eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 روزشمار شهدای استان مازندران 🗓 :{ ۶ شهـــریـــــور } 🥀 سالروز عروج ۱۷ که در چنین روزی به شهادت رسیدند: 💠شهــــــــیــــــــدان: 🌷رستم(حسين) حسین زاده آمل 🌷یحیی ذکریاپور آمل 🌷شعبان علی زمانی کبریا بابل 🌷شعبان(رحمان) سمسارپور بابل 🌷محمدنقی عبدی تنکابن 🌷نوروزعلی مروری جویبار 🌷فائق محمودی چالوس 🌷علیرضا عمادنیا چالوس 🌷حسین علی آموسی ساری 🌷علی عفتی عباسعلی کش ساری 🌷احمد نوع پرور کارکنده ساری 🌷اسماعیل پوررستم عباس آباد 🌷فرهاد محمدپور قائم شهر 🌷محمدحسن احساني تيرتاشي گلوگاه 🌷حسین اسفندیاری میاندرود 🌷غلام علی مرادیان گلچال سری نکا 🌷اصغر رستمی نور 📿شادی روح شهدا صلـــــــوات... 🆔 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📆 . 🔖توفیقی بود دیروز به زیارت مادر شهیدان نسیمی شهرستان بهشهر رفتیم و پای خاطراتش نشستیم. محمدجواد و محمد مهدی برادر بودند اهل بهشهر و بعنوان بسیجی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا عازم جبهه ها شدند.محمد مهدی هفده ساله بود و محمد جواد پانزده ساله .... همرزمشون میگفت : غروب پنجم بهمن ۱۳۶۴ ؛اروند کنار، محمدجواد شهید شد.آمبولانسی که شهیدمحمدجواد (برادر محمدمهدی) را آورده بود به گردان برای لو نرفتن عملیات روی تابوت نوشته بود منطقه شهادت چنگوله! محمدمهدی که برای آب آوردن می رفت نمی دانست برادرش در آمبولانس است یکی از آمبولانس بیرون آمد و گفت: آقا مهدی! می دانی برادرت شهید شد؟ گفت: نه! گفت: الان در آمبولانس است. من به او گفتم: «آقا مهدی! محمدجواد شهید شد.» گفت: «کی؟» بعد گفت: اِنالله و انا الیه راجعون! گفتم باید به تشییع جنازه بروی گفت: نه! من باید باشم و راهش را ادامه دهم .عملیات نزدیکه.موند و هفده روز بعد در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ تو فاو بشهادت رسید. . 🎥 کلیپ دیدار و مصاحبه با مادر شهیدان نسیمی انشاله بزودی در هفت‌تپه‌ی‌گمنام منتشر می‌شود.🌷شادی روح شهیدان صلوات... . 🆔 @hafttapeh
. _ علی اعظم حسن نژاد.🇮🇷 _ ۱۳۴۱ روستای موزیرج _ : ۱۳۶۲ : ۱۳۷۱ . 🔖 : //برادر شهید : در بهمن سال 62 هوا بسیار سرد بود و موقع اذان صبح بود که در خانه را کوبیدند و من رفتم در را باز کردم دیدم شخصی در تاریکی می گوید : ماست دارید ؟ و بعد با خنده ای بلند سلام کرد . دیدم علی اعظم است که از جبهه برگشته او را در آغوش گرفتم و با هم به اتاق رفتیم و زیر کرسی داغ نشستیم . سرمای بسیار زیاد کردستان پوست صورت و دستش را مخدوش کرده بود . پس از چند دقیقه متوجه شدم شهید به شدت به فکر فرو رفته مادرم گفت : چه شده پسرم در فکر هستی ؟ با حالتی حزن آلود گفت : رزمنده ها الان بالای قله یخ زده اند از سرما ... . و ما مات و مبهوت در اندیشه حرف های او بودیم . . 💌 قسمتی از : برادران ! در موقعیتی قرارگرفته ایم که هر روزش و هر مرحله از انقلاب اسلامی امتحانی است که خداوند برای ما مقدر می گند . چرا که خداوند می فرماید : «احسب الناس ان بترکو ان یقولوا امنا و هم لا یفتنئن » (سوره عنکبوت ) . ای کسانی که ایمان اورده اید گمان کردید که همین طور رها می شوید و امتحان نمی کنم شما را .– خواهرانم ! با حجابتان حرمت خون شهدا را حفظ نمایید . . 🆔 @hafttapeh