بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هیجدهم
#داســتــانــ_عــشــقــ_آســمــانــیــ_مــن
جواب آزمایش رو گرفتیم و رفتیم مطب دکتر
خانم دکتر بعد از دیدن آزمایش لبخند زیبایی زد و گفت :مبارک باشه خانم
از مطب که خارج شدیم محمد منو محکم تو بغلش گرفت و گفت سه نفره شدنمون مبارک خانمم
اما دوران سختی بود
محمد ماموریت یکساله داشت و تمامی دوران بارداری، من تنها بودم و محمد در ماموریت بود.
این دوره برای هردومون سخت بود
برای محمد که میترسید نکنه من مراقب خودم نباشم
و برای من که دوست داشتم همسرم مثل تمام زنها کنارم باشه
اما محمد خودش رو به زمان زایمانم رسوند
و اون لحظه عوض همه نبودنش رو درآورد
سرانجام دختر نازم در سال ۸۹ به دنیا اومد
و ما برای اسمش به قرآن تفعّل زدیم و اسم ""محیا"" دراومد
#ادامه_دارد
نام نویسنده :بانوی مینودری
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_هیجدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
-الو سلام زینب خوبی؟
زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟
-آره عزیزم خودمم
زینب: منتظر تماست بودم
-🙈🙈🙈🙊🙊🙊
زینب میخام ببینمت
به کمکت نیاز دارم
زینب :باشه عزیزم
من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک
توام بیا اونجا ببینمت
-اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب
اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست
بلد نیستم
زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود
باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم 😛😛😛
-باشه
رفتم سمت کمد لباسام
مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه
حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋
با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم
زینب 😢😢
زینب : جانم عزیزم چی شده ؟
-زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم
زینب: اشکال نداره گلم
بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا
امروز میریم خرید
-باشه ممنون
اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم
خریدامو کردیم اومدیم خونه من
زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو
لبنانی سر کنم
چادر بذارم سرم
زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم
دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت
رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ......
#ادامه_دارد..
#سوریه
#وعده_صادق
┄@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫