eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
8هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۷ سوال کرد _شما هستید؟ زبانم طوری بند آمده بود.. که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد.. و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد _من اینجام، نترسید! هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند.. و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم.. که 🔥سعد🔥 آمد... با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود.. که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید _چی میخوای؟ در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد.. و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد _چه غلطی میکنی اینجا؟ پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید _بی‌پدر اینجا چه غلطی میکنی؟ نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت،... او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند _ دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست! سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم _همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره... و او میدید.. برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد _باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن! دستان سعد سُست شده بود،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷