در زمان #عملیات کربلای 5 – در زمستان سال 1365#میر علی برای اینکه به #نیروهای تحت امرش #نزدیک باشد، در #خط مقدم #سنگری زده بود تا در کنار #نیروهایش #نبرد را هدایت کند تا #شهید یا #مجروحی در #خط مقدم #باقی #نماند.
🍃🌷🍃
با وجود اینکه #فرمانده گردان بود و می توانست از طریق #بیسیم #نیروهایش را #هدایت کند ولی #خودش #همراه #نیروها به #میدان نبرد می رفت و در #کارها #پیش قدم می شد.
🍃🌷🍃
و در 5#اسفند 1365# در حالی که در #خط مقدم به #هدایت #نیروها #مشغول بود بر #اثر اصابت #ترکش به #سر و #پا به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
سرانجام#سردار #شهید میرعلی یوسفی سادات هم درتاریخ در 5#اسفند 1365#در حالی که در #خط مقدم به #هدایت #نیروها #مشغول بود بر اثر #اصابت ترکش به #سر و #پا به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
بهشت #فاطمه (ع)🌷 اردبیل.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 سردار شهید میرعلی یوسفی سادات 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فر
دو هفته درگیری و اعتصاب و مجلس ختم داشتیم. #شهادت شهید پیراینده مصادف بود با اولین روز آزادشدن اولین گروه آزادگان.
#شهید پیراینده بعد از #12 سال در مبادله برخی اسرای عراقی با #شهدای ما وقتی پیکرش را از قبر خارج کرده بودند میبینند #پیکر سالم هست😭🍃⚘🍃
در معراج شهدا #بدن این شهید بزرگوار را من به همراه برادرش و بچههای معراج دوباره کفن کردیم. ما جریان را شنیده بودیم ولی خودمان ندیده بودیم. بدنی که 12 سال زیر خاک چیزی نشود 100 سال هم بماند عیب نمیکند. 😭🍃⚘🍃
[بچههای معراج میگفتند : چهار ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشود و عراقیها بهانه میآوردند. مبادله انجام نمیشد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده را از قبر خارج میکنند میبینند بدن سالمه😭🍃⚘🍃]
#دو ماه زیر آفتاب میگذارند اتفاقی نمیافتد و فکر میکنند رابطهای بین سر با سلامت بدن وجود دارد. به همین خاطر #سر را جدا میکنند.😭جلوی سر را برداشته و داخل سر را خالی کرده بودند 😭 باز اتفاقی نیفتاده بود 😭
🍃⚘🍃
دو هفته درگیری و اعتصاب و مجلس ختم داشتیم. #شهادت شهید پیراینده مصادف بود با اولین روز آزادشدن اولین گروه آزادگان.
#شهید پیراینده بعد از #12 سال در مبادله برخی اسرای عراقی با #شهدای ما وقتی پیکرش را از قبر خارج کرده بودند میبینند #پیکر سالم هست😭🍃⚘🍃
در معراج شهدا #بدن این شهید بزرگوار را من به همراه برادرش و بچههای معراج دوباره کفن کردیم. ما جریان را شنیده بودیم ولی خودمان ندیده بودیم. بدنی که 12 سال زیر خاک چیزی نشود 100 سال هم بماند عیب نمیکند. 😭🍃⚘🍃
[بچههای معراج میگفتند : چهار ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشود و عراقیها بهانه میآوردند. مبادله انجام نمیشد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده را از قبر خارج میکنند میبینند بدن سالمه😭🍃⚘🍃]
#دو ماه زیر آفتاب میگذارند اتفاقی نمیافتد و فکر میکنند رابطهای بین سر با سلامت بدن وجود دارد. به همین خاطر #سر را جدا میکنند.😭جلوی سر را برداشته و داخل سر را خالی کرده بودند 😭 باز اتفاقی نیفتاده بود 😭
🍃⚘🍃
هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_یکم
💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود.
صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق میزد و با چشمانی #شیطانی به رویم میخندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمیرسید.
💠 پاهایم سُست شده بود و فقط میخواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار #گلوله جیغم را در گلو خفه کرد.
مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ میزدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه #تهدیدم کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی میکُشمت!»
💠 از نگاه نحسش نجاست میچکید و میدیدم برای تصاحبم لَهلَه میزند که نفسم بند آمد. قدمهایم را روی زمین عقب میکشیدم تا فرار کنم و در این #زندان راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد.
از درماندگیام لذت میبرد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به #اشکم خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمیکردم انقدر زود برسی!»
💠 با همان دست زخمیاش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگیام را به رخم کشید :«با #غنیمت پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!»
پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. میدید تمام تنم از #ترس میلرزد و حتی صدای به هم خوردن دندانهایم را میشنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟»
💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این #بعثی بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خندهای چندشآور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط #داعش راهی نیس!»
همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و میدیدم میخواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری میلرزید که نفسم به زحمت بالا میآمد و دیگر بین من و #مرگ فاصلهای نبود.
💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا میکرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه میرفت تا تکان نخورم.
همانطور که جلو میآمد، با نگاه #جهنمیاش بدن لرزانم را تماشا میکرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو #آمرلی چیزی هم پیدا میشه؟»
💠 صورت تیرهاش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی میزد و نگاه هیزش در صورتم فرو میرفت. دیگر به یک قدمیام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمیدانستم چرا مرگم نمیرسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم #سر بریدم!»
احساس کردم #حنجرهام بریده شد که نفسهایم به خسخس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمیاش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید.
💠 چشمان ریزش را روی هم فشار میداد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم #مقاوم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی میشدم که نارنجک را با دستم لمس کردم.
عباس برای چنین روزی این #نارنجک را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم.
💠 انگار باران #خمپاره و گلوله بر سر منطقه میبارید که زمین زیر پایمان میجوشید و در و دیوار خانه به شدت میلرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم میچرخید و با اسلحه تهدیدم میکرد تکان نخورم.
چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشورههای عمو، #غیرتشان برای من میتپید و حالا همه #شهید شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #پنجشنبه ۵ مهر | میزان ۱۴۰۳
🗓 ۲۲ ربیع الاول ۱۴۴۶
🗓 26 سپتامبر 2024
🌹 #امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
🌸 وقایع مهم شیعه:
🌸 غزوه بنی نضیر، 4ه-ق
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️16 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️18 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️42 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️50 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. #ذکر روز #پنج_شنبه #موجب_رزق_و_روزی میشود.
❇️ #ذکر (یا #رزاق) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #رزق_فراوان میشود.
📚 #تعبیر_خواب شب #جمعه : طبق آیه ی ۲۳ سوره #مومنون میباشد.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
⛔️ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی نیست.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر.
🔸امروز روز مبارکی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت، موجب سود است.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود سالم خواهد بود.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 شکم 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:32 اذان ظهر 11:56
☜ #اذان مغرب 18:13 طلوع آفتاب 05:56
☜ #غروب آفتاب 17:55 نیمه شب 23:14
🌸 #دعا_برای_ادای_قرض
🌸 ادعیة السِّر برای پرداخت قرض :ای محمد هر که از امتت از قرض و دِین ملول گشته ٬ از من رفع آن را بخواهد و بگوید :«یَا مُبْتَلِیَ الْفَرِیقَیْنِ أَهْلِ الْفَقْرِ وَ أَهْلِ الْغِنَى وَ جَازِیَهُمْ بِالصَّبْرِ فِی الَّذِی ابْتَلَیْتَهُمْ بِهِ وَ یَا مُزَیِّنَ حُبِّ الْمَالِ عِنْدَ عِبَادِهِ وَ مُلْهِمَ الْأَنْفُسِ الشُّحَّ وَ السَّخَاءَ وَ یَا فَاطِرَ الْخَلْقِ عَلَى الْفَظَاظَةِ وَ اللِّینِ غَمَّنِی دَیْنُ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ وَ فَضَحَنِی بِمَنِّهِ عَلَیَّ بِهِ و أَعْیَانِی بَابُ طَلِبَتِهِ إِلَّا مِنْکَ یَا خَیْرَ مَطْلُوبٍ إِلَیْهِ الْحَوَائِجُ یَا مُفَرِّجَ الْأَهَاوِیلِ فَرِّجْ هَمِّی وَ أَهَاوِیلِی فِی الَّذِی لَزِمَنِی مِنْ دَیْنِ فُلَانٍ بِتَیْسِیرِکَهُ لِی مِنْ رِزْقِکَ فَاقْضِهِ یَا قَدِیرُ وَ لَا تُهِنِّی بِتَأَخُّرِ أَدَائِهِ وَ لَا بِتَضْیِیقِهِ عَلَیَّ وَ یَسِّرْ لِی أَدَاءَهُ فَإِنِّی بِهِ مُسْتَرَقٌّ فَافْکُکْ رِقِّی مِنْ سَعَتِکَ الَّتِی لَا تَبِیدُ وَ لَا تَغِیضُ أَبَداً» هر گاه این دعا را خواند قرض او را اداء کنم منبع : بحارالانوار ج ۹۵ ص ۳۰۶- ۳۲۴
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #پنجشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۵۲
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
«در استان اصفهان حسینیهای وجود دارد که ۴۰ شب #روضه برگزار میکرد، شهید به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجفآباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی میکرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت، یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شبها آنقدر خسته میشد که وقتی عذرخواهی میکردیم، میگفت برای امام حسین باید فقط #سر داد.»
#شهیدمحسن_حججی
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫