختم صلوات میگرفتیم.یک هفته عکس شهید زنگی آبادی رو گذاشتم (دقیقا عکس سمت چپ) و ذکر کردم که تعداد صلوات و برامون بفرسین.همین حین تو ذهنم گذشت که این کارها چیه ! اینا خودشون تو بهشت دور هم عشق میکنن و ما اینجا اینهمه فعالیت ، نه بهمون نگاه میکنن و نه میبینن این کارهامونو...ده دقیقه بعد همون حالت که نشسته بودم انگار یکی چشمام و بست.دیدم تو منطقه م.از زمین و زمان تیر و ترکش میاد ، گرد و غبار ، کلا کپ کردم ، هر لحظه منتظرم یه تیر بخوره بهم و تموم شه.
.
▫️همین حین دیدم یکی مچ دستم و محکم گرفت و شروع کرد به دویدن.چهره شو نمیدیدم ، ذره ای ترس نداشت و یک لحظه خم نمیشد؛ در حالی که من از ترس سر نمیتونسم بلند کنم.دولا دولا میرفتم.من و رسوند به یک سنگر و پرت کرد داخلش.جو آرومی داشت اونجا ، دیدم کنج سنگر یکی نشسته با باندی که به سرش پیچیده.احمد کاظمی بود.گفتم عه شهید کاظمی.برگشتم ببینم کی منو نجات داد.دیدم زنگی آبادی با همون سر و وضع و لباسی که تو عکس بود.رو کرد به کاظمی و گفت حاجی میشناسیش؟شهید کاظمی گفت بله،آقای فلانی دیگه.وقتی دیدم احمد کاظمی منو میشناسه،شروع کردم همون افکاری که تو بیداری به ذهنم زده بود و بهش گفتن.لبخند قشنگی زد و گفت بیا جلو .بغلم کرد و بوسید و گفت:(( شما #فکر میکنین ما #حواسمون به شما نیست.لحظه به لحظه شما جلو #چشمان ماست.هر کاری هم که برامون میکنین ما ممنون دار #شماییم.
(📝 احمدی اتویی)
.
🟪 @hafttapeh