eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
250 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺﷽🌺 ... ... 🌹به تو از دور سلام 🌹به سلیمان جهان از طرف مور سلام 🌹به حسین از طرف وصله ناجور سلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آمدم‌تاغلامتان‌باشم ڪفترروے‌بامتان‌باشم گفتم‌آقا‌سلام،منتظرِ یڪ‌علیڪ‌السلامتان‌باشم 💔 سردرِقلب‌من‌نوشتہ"حسیــݩ" بہ‌گمانم‌بہ‌نامتان‌باشم...💗💗 🌴اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌴 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🥀 علیهم السلام ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دعای‌معراج۩استودیودیجیتال.mp3
10.42M
🕋 دعای معراج🌺🍃 ‌ جانم.علی.. 🌸❤️🕊 اللهم عجل لولیک فرج 🌺🕊 ‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌┏━🍃🌻🍂━┓ ┗━🍂🌻🍃━┛ تنهامنجی موعود علیه السلام 🌺 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
سلامی گرم🌸🌺 باعطر گـل 🌸🌺 و به لطافت لبخـنـد خـدا🌸🌺 برایتان چیده‌ام تـا روزتـان بخیر🌸🌺 دلتان شاد و زندگیتان هرلحظه زیباتر شود🌸🌺 صبحتـون گلبـــارون 🌸🌺
وَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (۳-حدید) اوّل و آخر پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست
✨✨وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ✨✨ (بقره۱۸۶)✨ وقتي بندگانم درباره من از تو میپرسند از قول "من" بگو:نزديكم من!✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄ 🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
🌷امام على علیه‌السلام: ▪️اَلحَیاءُ مِنَ اللّه‏ یَمحو کَثیرا مِنَ الخَطایا ▪️حیا از خدا بسیارى از گناهان را پاک مى‏ کند. 📎 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۲۵۷، ح ۵۴۵۵ 💠
‌🌼پنجشنبه تون عالی و بینظیر 💚امروزتون زیباتر از گل 🌷و لحظه هاتون به زیبایی 💚تابلوی طبیعت 🌼آرزومندم دلی آرام 🌷همراه با مهربانی 💚قدمی استوار و محکم 🌼و روزی پراز موفقیت 🌷داشته باشید ❤️اخر هفته تون زیبا و در پناه خدا ⚫پنجشنبه هست بیاد شهداواموات،پدران ومادرانی که دربین مانیستند بخوانیم فاتحه وصلوات 🖤 🍃🙏🙏🙏🙏
🌺﷽🌺 ... ... 🌹به تو از دور سلام 🌹به سلیمان جهان از طرف مور سلام 🌹به حسین از طرف وصله ناجور سلام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آمدم‌تاغلامتان‌باشم ڪفترروے‌بامتان‌باشم گفتم‌آقا‌سلام،منتظرِ یڪ‌علیڪ‌السلامتان‌باشم 💔 سردرِقلب‌من‌نوشتہ"حسیــݩ" بہ‌گمانم‌بہ‌نامتان‌باشم...💗💗 🌴اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌴 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🥀 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🥀 علیهم السلام ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۲۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ صدای عموباقر می آمد که تصنیف می.خواند. گر مؤمنی و صادق کوری هر منافق در آسمان فرشته با ما شوی موافق صلوات بر محمد (ص) مهرش به جان سرشته صلوات بر محمد (ص) بر عرش خوش نوشته بی شک علی ولی بود پرورده نبی بود شاه همه علی بود صلوات بر محمد (ص) با ورود دوستان علی آقا فضا تغییر کرد. صدای صلوات دسته جمعی مردها خانم‌ها را هم به صلوات گویی انداخت. کمی بعد مادر که جلوی در ایستاده بود گفت: «آقا داره خطبه عقد رو می‌خونه.» چیزی توی دلم فروریخت فکر می‌کردم ماه رمضان است و وقت سحر و فقط کمی تا اذان صبح باقی مانده. با عجله شروع کردم به دعا خواندن از خدا خواستم ما را خوشبخت کند و زیارت مکه و کربلا قسمت‌مان کند. بعد قرآن را از روی رحل برداشتم و شروع کردم به خواندن. دایی احمد وکیلم شده بود و در مجلس مردانه «بله» را به جای من گفته بود. دایی احمد آمد توی اتاق با دفتر بزرگ محضر خانه و عقدنامه؛ کلی امضا از من گرفت مادر گفت: «آیت الله نجفی خطبه رو جاری کردن.» صدای صلوات آقایان دوباره شنیده شد. عمو باقر می‌خواند برگشا کام زبان تا که تو داری حرکات دم به دم بر گل رخسار محمد(ص) صلوات. صدای صلوات خانه را پُر کرده بود. مادر از جلوی در گفت «خانم‌ها، آقای داماد تشریف آوردن.» زنهایی که چادر از سرشان افتاده بود خودشان را مرتب کردند. علی آقا و دایی محمود و بابا آمدند توی اتاق. علی آقا کنارم نشست و با حجب و حیا آهسته سلام و احوال پرسی کرد. دایی محمود دفتر بزرگی را روی پاهایم گذاشت و جاهایی را که قرار بود امضا کنم نشانم داد. مریم صدفی را که داخلش حلقه بود گرفت جلوی علی آقا. علی آقا با دستپاچگی حلقه را برداشت و چون سمت راستم نشسته بود، دست راستم را گرفت و حلقه را توی انگشتم کرد. آهسته گفتم: "توی این دست نه دست چپ." دست چپم را جلو بردم علی آقا سرخ شده بود. حلقه را درآورد و این بار آن را توی انگشت دست چپم کرد. پدرم یک انگشتر نقره با نگین عقیق برای علی آقا خریده بود. آن را توی انگشت علی آقا انداخت. عید پارسال که خانوادگی به حج عمره رفته بودیم بابا یک ساعت رادوی شیک هم برای داماد اینده اش خریده بود. به عنوان کادوی عقد به علی آقا داد. یک لحظه چشمم افتاد توی آینه علی آقا داشت نگاهم می‌کرد. ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🔹 دست‌نوشته‌ ی تکان‌دهنده سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مزدستان: ◇ بی من اگر به رفتید از آن تربـت پـاڪ؛ مشتی به همـراه بیاورید و بر گـورم بپاشید شاید به حـرمت این خاڪ خــــدا مـرا بیامــرزد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار برای اولین بار؛ ناگفته هایی از ابوالقاسمی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷