eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
8هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷امشبم را به نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب 👇👇 🌷شهید والا مقام کاظم نجفی رستگار🌷 🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸﷽🌸 🕌دعای عهد با صدای فرهمند •┈••✾💠🌸🦋🌸💠✾••┈• اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
🌷🌷با سلام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما سروران گرامی 🌹 دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین.🌹 به نام خداوند بخشنده مهربان خدایا بشوى مرا در این ماه از گناه و پاکم نما در آن از عیب ها و آزمایش کن دلم را در آن به پرهیزکارى دلها اى چشم پوش لغزشهاى گناهکاران.🌹 التماس دعا 🌷🌷
تحدیر جزء 23 قرآن.mp3
4.09M
تلاوت تحدیر جزء 3⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد معتزآقایی از آیه ۲۸ سوره «یس» تا آیه ۳۱ سوره «زمر» مدت ۳۳:۳۵دقیقه
ترجمه‌گویای‌فارسی‌قرآن‌جزء23.mp3
12.33M
تلاوت ترجمه گویای فارسی جزء 3⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد فولادوند از آیه ۲۸ سوره «یس» تا آیه ۳۱ سوره «زمر» مدت ۵۱:۰۸ دقیقه
ترتیل جزء 23 قرآن.mp3
11.85M
تلاوت ترتیل جزء 3⃣2⃣ قرآن کریم با صدای استاد پرهیزگار از آیه ۲۸ سوره «یس» تا آیه ۳۱ سوره «زمر» مدت ۴۹:۱۲ دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دعای «یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ» 🔸از جمله دعاهایی است که از مضامین و محتوای بسیار بلندی برخوردار است و قرائت آن در ماه مبارک رمضان بعد از نمازهای واجب توصیه شده است « اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج »
🌸ᬼ ﷽ 🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ 🌳🌹🌳گـنـاهانـی کہ مـانـع ورود انـسـان بـہ بـهـشت مـیشـونـد🔥🌳🌹🌳👇 ☘️🌹۳۱) تكيه بر ظالم🔥 ☘️🌹۳۲) نگه داشتن حقوق ديگران و امتناع از پرداخت بدون عذر🔥 ☘️🌹۳۳) غرور و تكبر🔥 ☘️🌹۳۴) اسراف و تبذير🔥 ☘️🌹۳۵) خيانت کردن🔥 ☘️🌹۳۶) غيبت کردن🔥 🍃🌹۳۷) تهمت زدن به دیگران🔥 🍃🌹۳۸) سخن چينى🔥 🍃🌹۳۹) سرگرمى به لهو و لعب ( رقص ، آواز ، گوش دادن به موسيقی حرام و غیره .... )🔥 🍃🌹۴۰) سبك شمردن نماز 🔥 ᬼ🌸෴التماس دعای خیر شما෴🌸ᬼ 🌸ᬼ ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ 🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ෴🌸ᬼ
﷽‌ البتّه ما مى‌دانيم كه سينه‌ات بواسطه آنچه مى‌گويند تنگ مى‌شود، پس پروردگارت را با سپاس و ستايش به پاكى ياد كن و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را پرستش كن تا آنكه يقينى تو را فرارسد.
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میروی‌بافرق‌خونین‌پیش‌بازوی‌کبود شهرِبی‌زهراکه‌مولاقابل‌ماندن‌نبود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره" یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ "أنا زائر الحســــــین ع" شهید_محسن_درودی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
💠وسط سخنرانی‌اش گفت: برام یه شمع بیارین. شمع رو که آوردند، روشن کرد و گفت: درِ اتاق رو کمی باز کنین. در اتاق که باز شد، شعله‌ی شمع، با وزش باد کمی خم شد. سید مجتبی گفت: مومن مثل این شعله شمع است و معصیت و حتی اگه به اندازه وزش نسیمی باشه، رو به طرف چپ و راست منحرف کرده و از صراط الهی دور می‌کنه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت: ماه رمضان بود، رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم. مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد. نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام نبودند و آب مى خوردند... محمودرضا ميگفت: من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از نبود... 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل: اول 🔸صفحه: ۳۲-۳۱ 🔻 فردای آن روز، حسین از هر دری وارد شد تا رضایت من و باباش را برای رفتن به جبهه بگیرد. جواب ما فقط یک کلمه بود !«نه!»؛ولی او ول‌کن نبود.! اگه اراده می‌کرد وکاری را می‌خواست بکند، هیچ‌کس نمیتوانست منصرفش بکند. آخرش هم کاری به سر من داد که ناخواسته و به اجبار راضی شدم. صبح روزی که اعزام‌شان بود، حسین، بعد از نماز صبح، بی‌قرار و خوشحال بود. اصلاً صبحانه نخورد. خیلی ناراحت بودم. جدایی از حسین، برام سخت بود. سعی میکردم به روش نیاورم. حسین، متوجه نگاه پرحسرت و اشک‌هام شده بود. آمد نزدیکم . گفت: «ننه، چطوری؟ در چه حالی؟» گفتم «حالم که خیلی خوبه.» گفت «ننه، چهره‌ات می‌گه که ناراحتی .» گفتم «نه!» گفت «پس چرا تو چشم‌هات اشک جمع شده؟!» گفتم «اشک خوشحالیه! خوشحالم که همچین پسری دارم؛ خوشحالم که خدا همچین لطفی به من کرده، خوشحالم که پسر من هم جزو سربازهای امام زمونه.» شانه هام را گرفت و پیشانی ام را بوسید. دوباره گفت: «ناراحتی من که میدونم!» گفتم«حالا اگه ناراحت باشم، تو نمیری؟». گفت: نه ،ننه! من که می‌رم ؛ ولی می‌خوام رضایت قلبی تو و بابام رو داشته باشم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
💢 ✍ خاطراتی از آخرین روز و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا 💠 قسمت یازدهم _ دومین پاتک 🖌... پشت سیل بندی خاکی و کوتاه موضع گرفته بودیم که نه جان پناهی مناسب داشت و نه سنگری امن برای نبرد ، پشت سرمان به فاصله چند متر رودخانه دجله بود و مقابل مان هم از سه جهت مملو از نیروهای پیاده و کماندو های گارد و ادوات زرهی دشمن بود. همه رزمندگان که اینک تعدادمان به کمتر از ۳۰ نفر می‌رسید. بخوبی اوضاع خطیر میدان و تعداد بیشمار تانکها و نیروهای دشمن را می دیدیم و خوب هم میدانستیم که نبردی سخت و بسیار سهمگین و نابرابر پیش روی داریم ، اما حضور شجاعانه و بی باکانه سردار باکری فرمانده دلاور لشگر در کنارمان ، اعتماد به نفس و قوت قلبی غیر قابل توصیف به دل ها بخشیده و همگی با انرژی مضاعف و روحیه‌ای بسیار بالا ، چشم انتظار رویارویی با قشون عظیم دشمن بودیم. تانک ها و نفربرهای زرهی دشمن تخته گاز تا نزدیکی های سیل بند آمده و سپس توقف کرده و با مسلسل و توپ شروع به زدن دیواره سیل بند و سنگرهای بالای آن کردند. انفجارات بقدری شدید و پرحجم بود که زمین و سیل بند یکسره می لرزید و ترکش های ریز و درشت همچون باران به سرمان می ریختند. همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفته بود و صدای رعب آور مسلسل تانکها لحظه ای قطع نمی شد. هواپيماهای عراقی هم وارد معرکه نبرد شده و از فراز آسمان سیلی از بمب و موشک و گلوله را روانه سیل بند و اطرافش کردند. چندتا هلیکوپتر بدقواره و سیاه رنگ عراقی هم از سمت اتوبان نزدیک شده و از فاصله بسیار نزدیک سیل بند را آماج گلوله های مسلسل و توپ و راکت و موشک قرار دادند. اصلأ موقعیت مناسبی نداشتیم و فقط داخل گودالی کوچک در سینه خاکی سیل بند نشسته و پشت چندتا گونی پر از خاک سنگر گرفته بودیم. اما جای باحالش آنجا بود که رودخانه دجله درست پشت سرمان بود و اکثریت گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و بمب های دشمن داخل آب رودخانه افتاده و موجب تلاطم شدید رودخانه و پاشیدن آب و خیس شدنمان می شدند. بعد از ظهر گرم جنوب بود و خورشید داغ و سوزان مستقیم وسط کله مان می تابید و قطرات آب با اینکه تمام لباس هایم را خیس می کردند ، اما در عوض حسابی خنک شده و در آن گرمای داغ واقعاً حال میکردیم. دشمن زبون نیم ساعتی از زمین و آسمان‌ سیل بند را کوبیده و سپس دهها دستگاه تانک از ستون تانکها و نفربرها خارج و با گرفتن آرایش دشت بانی به سمت سیل بند حمله ور شدند. با رسیدن تانکها به تیررس‌ ، درگیری آغاز و سیلی از گلوله و موشک را روانه راه‌ شأن کردیم. عراقی ها گروه گروه در پشت بام های روستای حریبه موضع گرفته و نشسته و ایستاده با کلاش و تیربار و قناسه و دوشکا و آر پی جی ۷ و ۱۱ و تفنگ ۱۰۶ به سمت سیل بند شلیک می کردند و از هر سنگری هم موشک شلیک می شد. فوری آن نقطه از سیل بند را آماج گلوله و موشک قرار می دادند. با اصابت اولین موشک به بدنه یکی از تانکها و کمانه ناباورانه آن متوجه تی ۷۲ بودن آنها شده و تلاش در زدن برجک و شنی آنان کردیم. اما رگبار گلوله و موشک ها اجازه نشانه گیری دقیق را نداده و متأسفانه هرچه زدیم. کارگر نیفتاد و تانکها غرش کنان و رگبار زنان به چندمتری سیل بند رسیدند. انگار آخرهای کار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقیها می شدیم. سایه شوم وحشت و ترس بر خط پدافندی سایه افکنده و لوله توپ تانکها داشت نم نم به بالای سرمان می رسید که فریادهای بلند سردار باکری در فضای سیل بند پیچید که رزمندگان به بالای سیل بند پریده و فریاد الله اکبر سر دهند!  فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی بس خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود. اما با این وجود همه به خوبی میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ و فوری فرمان سردار را بجان خریده و بدون توجه به باران گلوله و ترکش ها ، الله اکبر گویان بالای تاج سیل بند پریده و فریاد زنان شروع به تیراندازی کردیم. تانکهای عراقی که به دیواره سیل بند چسبیده و در تلاش برای باز کردن معبری برای ورود به داخل آن بودند با دیدن عمل حماسی و بی باکانه رزمندگان ، خیال کردند که قصد حمله داریم و آنچنان ترسیده و هراسان شدند که خدمه بزدل چند تانک سراسیمه بیرون پریده و شروع به فرار کردند. بقیه تانک‌های مهاجم هم با مشاهده فرار همقطاران خود ، فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان شروع به عقب نشینی کردند. قشون اصلی دشمن هم که در میانه میدان آماده و به صف ایستاده بودند با دیدن فرار تانکها و خدمه آنها ، بی دلیل وحشت کرده و گروه گروه شروع به فرار از میدان نبرد کردند... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌