- حاجحسینیکتا-
درعالمرویا؛بهشھیدگفتم:
چرابرایمادعانمیکنیدکهشھیدبشیم...!؟
میگفتمادعامیکنیمبراتونشھادتمینویسن...
ولیگناهمیکنید؛پاکمیشه💔 .!!
#شاید_اندکی_تلنگر!!!!!
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
#امیرالمومنین_ع_مدح
خدا میخواست تا تقدير عالم اينچنين باشد
كسیکه صاحب عرش است، مهمان زمين باشد
خدا در ساق عرش خويش جايی را برايش ساخت
كه حتی ماورای ديدهی روح الامين باشد
خدا میخواست از رخسارهی خود پرده بردارد
خدا میخواست تا دست خودش در آستین باشد
عَلیٌّ حُبُّه جُنَّة، قَسیمُ النّارِ و الجَنَّة
خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد
بجز او نيست دستاويز محكم در دل طوفان
به جز او نيست وقتی صحبت از حبل المتين باشد
مرا تا خطبههای بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبهی بی نقطهی تو نقطهچین باشد
مرا در بیتبیت شعرهایم دستگیری کن
غزلهای تو بی اندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد
✍ #احمد_علوی
🍃🌸🍃 🍃🌸🌸🌸🌸🍃
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
💢 #نبرد_پایانی
✍خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت دوم _ گردان داوطلبان
🖌... صدای بوق ممتد تویوتاها خبر از آغاز حرکت داده و رزمندگان عازم عقبه شروع به سوار شدن کردند. شتابان به درب ورودی مقر رفته و دیدم همقطاران و دوستان زنجانی هم در پشت یکی از تویوتاها نشسته و چشم انتظارم هستند. زحمت کشیده و سلاح و وسایل مرا نیز با خود برداشته بودند. به کنارشان رفته و با برداشتن سلاح و تجهیزاتم از پشت ماشین ، شاد و خرامان گفتم : سفر بی خطر دوستان ! ما که ماندنی شدیم ! ناگهان همهمه ای به پا شده و همرزمان از هر طرفی شروع به اعتراض و مذمتم کردند. یکی گفت : رفیق نیمه راه نباش ! آن یکی گفت : نامردی نکن و بزار همه با هم برگردیم ! آن دیگری گفت : الان بمونی ، دیگه برگشتند با خداست ! خلاصه دوستان مدتی نصیحت و ملامتم کرده و با اصرار و خواهش خواستار بازگشتم به عقبه شدند. تا اینکه عاقبت متوجه شدن که در قضیه ماندنم کاملاً مصمم و جدی هستم و برای همین هم دیگه از بحث و جدال دست برداشته و یک به یک روبوسی و حلالیت طلبی کرده و با خداحافظی راهی پشت جبهه شدند.
به جمع رزمندگان داوطلب پیوسته و مشغول پرکردن کوله آرپی جی شدم. نيروهای دلاور و جان برکفی که جملگی در نهايت ايثار و شهامت دواطلب حضور در اين ماموریت خطیر شده بودند. شيرمردانی غيور از بچه های باغیرت استانهای زنجان و اردبیل و آذربايجان های غربی و شرقی بودند که جملگی هم از نیروهای خسته و بی خواب گردانهای عمل کننده لشگر ۳۱ عاشورا در چندین روز اخیر در منطقه عملیاتی بودند. تعداشان زیاد نبود و اصلأ هم اوضاع خوب و سر و وضع مناسبی نداشتند. خستگی و بیخوابی از سرتاپای هیکل شأن می بارید و همه هم خاک آلوده و بسیار سیاه شده و کثیف بودند. اما با این وجود روحیه بسیار عالی و بالایی داشتند و بسیار هم پرهیجان و مبارزه طلب بودند. اصلاً باور کردنی نبود ، هیچکدام نگران اتفاقات آینده و مرگ و نیستی نبودند . مدام با هم شوخی کرده و به چهره های سیاه و دود گرفته همچون حاجی فیروز یکدیگر گیر داده و های های می خندیدند.
تمام آن جوانمردان دل باخته ، چندين شبانه و روز متوالی بود که بدون کمترین خواب و استراحتی ، در زير بارانی سيل آسا از گلوله و بمب و راکت و موشک و خمپاره و ترکش دليرانه جنگيده و در مقابل دهها لشگر پياده و زرهی و کماندویی عراق بی باکانه و مردانه ايستادگی کرده بودند و در طول مدت ماموريت يگانهای خود ، با تمامی وجود از شکستن خطوط پدافندی تا تحويل سنگرها به نيروهای پياده ارتش که به عنوان نيروهای پشتيبان و جايگزين وارد منطقه شده بودند. با ياری و امدادهای غیبی خداوند قادر و توانا جلوگیری کرده و اکنون بخوبی می شد که آثار خستگی و بخوابی را در چهره های سياه و دود گرفته نفر به نفرشأن کاملا مشهود و هويدا ديد.
از باقی مانده گردانهای عمل کننده و پشتيبان لشگر ۳۱ عاشورا ، که جملگی از خطوط پدافندی و خط مقدم برگشته بودند. بنا به درخواست فرمانده عزیز لشگر سردار مهدی باکری ، گردانی نیم بند و کم نفرات ، تشکيل و فرماندهی آن هم بر عهده برادر عباس تاران (خدادوست) معاونت دوم گردان حضرت حر (ره) گذارده شد. تعدادی از رزمندگان غیور و شجاع زنجانی نیز در جمع دواطلبان حضور داشتند از جمله برادران دلاور احد اسکندری و رضا رسولی ، خلیل آهومند ، محمد عابدینی ، جعفر امینی ، انعام الله محمدی ، غلامحسین رضایی ، مهدی حیدری ، صمد محمدی ، اصغر کاظمی ، یوسف قربانی ، سید داود طاهری ، فرامرز گنجی و چند نفری دیگر که نامشان را نمی دانستم.
با بازگشت تویوتاها از لب آب ، سریع فرمان حرکت صادر و همه بر پشت تویوتاهای سقف دار و بی سقف سوار و با تکیبر و صلوات روانه میدان درگیری شدیم. منطقه بسیار شلوغ و پر از جنب و جوش بود و هیچ شباهتی به منطقه خلوت و خالی از نیرو و تجهیزات روزهای اول ورودمان نداشت. همه جا مملو از تجهیزات سبک و سنگین بود و به هر سمت و سوی هم نگاه میکردی ، تعداد بیشماری از تکاوران کلاه کج و سربازان پلنگی پوش ارتشی را می دیدی که تند و تند مشغول حفر زمین و ساخت سنگر بودند. دیدن آن همه رزمنده تازه نفس و انبوه مهمات و تجهیزات جنگی ، جان تازهای به وجود خسته ام بخشیده و آنچنان حال خوبی بهم دست داد که واقعاً احساس قدرت و قوت قلب کرده و دیگر فتح و پیروزی را بسیار نزدیک و سهل و آسان تصور کردم! مسیرمان خیلی طولانی نبود و بعد از حدود نیم ساعتی حرکت در کناره رودخانه دجله توقف و بنا به دستور فرماندهان پشت سیل بند خاکی رودخانه مستقر شدیم. طبق گفته ها باید منتظر تعدادی از نیروی تازه نفس می ماندیم..
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با شهید عزیز 🕊🌹
حاج #حسین_معز،غلامی
#سالروز_شهادت
#شهید
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔸صفحه؛ 8
🔻قسمت: مقدمه
« شنبه رأس ساعت ۹ صبح؛ دفتر حاج قاسم سلیمانی!»
تا لحظه ای که وقت ملاقات با حاج قاسم برسد، گیج بودم که چرا اینجایم! حاج قاسم با روی باز همیشگی وارد اتاق شد. نیم ساعتی با هم از شهرمان، از همشهریان مان صحبت کردیم.
لحظه های ناب سپری می شد و هنوز دلیل دعوت شدنم را نمیدانستم.
حاج قاسم با لبخند گفت: « تقریبا حافظه خوبی دارم. یادم می آید که دست به قلم بودی و متن های خوبی درباره شهدا می نوشتی، هنوز هم
مینویسی؟»
سرم را تکان دادم و گفتم هرازگاهی! و درون دلم غوغا بود. آخر این حاج قاسم بود که...
ادامه دارد.......
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی ، بیا شهرضا یک خانه برایت بخرم . گفت : نه ، نه ! حرف این چیزها را نزن ، دنیا هیچ ارزش ندارد شما هم غصه مرا نخور ، خانه من عقب ماشینم است ، باور نمی کنی بیا ببین . همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد : سه تا کاسه ، سه تا بشقاب ، یک سفره پلاستیکی ، دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر . گفت : این هم خانه … دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ، خانه هم باشد برای خانه دارها .
#شهید_ابراهیم_همت
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهش گفتم:علی! امام حسین روی حرفت حساب باز کرده....ی جایی تو روضه گفتی:
حسین! جان بِستان😭
😔همراه با صحنه هایی از لحظه شهادت
#رمضان
#شهید_علی_خلیلی
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖 روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔸صفحه: ۸-۹
🔻قسمت: مقدمه
حاج قاسم گفت: می دانم که از نزدیک با مدافعان حرم آشنایی.
از مدافعان حرم، از فاطمیون و زینبیون گفت و از مظلومیتشان.
از این می گفت که خیلی از این شهدا گمنام ماندند و از آن ها چیزی جز سنگ روی قبر به یادگار نمانده.
حاج قاسم دلش می خواست آن ها ماندگار باشند و راه و وظیفه ای که برای من انتخاب کرده بود، نوشتن از این عزیزان بود؛ نوشتن از شجاعت ها و زندگی شان.
امروز گفتم بیایی اینجا، اگرچه این کار بر عهده عده ای از دوستان است، ولی من از تو می خواهم که برای یکی از شهدا بنویسی؛ شهیدی که سال های سال است که می شناسمش؛ هم دوستم بود و هم مثل برادرم بود.
شهید حاج حسین بادپا..
حاج قاسم داشت می گفت؛ از کسی که جمله ی دوست عارف و شهیدش همیشه بردلش سنگینی می کرده.
«حسین یوسف الهی» در زمان جنگ تحمیلی به اوگفته بود «تو شهید نمی شوی » و برای این جمله سال های سال دنبال شهادت دویده بود و به قول حاج قاسم به زور خود را در قطار شهدا جا داد. مال دنیا، زن و فرزند نتوانسته بود او را پابندِ دنیا کند.
اویی که پایش روی زمین بود ولی آسمانی اندیشید و در گمنامی پرواز کرد و پرید!
همان لحظه درهمان اتاق سنگینی مسئولیت را حس کردم. در اینکه بتوانم از پس این خواسته (دستور) بربیایم مردد شده بودم؛ حاج قاسم این را خوب درک کرد. با لحن پدرانه اش گفت: « دخترم، چون می شناسمت، می دانم که این کتابت پایان خوشی دارد ! نوشتنش با تو و مقدمه با من. »
ادامه دارد….
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
تا وقتی گوش به فرمان رهبر هستید
مطمئن باشید چه دشمن خارج از این
کشور و چه دشمنِ به ظاهر دوست در
داخل هیچ کاری از پیش نخواهد بُرد .
#شهید_سید_مجتبی_هاشمی
┄❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
دعای ابوحمزه ثمالی فرهمند .mp3
7.92M
دعای ابوحمزه ثمالی با صدای "محسن فرهمند
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
دعای ابو حمزه ثمالی.pdf
2.85M
💠✨متن ( پی دی اف) #دعای_ابوحمزه_ثمالی
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام حسن مجتبی عليهالسلام بر شما مبارک باد 🌼🎉🪷🎐
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
میلاد باسعادت امام مهربانی ها امام حسن مجتبی علیه السلام برامت رسول الله مبارک❤️🕊.
طاعات و عبادات عزیزان قرآنی مقبول
حق تعالی ان شائ الله
التماس دعای فرج مولایمان قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف 🤲🌹
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نماهنگ ویژه ولادت امام حسن مجتبی(ع)
با عنوان یا حسن یا مولا
اجرای حسن کاتب
ویژه ولادت
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
____🍃🌸🍃___ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸زیارت جامعه ائمه علیهمالسّلام از راه دور :
بِسْمِٱللهِٱلرَّحْمٰنِٱلرَّحیٖمِ
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا رَسُولَ ٱللّٰـهِ
🕊السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا نَبیَّٖ ٱللّٰـهِ
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا خِيَرَةَ ٱللّٰـهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ اَمیٖنَهُ عَلَى وَحْيِهِ
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَمیٖرَالْمُؤْمِنیٖنَ
🕊السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ، اَنْتَ حُجَّةُ ٱللّٰـهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بٰابُ عِلْمِهِ وَ وَصیُّٖ نَبیِّٖهِ، وَ الْخَلیٖفَةُ مِنْ بَعْدِهِ فیٖ اُمَّتِهِ، لَعَنَ ٱللّٰـهُ اُمَّةً غَصَبَتْكَ حَقَّکَ، وَ قَعَدَتْ مَقْعَدَکَ، اَنَا بَریٖءٌ مِنْهُمْ وَ مِنْ شیٖعَتِهِمْ اِلَيْکَ،
🌹السَّلَامُ عَلَيْکــِـ یٰا فَاطِمَةُ الْبَتُولُ
السَّلَامُ عَلَيْکــِـ یٰا زَيْنَ نِسَاءِ الْعَالَمیٖنَ
السَّلَامُ عَلَيْکــِـ یٰا بِنْتَ رَسُولِ [ٱللّٰـهِ رَبِّ] الْعَالَمیٖنَ صَلَّى ٱللّٰـهُ عَلَيْکــِـ وَ عَلَيْهِ
السَّلَامُ عَلَيْکــِـ یٰا اُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ،لَعَنَ ٱللّٰـهُ اُمَّةً غَصَبَتْکــِـ حَقَّکــِـ وَ مَنَعَتْکــِـ مَا جَعَلَ ٱللّٰـهُ لَکــِـ، اَنَا بَریٖءٌ اِلَيْکــِـ مِنْهُمْ وَ مِنْ شیٖعَتِهِمْ،
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَبٰا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الزَّكیَّٖ
السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ لَعَنَ ٱللّٰـهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ، وَ بٰايَعَتْ فیٖ اَمْرِکَ وَ شَايَعَتْ، اَنَا بَـریٖءٌ اِلَيْکَ مِنْهُمْ وَ مِنْ شیٖعَتِهِمْ،
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَبٰا عَبْدِٱللّٰـهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلیِِِّٖ صَلَوَاتُ ٱللّٰـهِ عَلَيْکَ وَ عَلَى اَبیٖکَ وَ جَدِّکَ مُحَمَّدٍ صَلّی ٱللّٰـهُ عَلَيْهِ وَ آله , لَعَنَ ٱللّٰـهُ اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ دَمَکَ، وَ لَعَنَ ٱللّٰـهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ اسْتَبَاحَتْ حَریٖمَکَ، وَ لَعَنَ اَشْیٰاعَهُمْ، وَ لَعَنَ ٱللّٰـهُ الْمُمَهِّدیٖنَ بِالتَّمْكیٖنِ مِنْ قِتَالِكُمْ، اَنَا بَـریٖءٌ اِلَى ٱللّٰـهِ وَ اِلَيْکَ مِنْهُمْ،
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبَایٰابٰا مُحَمَّدٍ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَبٰا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ،السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَبٰا عَبْدِٱللّٰـهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ،السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا اَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ،
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى
🌷السَّلَامُ عَلَيْکَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ،السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ،
🌷السَّلَامُ عَلَيْكَ یٰا مَوْلٰایَ یٰاحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ صَاحِبَ الزَّمٰانِ،صَلَّى ٱللّٰـهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى عِتْرَتِكَ الطَّاهِرَةِ الطَّيِّبَةِ
🌷یٰا مَوَالیَّٖ، كُونُوا شُفَعَائیٖ فیٖ حَطِّ وِزْریٖ وَ خَطَایٰایَ، آمَنْتُ بِٱللّٰـهِ وَ بِمٰا اَنْزَلَ اِلَيْكُمْ، وَ اَتَوَالیٰ آخِرَكُمْ بِمٰا اَتَوَالیٰ اَوَّلَكُمْ، وَ بَرِئْتُ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللّٰاتِ وَ الْعُزَّى،
🌷یٰا مَوَالیَّٖ، اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمكُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ، وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالَاكُمْ اِلَى يَوْمِ الْقیٰامَةِ، وَ لَعَنَ ٱللّٰـهُ ظَالِمیٖكُمْ وَ غَاصِبیٖكُمْ، وَ لَعَنَ ٱللّٰـهُ اَشْیٰاعَهُمْ وَ اَتْبٰاعَهُمْ وَ اَهْلَ مَذْهَبِهِمْ، وَ اَبْرَاُ اِلَى ٱللّٰـهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ.»
📚بحارالانوار، ج۱۰۱،ص۳۷۴
زیارت قبول
🌸
🍃🌸
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
💠 راضی باش!
🌷امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
راضی باش،تا به آسايش دست یابی
📚غررالحکم،حدیث۲۲۴۳
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
💢مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!
🕊●°●شهیده طیبه واعظی دهنوی●°●🕊
🔻شهیده طیبه در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. در سن 7سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم ازدواج نمود و این نقطه عطفی در زندگی او بود.
🔻طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.
🔻به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد . .روز سی ام فروردین 56، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کردو خانه را تحتنظر قرار میگیرد. طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد غافل از آنکه خانه زیر نظر است.
🔻وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید. طیبه را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسد.
#شهدا
#حجاب
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
رسم خوبی داشتیم، ماه رمضانها بعضی شبها
چند تا از مربیها جمع میشدیم ،
افطاری میرفتیم خونهی دانش آموزان . .
یه بار تو یکی از شبها، توی ترافیک
گیر کردیم، اذان گفتند، علی گفت:
وحید بریم نماز بخوانیم وقت نمازه،
من گفتم: ۵ دقیقه بیشتر نمونده علیجان
بزار بریم اونجا، میخونیم ..
نشون به اون نشون که یک ساعت و
نیم بعد رسیدیم به خونهی بنده خدا،
از ماشین که پیاده شدیم، علی زد رو
شونم و گفت : کاری موقع نماز اول وقت
انجام بشه ابتر میمونه‼️
#شهید_علی_خلیلی
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
شرح دعاى روز سیزدهم رمضان .mp3
9.42M
شرح دعاى روز سیزدهم ماه مبارک رمضان/ آیت الله مجتهدی تهرانی
🌹💠
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
💢 #نبرد_پایانی
✍خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت سوم _ آنسوی دجله
🖌...محور عملیاتی درست منطقه ای بود که شب دوم عملیات گردان حر قرار بود آنجا عمل کند که بصورت ناگهانی ماموریت گردان تغییر کرد و برای همین هم شناخت خوبی از موانع طبیعی و مصنوعی و مواضع دفاعی عراقیها داشتم . رزمندگان خط شکن بامدادان با عبور از رودخانه ، منطقه نعل اسبی (کسیه ای) را تصرف و به سمت روستای حریبه در کنار اتوبان بصره به العماره پیشروی کرده بودند.
محل استقرارمان بسیار ناامن و شلوغ بود و هواپیماها و هلیکوپترهای عراقی بصورت یکسره رودخانه و اطراف پل شناور را بمباران و موشک باران می کردند. به دلایل نامعلومی توقف گردان به درازا کشید . یواشکی از جمع یاران خارج و مشغول گشت و گذار در اطراف شدم. عده زیادی از برادران تدارکاتچی با جان و دل مشغول کار و تلاش بودند و عرق ریزان و نفس زنان جعبه ها و گونی های مهمات و آب و آذوقه را از پشت تویوتاها پیاده و کنار دیواره رودخانه میچیدند. دهها دستگاه آمبولانس کاملاً نو و تمیز هم کنار هم به صف شده و منتظر مسافر بودند. مهندسی لشگر طبق طرح قبلی با قطعات کوچک یونولیت معروف به پل خیبری ، پل شناوری سبک بر روی رودخانه دجله زده بودند که فقط نفرات قادر به رفت و آمد بر روی آن بودند. دوتا قبضه پدافند هوائی چهار لول هم برای حفاظت از پل در چپ و راست ورودی پل مستقر کرده بودند که یکسره در حال تیراندازی بودند و با رگبارهای متوالی از نزدیک شدن هواپیماها و هلیکوپترها به پل جلوگیری میکردند.
مشغول وارسی نخلستان آنطرف رودخانه بودم که یکدفعه صدای شورانگیز و روحیه بخش مارش عملیات در فضای منطقه پیچیده و چنان شور و حالی به رزمندگان بخشید که صدای فریادهای تکبیر و صلوات منطقه را برداشت . طولی هم نکشید که ماشین تبلیغات گرد و خاک کنان و مارش زنان به همراه دهها دستگاه تویوتا پر از نیرو به کنار رودخانه رسیده و رزمندگان با تکبیر و صلوات پیاده و با روحیه بسیار بالا به نیروهای گردان ملحق شدند. آن دلاوران پاکباز و عاشق ، همگی از رزمندگان قدیمی جبهه ها بودند که با شنیدن خبر آغاز عملیات ، تاب ماندن در شهرها را نیاورده و سراسیمه خود را به منطقه رسانیده و اکنون هم تازه نفس و نیرومند و شادمان روانه میدان نبرد بودند. با الحاق نیروهای تازه وارد ، نفرات گردان به حدود ۱۲۰ نفری افزایش یافته و بلافاصله هم دستور حرکت صادر و هر کدام با برداشتن چندگونی موشک آرپی جی و گلوله کلاش و تیربار شروع به عبور از روی پل کردیم.
روی پل بسیار شلوغ و پر رفت و آمد بود و برادران حمل مجروح مدام در حال انتقال پیکر پاک شهدا و مجروحین به اینطرف رودخانه بودند. شتابان از روی پل عبور کرده و وارد نخلستان آنسوی رودخانه معروف به نعل اسبی (کسیه ای) شدیم. هنوز چند قدمی در داخل نخلستان راه نرفته بودیم که ناگهان آتشباری دشمن آغاز و از زمین و آسمان آتش بر سرمان باریدن گرفت. آتشباران بقدری شدید و پرحجم گردید که دیگر ادامه مسیر امکان پذیر نشده و بنا به دستور وارد کانالی کم عرض و کم عمق شده و همه بصورت کاملاً فشرده کنار هم نشستیم.
ادوات سبک و سنگین دشمن انگار گرای دقیق نخلستان را داشتند و بصورت دقیق و میلیمتری وجب به وجب آن را میزدند و آتش و انفجارات نقطه به نقطه به محل استقرارمان نزدیک و نزدیکتر می شدند. نگران انبوه گلوله های توپ و خمپاره بودیم که ناگهان هواپیمایی بسیار بزرگ و غول آسا در روبروی نخلستان ظاهر شد که شباهت عجیبی به هواپیماهای مسافربری داشت. واقعاً چیز عجیب و غریبی بود و اندازه و هیکل رعب آوری داشت. داشتیم با تعجب و شگفتی قد و قواره بزرگ هواپیما را تماشا می کردیم که نم نم به بالای نخلستان رسیده و دوتا بمب سیاه رنگ و بسیار بزرگ بر روی نخلستان انداخت که اندازه شأن در فراز آسمان به اندازه بشکه دویست و بیست لیتری بود. خلاصه در میان دیدگان حیران مان ، بمب ها یکی پس از دیگری در داخل نخلستان فرود آمده و با صدای بسیار گوش خراش و وحشتناکی منفجر شدند. یکدفعه قیامتی برپا شده و همه جا تیره و تاریک شد. نخل ها دسته دسته از ریشه کنده و به این طرف و آن طرف پرتاب شدند و زمین همچون پارچه ای نازک جر خورد و شکاف های طویل و عمق کف نخلستان را فرا گرفت. کانال دیگر محل امنی برای ماندن نبود و برای همین هم سریع فرمان حرکت صادر و زیر بارانی از آتش و گلوله و ترکش از کانال خارج و سراسیمه به سمت روستای حریبه راه افتادیم . آتشباران و بمباران بقدری پرحجم و وحشتناک بود که بعضیها از همراهی گردان منصرف و از همانجا عقب گرد کرده و شتابان به آنسوی رودخانه بازگشتند..
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔸صفحه: 10
🔻قسمت: مقدمه
حسین پورجعفری، برادرعزیزم، لیستی از همرزمانِ شهید بادپا را بهم داد و با این کار، مهر سکوت برلبانم آمد و پا گذاشتن در عرصه ای جدیدی شروع شد.
حسین پورجعفری گفت:《من هم می دانم که تو می توانی. نگران نباش، هر جا که کمک خواستی هم حاجی هست و هم من...》دیگر تردید کنار رفت و دلم قرص شد. آخر حاج قاسم، فرمانده قلب ها، دستور داده بود. سمعاً و طاعتاً.
از دفتر که بیرون آمدم در تمام مسیر به اتفاقاتی که از غروب جمعه تا حالا افتاده بود، فکر کردم. درست است که در همه ی این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که عاشقانه ترین رقابت ها را در زمین و آسمان به نمایش درآوردند؛اما جسارت می خواهد تا سراغ مردان بی ادعا و اهل خطر و خاطراتشان رفت. تا بخشی از سرگذشتشان کتاب شود برای آیندگان. مردانی که مثل حسین بادپا صدای مظلومیت حرم حضرت زینب سَلام الله عَلیهِ را شنیدند و از حرم حق، از شلمچه، هویزه، اروند و... به سمت بصرالحریر سفر کردند.
حرم کجاست؟! و مدافع حرم کیست؟! این بار اطاعت از ولی را به جای اروند کنار در روستاها و شهرهای نا آشنای شام، به دفاع از اسلام وحرم حق الهی شناختند. آن ها به یقین رسیده بودند که جنگیدن در شهر های سوریه مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع) و روز عاشوراست و آن ها
زمانه ی خود را خوب شناخته بودند. نزد چنین مردانی که از فرزندان خود گذشتند تا بار دیگر با فرزندان فاطمه (سلام الله علیه) پیمان ببندند. و حسین بادپا از جنس این مردان بود که پاداش این جهاد را در گمنامی گرفت ...
ادامه دارد......
┄❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
غروب #ماه_رمضان بود.ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی قابلمه ای از من گرفت . .
و بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش رفتم و گفتم :
ابرام جون کله پاچه برای #افطاری عجب حالی میده!!
گفت : راست میگی ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت و وقتی بیرون آمد ، ایرج با موتور رسید ،ابراهیم هم سوارش شد و خداحافظی کرد.
با خودم گفتم حتما چند رفیق باهم جمع شده اند و افطاری میخورند. و از اینکه به من تعارف نکرده بود ناراحت شدم . .
فردای آن روز که ایرج را دیدم
پرسیدم : دیروز کجا رفتید؟
گفت : پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم . .
آنها ابراهیم را شناختند و خیلی تشکر کردند
خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم به خانه شان . .
#شهید_ابراهیم_هادی
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹