eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.4هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
🕊اینجا از لشکری خط شکن گفته میشود 🚩از دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلاااا 🕊از گمنامی چادرنشینان خاکی هفت تپه .‌‌ 👤ارتباط با ادمین کانال . ارسال مطالب ، عکس فیلم و خاطرات و ...👇 @ahmadiatouei
مشاهده در ایتا
دانلود
. ▫️«علی اصغر موحدفر» بچه ی بابل , تک پسر خانواده،دانشجوی رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه فردوسی مشهد بود.سال ۱۳۶۰ به سپاه پیوست.سال 61 به عنوان معاون اطلاعات و عملیات محور 2 به میادین نبرد اعزام گردید.شهید علی اصغر در 25/4/63 نیز به سِمتِ مسوول گشت و شناسایی واحد اطلاعات و عملیات لشگر 25 کربلا و جانشین واحد تبلیغات سپاه بابل منصوب شد.او در 30مرداد سال 65 به عنوان جانشین گردان مسلم به میادین نبرد عزیمت کرد. . ▫️هر وقت که از جبهه بر می گشت، برای مادر از شهادت تنها فرزندان ذکور خانواده حرف می زد. حتی چند بار لباس و مدارک این شهدا را با خودش می آورد و همراه پدر به دیدار خانواده های شان می رفت. و به پدر و مادرش می گفت: شما شاهد باشید که این ها چقدر صبور هستند. همه کارهایش برای این بود که به دلیل تک پسر بودن و عدم داشتن فرزند، کاری کند که آن ها صبور باشند و در فراقش ناراحت نشوند. . 🆔 @hafttapeh
💢 . ▪️خاطره ای از خانم فاطمه صدیقی همسر سردار شهید احمد شکی:ماه مبارک رمضان سال ۶۲ بود؛من و احمد به مشهد مقدس مشرف شدیم. در پابوس آقا علی ابن موسی الرضا(ع) احمد خوابی دید و به من گفت: فاطمه جان! دیشب در خواب یکی از شهدای محله را دیدم. همگی در حرم آقا بودیم. به او گفتم: تو که شهید شدی! ▪️ گفت: آره احمد جان! من آمده ام بشارتی بهت بدم که ان‌شاءالله خیلی طول نخواهد کشید که تو هم در زمره یاوران سیّدالشهداء(ع) مهمان ما می شوی. پرسیدم: حالا کی؟ گفت: منتظر باش تا سه سال دیگر... بعد انگار وسط زوّار محو می شود. تا به خودم آمدم حیران شدم که این شهید کجا غیبش زد... . 🆔 @hafttapeh
27.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 .... ▪️بسم الله الرحمن الرحیم جنگ که شد همین کشاورز زاده ها و روستا زاده ها و حلال زاده ها بودند که رفتند جبهه و جلوی دشمنان این وطن مردانه ایستادند.بچه های اینا میرفتن خط مقدم ، بچه های اونا تیر و ترکش برای بدنشون ضرر داشت نیومدن و رفته بودن خارج درس بخونن که بعدا بیان پست بگیرن و به مملکت خدمت کنن...!!! . 🔅مادر علی مراد میگفت : شب ۲۱ ماه مبارک رمضان پسرم بدنیا اومد اسمش و گرفتیم علی مراد.من شیر نداشتم ؛ زن عموش بهش شیر داد ، خلاصه با سختی بزرگش کردم.شهید هم که شد ، من تا اون موقع اصلا نمیدونسم شهید به چی میگن.گذاشتنش تو قبر دلم میخواست خم بشم صورتش و ببوسم...دو نفر دستمو داشتن نزاشتن من خم بشم ببوسمش ، تو دلم موند...آخرش هم یه دعا کرد و گفت : خدایا به حق فاطمه زهرا هیچ مادری داغ فرزند نبینه....حتی مادر یهودی هم داغ نبینه... . ⭕️ .... این هایمان ( ، و و و ) را برای و کنید ؛ نگذاریم این در بماند و زیر شود. . 🎥 کلیپ دیدار و مصاحبه با والدین شهید علی مراد علینژاد_مازندران_روستای سرخکلا . کانال شهدایی 👇 🆔 @hafttapeh
25.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 . ▪️مداحی برادر و روایت خواب در مراسم سالگرد مدافع امنیت آرمان علی وردی_ ( شهید علی وردی اهل شهرستان بهشهر استان مازندران بود که در جریان اغتشاشات آبان سال گذشته مظلومانه بشهادت رسید.) . 📌#بهشهر_مصلی نماز جمعه 🆔 @hafttapeh
یاد انگشتری شد داغ ما یاد انگشتری شه کرببلا . ▫️انگشتر مظلوم آرمان علی وردی که حین در دستش بوده و آغشته یه خون پاکش گردیده.❌لعنت خدا بر داخلی و فتنه ی زن زندگی آزادی ... . 🆔 @hafttapeh
🏷 . ▪️توفیقی شد چند روزی در چایخونه حضرت در محضر خادم الرضا جانباز گرانقدر مداح اهل بیت حاج رضا علیپور ( از جانبازان و رزمندگان گردان مسلم لشکر ویژه ۲۵ کربلا) باشیم و از خاطرات قشنگ او لذت ببریم. . ▫️حاجی امروز میگفت:عملیات والفجر ده اسفند ۱۳۶۶ بعد از طی مسافت طولانی و پیاده روی و تحمل خستگی و حمل تجهیزات رسیدم پای نقطه ای که می‌خواستیم به دشمن بزنیم.یهو دیدیم سید مصطفی بلند شد و با قرائت آیه ای شروع به سخنرانی کرد.به واسطه رفاقتمون کلا من زیاد جدیش نمیگرفتم.البته او ابهتی بود در جمع بچه های گردان.بخاطر خستگی مسیر حوصله شنیدن سخنرانی نداشتن بچه ها .مصطفی گفت بچه ها اینجا کربلاست امروز ، عاشورایی بجنگید.بعد با تشر گفت : نبینم کسی تیربارچی اسلحه رو رها کنه و بره امدادگر بشه..یا آر پی جی زن ترک پست کنه و بره امدادگر شه...ما هم فقط میخندیدیم. . ▫️عملیات شروع شد.همون ساعت اول مصطفی یه تیر خورد به کمرش و افتاد.دیدم به سختی میگه رضا رضا بیا کمکم...گفتم عه حالا کمک میخوای ، شرمنده، سخنرانی یک ساعت قبلتو یادت رفت.میگفتی نبینم تیربارچی بره امدادگر بشه...شرمنده من امدادگر نیستم تیربارچی م...😁تو همون حالتش می‌خندید و میگفت : آقا من اشتباه کردم ، بیا کمکم کن...فدای اون لحظه ی مجروحیتش.نمیدونستم قطع نخاع شده.😔مصطفی پسر عموی شهید «سید مجتبی علمدار» بود كه در تاريخ 14 بهمن 1396 در سن 51 سالگی بر اثر شدت جراحات ناشی از جنگ تحمیلی و عمری ویلچر نشینی پس از سالها تحمل درد و رنج دار فانی را وداع گفت و به همرزمان شهیدش پیوست. . 🆔 @hafttapeh
🩸 . 🎙مداح بود.یکبار یکی از بچه های هیأت آمد و به او گفت: سید تو مراسم ها و روضه اهل بیت(ع) اصلاً گریه ام نمی گیره نمی توانم گریه کنم! سید گفت: اینجا هم که من خواندم امشب گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیره! آن شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها همان شخص جزء اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار بود. . 🆔 @hafttapeh
📷 . رفقا چهل سال از شهادت این فرماندهان می‌گذرد، اما هنوز در شهر و دیار خود غریب و مظلومند. تو این بخش سعی میکنم تصاویری از سرداران گمنام لشکر ویژه ۲۵ کربلا با قسمتی از وصیتنامه شان بارگذاری کنم. سری اول این تصاویر تقدیم به نگاه پرمهرتان( زحمت نشر مطلب هم با شما ...)۶ سردار شهید از ۶ شهرستان مازندران..🇮🇷 . 🆔 @hafttapeh