eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
119 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
279 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... ✍️نویسنده: ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
✍️ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... ✍️نویسنده: ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ امام خمینی (ره) : اشتباه مسلمین این بود که مهلت دادند به اسرائیل !!! ✅ مطالبه ی عمومی نه نه نبرد با اسرائیل 📎 @hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
✅ اصل و ماهیت دین چیست؟ 🔹جواب خدای : مسلماً اصل دين نزد خدا همان خدا شدن است. مسیحیان و یهودیان درباره این اصل، اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آگاهی از این اصل به آنان رسیده بود و می دانستند که دین خدا چیزی جر خدا شدن نیست. البته اين اختلاف به خاطر حسد و برتری جویی ميان خودشان ایجاد شده بود. هر كس آيات خدا را که اصل دین را اثبات می کند، انکار کند، بداند كه خدا سریع به حساب او می رسد چون او حسابرسى سريع است. ✍️ شرح: خدا شدن یعنی التزام به انجام و ترک در زندگی فردی و اجتماعی 📖 إنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (آل عمران، 19) آیه شماره 252 📱 سبک زندگی متقین:
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
✅ اصل و ماهیت دین چیست؟ 🔹جواب خدای : مسلماً اصل دين نزد خدا همان خدا شدن است. مسیحیان و یهودیان درباره این اصل، اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آگاهی از این اصل به آنان رسیده بود و می دانستند که دین خدا چیزی جر خدا شدن نیست. البته اين اختلاف به خاطر حسد و برتری جویی ميان خودشان ایجاد شده بود. هر كس آيات خدا را که اصل دین را اثبات می کند، انکار کند، بداند كه خدا سریع به حساب او می رسد چون او حسابرسى سريع است. ✍️ شرح: خدا شدن یعنی التزام به انجام و ترک در زندگی فردی و اجتماعی 📖 إنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (آل عمران، 19) آیه شماره 252 📱 سبک زندگی متقین:
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
✅ چه کسی دیندارتر از همه است؟ 🌹 کلام خدای : چه کسی دیندارتر از کسی است که خودش را خدا کند و در این زمینه خوب عمل کند؟ ✍️ شرح: خدا بودن یعنی مطیع دستورات و خدا بودن در زندگی فردی و اجتماعی. 📖 و مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِن‏ (نساء ، 125) آیه شماره 270 📱 سبک زندگی :
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ در قیامت از چگونه پذیرایی می شود؟ 🌹 جواب خدای : در قیامت، به غیر از ، همه کسانی که در دنیا با هم دوست بوده اند، با هم دشمن می شوند. آن گاه به می گوییم: «اى بندگان من! امروز نه غمی خواهید داشت و نه ترسی. همان کسانی هستند که به آيات ما ايمان آورده و دستورات ما بودند. شما با همسرانتان شادمانه وارد بهشت شويد.» برای پذیرایی از سيني هايى از طلا و جامهايى ار شراب بهشتی در برابر آنان مى‏گردانند و در آنجا آنچه دلشان بخواهد و چشمشان خوشش آيد، هست.‏ آن گاه به می گوییم: ای ! شما در این بهشت تا همیشه خواهید بود. اين همان بهشتى است كه به عنوان مزد به ارث برده اید. در این بهشت براى شما ميوه هاى فراوان خواهد بود كه از آن مى‏خوريد. ✍️ شرح: کسانی هستند که را انجام می دهند و را ترک می کنند 📖 الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ * يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمينَ * ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ * يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ * وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * لَكُمْ فيها فاكِهَةٌ كَثيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (زخرف، 67 تا 73) آیه شماره 292 📱 سبک زندگی :
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
🔹 از علی آموز ... 🌹 چه کنیم که شفاعت پیامبران شامل ما هم بشود؟ ✅ امام علی (علیه السلام) : دعوت پیامبران خدا را اجابت کنید و اوامر و آنها شوید و از دستوراتشان اطاعت کنید تا مشمول شفاعت آنها شوید. 📖 اسْتَجِيبُوا لِأَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِمْ وَ اعْمَلُوا بِطَاعَتِهِمْ تَدْخُلُوا فِي شَفَاعَتِهِم‏ 📚 تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 110 📱 سبک زندگی متقین:
هدایت شده از  حضرت مادر زهرای اطهرسلام الله علیها
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مأمور بود چه پیامی را به انسانها برساند؟ 🌷 سخن خدا در قرآن: محمد! به انسانها هم اعلام کن: «به من فقط این پیام داده شده که فرمانده شما در کل جهان هستی، یکی بیشتر نیست. بنابراین آیا دستورات و او می شوید؟»* پس اگر از شدن سرپیچی کردند، به آنها اعلام کن: «من پیام خدا را یکسان به همه شما اعلام کردم و در عین حال خودم نمی دانم زمان وعده قیامت و عذابی که به شما وعده داده می شود، نزدیک است یا دور. فقط خدا می داند؛* چون او هم از حرفهایی که بر ضد خدا و پیامبرش علنی می زنید، خبر دارد و هم نقشه‌هایی را که در دشمنی با او پنهانی می کشید، می داند.»* 📖 قلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ أَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ * إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ ( انبیاء، 108 تا 111) آیه شماره 335 📱 سبک زندگی متقین:
هدایت شده از  حضرت مادر زهرای اطهرسلام الله علیها
دستور خدا به همه مؤمنین در جبهه داخلی چیست؟ 🌷 سخن خدا در قرآن: ای مؤمنین! بدون هيچ اختلافى، همگى خدا شويد. مبادا از گامهاى شيطان تبعیت كنيد. زیرا او دشمن آشكار شماست‏. ✍️ شرح: « خدا شوید»، یعنی واجبات را انجام دهید و حرامها را ترک کنید. هر یک گناه، تبعیت از گام شیطان است. 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (بقره، 208) آیه شماره 100 📱 سبک زندگی متقین: 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ 🌿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار 🌹✨🕊@hafzi_1🌹✨🕊 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💠 ‌
هدایت شده از کانال ریاضی مهدی یار عزیز
مقدمه هدایت شدن چیست؟ 🌹 سخن خدا در قرآن: خدا هر كس را بخواهد هدايت كند، به او ظرفیت شدن می دهد. ✍️ توضیح: ظرفیت شدن یعنی پذیرش قلبیِ دستورات و خدا. هر کس تصمیم بگیرد تسلیم دستورات و خدا شود، در مسیر هدایت قرار گرفته است. 📖 فمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ (انعام، 125) آیه شماره 110 سبک زندگی :
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم
✅ خدا چه مأموریتی به پیامبر اکرم داده بود؟ 🌹 کلام خدای : ای محمد! بگو: من مأمورم فقط ارباب شهر مکه كه مکه را محترم شمرده، باشم. من مأمورم فقط کسی باشم که همه چيز در عالم هستی از اوست. من مأمورم او باشم. ✍️ شرح: مأموریت پیامبر اکرم خدا بودن و شدن در مقابل اوست. عبد خدا و تسلیم او بودن یعنی اطاعت از دستورات و خدا در همه امور زندگی. 📖 إنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ (نمل، 91) آیه شماره 254 📱 سبک زندگی متقین: 💠 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💠 🌼@hafzi_1🌼 https://eitaa.com/t_sardar