هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
📌 روایتی از حاج قاسم درباره شوخی های یک ساعت قبل از شهادت حاج حسن شفیعی
🔹️ حاج قاسم سلیمانی در خاطرهای از شهید حسن شفیع زاده روایت میکند:
◇ من با شهید شفیعزاده خیلی رفیق بودم و رفاقتی که با شهید شفیعزاده داشتم از بچههای دیگر بیشتر بود، ما معمولاً در جلسات کنار هم مینشستیم و با هم دیگر بیشتر شوخی میکردیم.
◇ یادم است، در کربلای ۱۰ به همراه برادر عزیزمان سردار اسدی رفته بودیم برای تثبیت خط وساخت یک فیلم مستند چون شب گذشته عملیات بود، با دوربین رفتیم به بچهها هم سر بزنیم.
◇ رفتیم پیش آقای شمخانی بعد پیش آقای شفیع زاده. بین رزمندهها ما همیشه من باب شوخی چیزهایی داشتیم، ایشان هم منتظر این نکتهها بود و جواب می داد، شروع کردم به صحبت و شوخی کردن.
◇ فیلم را داشتیم بین خودمان به سبک سینمایی تعریف میکردیم وقتی که رسیدیم به موزیک، معمولاً در فیلم به ترتیب گفته میشود کارگردان چه کسی است، بازیگران و… بازیگران را خودمان معرفی کردیم، وقتی که رسیدیم به موزیک متن، گفتیم موزیک متن شفیعزاده. خدا رحمت کند.
◇ ۱۰ دقیقه حسن میخندید و میگفت بار دیگر بگو و شاید کمتر از یک ساعت قبل از شهادتش بود.
◇ بعد ایشان از همان جا بلند شد و برای سر زدن به منطقه عملیاتی ارتفاعات عمومی ماووت رفت که همان جا توسط اصابت گلوله توپ به خودرویش شهید شد.
◇ پیکر پاک این شهید عزیز در گلزار شهدای تبریز به خاک سپرده شد.
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
وسط معرکه نبرد با داعش،از عراق زنگ زد و گفت: شنیدم تهران برف اومده..
گفت: برو فلان پادگان سپاه،
آهوها از کوه میان پایین بخاطر غذا..
براشون علوفه و آب تهیه کن،
حیوونا بیآب و غذا نمونن..
به شوخی گفتم : حاجی! وسط جنگ با داعش
به آهوها چیکار داری!؟
گفت: من به دعای آهوها نیاز دارم..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جوانمـادرم💔••
نهتـــوانماندهکهنالیمونهگریهنهسخن
روضهخوان،مادرمارفتهبیاروضهبخوان
🏴 #فاطمیه
#بی_بی_دوعالم💔😭
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
بنی فاطمه◼️(فاطمیه).mp3
5.65M
🏴 السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_صدیقه_الشهیده🥀
شیعیان #مرتضی رخت عزا بر تن کنید
خانه شیرخدا غرق عزای #فاطمه ست
#ایام_فاطمیه🥀
#شهادت_حضرت_زهرا_س🥀
#تسلیت_باد🥀
🏴 السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🔻 ترکش به سرش خورده بود.
او را به بیمارستان صحرایی بردیم.
از شدت خونریزی، مدتی بی هوش بود. یک دفعه از جـا پرید! گفت: «بلـند شو! باید بـرویم خـط !» هرچی اصرار کردیم بی فایده بود. در طی راه از ایشان پرسیدم: «شما بیهوش بودی؛ چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی و ..؟! »
🌷 خیلی آرام گفت: «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خـانم فـاطمه زهــرا (ص) آمدند داخـل ! »
🌷 به من فرمودند: «چـرا خوابیدی !؟»
گفتم: «سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم !.» ایشان دستی به سر من کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست؛
بـرو به کارهایت بـرس ..»
📚 مهــرمـادر/ نشـر امیـنان
گـروه فرهنگی شهـید هــادی
#شهید_احمد_کاظمی
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
.☀️ تنفسصبح
📖 چهارصد و هفدهمین (۴۱۷) صفحه نورانی قرآن کریم .️
🔷🔹
️✨🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃
🍂🌺🍃
🌺🍃
🍃
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورة مبارکة السجده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
.☀️ تنفسصبح
📖 چهارصد و هفدهمین (۴۱۷) صفحه نورانی قرآن کریم .️
🔷🔹
️✨🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃
🍂🌺🍃
🌺🍃
🍃
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورة مبارکة السجده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔴 عکسالعمل جالب شهید شیرودی که باعث تعجب خبرنگاران خارجی شد
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
کنار هلیکوپترِ جنگیاش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب میداد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم؛ ما برای اسلام میجنگیم ، تا هر زمانکه اسلام در خطر باشد...
این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم می پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟
هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که میرفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان میگویند...
خاطرهای از زندگی خلبان شهید علیاکبر شیرودی
منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه 201
💠حکایت جالب از لسان الغیب شدن حافظ!
🦋سالها پیش خواجه شمس الدین محمد شاگرد نانوایی بود .عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد .که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات . در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می شد و شمس الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می داد . تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد ؛ " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد !" 100 درهم, پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند ! عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند تا در ناز و نعمت زندگی کنند ! در بین خواستگاران خواجه شمس الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند . او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد می رفت و راز و نیاز می کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند . شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که ازاین لحظه خواجه شمس الدین شوهر من است . شمس الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد . اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد . سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارق شده ام , نمی توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را بسوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تورا خواهیم کشت بنوش , خواجه شمس الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنو ش َ , نوشید, گفتند:حال چه میبینی ؟ گفت: حس می کنم از آینده باخبرم و گفتند :بازهم بنوش , نوشید , گفتند: چه میبینی ؟ گفت :حس می کنم قرآن را از برم . و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت ! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد . و شاه لقب لسان الغیب و حافظ را به او داد . ( لسا الغیب چون از آینده مردم می گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود ). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ... حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی خورد ... تا اینکه باوساطت شاه با هم ازدواج کردند . این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند .
✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻حتما گوش کنید🔻
تفسیر فوق العادهی آیهی نور
این کلیپ بی نظیر استاد #رائفی_پور هیچ وقت قدیمی نمیشه
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
﷽
🌹دستور العمل شیخ حسنعلی نخودکی🌹
آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی فرمود:
می خواهید یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالاتر باشد.
بعد از هر نماز این پنج کار را انجام بدهید :
1⃣👈🏻 آیة الکرسی تا هو العلی العظیم
2⃣👈🏻 تسبیحات حضرت زهرا(سلامالله علیها)
3⃣👈🏻 سه تا قل هو الله.
4⃣👈🏻 سه تا صلوات.
5⃣👈🏻 آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3 .👇
🌺 وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا. 🌺
🧮 ۳ مرتبه
🌹شیخ حسنعلی نخودکی.ره فرمود:
من هرچه دارم از عمل کردن به این ۵ مورد بعد از هر نماز دارم.
_______________
➬
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
سعی کنیم بعداز هرنماز به این سفارش عمل کنیم
یا
حداقل بعداز یک نماز در شبانه روزانجام بدیم ، کم کم اثراتش رو که در زندگی دیدیم ، عادت به خوندنش میکنیم .
خیلی پرفضیلت هست .
بعضی چیزها ارزش یادگرفتن را دارند.
ساده از کنارشون نگذریم.
💠
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🔹️ دوست داشت گمنام باشد و همیشه به رفایش میگفت: « آی نمیدونی چه لذتی داره آدم برای خدا تکهتکه بشه و هیچی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش! »
#شهید_جاوید_الاثر_محمدرضا_کارور
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۳۱
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
اگر از احوال این جانب بخواهی بپرسید، الحمد لله خوب هستم و اگر خداوند قبول کند دارم بندگی میکنم و امیدوارم روزی برسد که با پیروزی اسلام بر کفر جهانی و ریشه کندن ظلم با دست مبارک وليعصر شما زهرا خانم و خانواده محترم و حزب اللهی و انقلابی را از نزدیک ملاقات تازه داشته باشم و از شما میخواهم که در موقع عبادت و دعا از خداوند بزرگ برای این جانب طلب آمرزش گناهانم را بخواهی و همچنین از خداوند بخواهی که این جهادی که من در آن شرکت کرده ام و تو هم در آن شریک شده ای از هر دو قبول کند. دیگر مزاحم شما نمیشوم حال محمود آقا هم خوب است. از قول اینجانب از پدر و مادر بزرگوارت سلام و احوال پرسی کن و همچنین از خواهرانم. دیگر عرضی ندارم. شما را به خدا می سپارم. خدمت گزار اسلام، علی چیت سازیان."
موقع خواب نامه را زیر بالشم گذاشتم و از فردای آن روز هرجا می رفتم آن را توی کیفم با خودم میبردم. فکر میکردم آن نامه در واقع خود علی آقاست. سعی میکردم نامه علی آقا همه جا همراهم باشد. در کیفم را که باز میکردم و چشمم به پاکت نامه میافتاد، احساس خوبی داشتم. سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ماه علی آقا به همدان برگشته و یک راست به خانه ما آمده بود. روز بعد و شبش هم همین طور. نیم ساعتی هم پشت در مانده بود. ما از همه جا بی خبر در خانه مادربزرگ بودیم.
روزهای دوشنبه و پنجشنبه خانوادگی برای تشییع جنازه شهدا به باغ بهشت میرفتیم. آن روز هم پنجشنبه بود. به همراه بابا و مادر و بقیه پشت تابوت شهیدی راه افتادیم. توی گلزار شهدا یک دفعه چشمم به علی آقا افتاد. اول فکر کردم اشتباه دیده ام. او را به بابا نشان دادم بابا جلو رفت و او را مثل فرزندش در آغوش گرفت و صورت و پیشانی اش را بوسید. بابا دست علی آقا را محکم گرفته بود و با لذت به سر تا پایش نگاه میکرد و حظ میبرد. علی آقا از خجالت سرخ شده بود. سرش را پایین انداخته و پشت سر هم تشکر میکرد. چند نفر از دوستانش هم کنارش بودند. بابا به قدری از دیدن علی آقا خوشحال شده بود که به او اصرار کرد حتماً شام به خانه ما بیاید.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاوید الاثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
✍ #زندگی_نامه_شهید
🌷 #شهید_علی_اسفندیاری در نهم تیرماه سال 1341 در مشهد مقدس در #خانواده_ای_مذهبی چشم به جهان گشود. از همان اوان کودکی به خاطر توجه خانواده به مسائل دینی در مجامع و محافل مذهبی همراه والدین خود شرکت می کرد. دوران ابتدایی را در مدرسه جوادیه زیر نظر استاد عابدزاده به پایان رسانید. بعد از پایان دوران ابتدایی وارد هنرستان شد و پس از دو سال با راهنمایی های پدر راهی دانشسرای قوچان شد و دوران دانشسرا را با #فعالیت_های_سیاسی و #مذهبی همگام با حرکت مردم آغاز کرد.
پس از گذراندن دوران دانشسرا با #رتبه_اول، راهی سنگر تعلیم و تربیت در مدرسه شد و همزمان با تشکیل بسیج به عضویت آن درآمد و مدتی را در امور تبلیغات، برگزاری کلاس های ایدئولوژی برای اعضا و سرپرستی بسیج مسجد فقیه سبزواری مشغول به خدمت شد. با تشکیل ستاد تسهیلات زائرین فعالیت دیگری آغاز کرد و مدتی را در بخش بازرسی و کشفیات ستاد مذکور سپری نمود. شهید علی اسفندیاری در مسائل زندگی حلال و حرام را به خوبی رعایت می کرد و هیچ گاه از مطالعه کتاب های مفید #دینی و #اخلاقی و #تربیتی از قبیل: تفسیر نمونه، اصول کافی، کتب شهید مطهری، مثنوی معنوی، کلیات سعدی، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی، آداب تعلیم و تربیت، عین الحیوه، معراج السعاده، نهج البلاغه و نهج الفصاحه غافل نمی شد. به علت تعهد و اعتقادی که داشت به عنوان #دبیر (_دینی، #قرآن و #پرورشی در مدارس راهنمایی « #تبادکان» مشغول تدریس شد.
در سال 63 دیپلم فرهنگ و ادب گرفت و در کنکور سراسری با #رتبه_عالی پذیرفته شد و به دلیل هوش و استعداد سرشارش هم زمان در دانشگاه فردوسی مشهد نیز قبول شد.
او فردی متواضع و متبسم بود و در اجرای احکام الهی، اقامه #نماز_اول_وقت، شرکت در #نماز_جمعه و جماعت و دیگر مسائل مذهبی و انقلابی بسیار کوشا بود سخن او همیشه این بود که باید شعار را به شعور تبدیل کنیم. همیشه در گفتن سلام بر دیگران سبقت می گرفت. او مقلد امام بود و این را در عمل هم نشان داد.
این شهید علاوه بر فعالیت در سنگر علم و دانش جمعاً شش بار به #جبهه رفت و در عملیات های «خیبر، والفجر3، رمضان و کربلای 1» شرکت نمود. قبل از شهادت یک بار از ناحیه بینی مجروح شد اما پس از بهبودی دوباره به جبهه رفت. در آخرین مرحله ای که عازم جبهه بود، خواهرش از او می خواهد که به جبهه نرود و همسرش را به منزل بیاورد. ایشان در جواب می گوید: «رفتن به جبهه از هر امری واجب تر است ان شاء الله پس از برگشتن به توفیق خدا در 22 بهمن همسرم را خواهم آورد.» وی می گفت: «تقاضای من از شما این است که مانع رفتن همسرتان به جبهه نشوید و آن ها را هرچه بیش تر تشویق به رفتن به #جبهه کنید.»
شهید علی اسفندیاری برای آخرین بار و در حالی که دانشجوی سال دوم #رشته_الهیات بود، دانشگاه را رها کرد و به جبهه رفت و در عملیات کربلای 4 و در تاریخ چهارم دی ماه 1365در منطقه شلمچه به لقاء الله پیوست.🌷
🌷خدایا کمک کن
اگر در صف #شهدا غایبیم،
در صف پیام رسانان راهشان
غایب نباشیم..
🌷نثار ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات
اللهّمَ صَلّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُم
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
29.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💛🌺🍃الهـی
💛🌺🍃اگر بد بودیم یاریمان کن
💛🌺🍃تا فردایی بهتر داشته باشیم
💛🌺🍃خدایا به حق مهربانیت
💛🌺🍃نگذار کسی با ناامیدی و ناراحتی
💛🌺🍃شب خود را به صبح برساند
💛🌺🍃یادمان باشد شاید شبی
💛🌺🍃آنچنان آرام گرفتیم که
💛🌺🍃دیدار صبح فـردا ممکن نشود
💛🌺🍃پس به امید فرداها
💛🌺🍃محبت هایمان را ذخیره نکنیم
💛🌺🍃شبتــون در پنـاه خـدا
💛🌺🍃اللَّهُمَّ صَلِّ
💛🌺🍃عَلَى مُحَمَّدٍ
💛🌺🍃وآلِ مُحَمَّدٍ
💛🌺🍃وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🟠🌹نیایش_شبانه
❤️🩹🍃خدایا...
🟠🌹اگر گذشت كنى، چه كسى
🟠🌹 از تو سزاوارتر به آن است؟
🟠🌹و اگر مرگم نزديك شده باشد
🟠🌹و عملم مرا به تو نزديك نكرده،
🟠🌹اعترافم را به گناه وسيله
🟠🌹خويش به بارگاهت قرار دادم.
❤️🩹🍃خدايا
🟠🌹بر نفسم در فرمانبرى از آن گناه بار كردم،
🟠🌹پس واى بر او اگر او را نیامرزی
❤️🩹🍃إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ
❤️🩹🍃وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَلَمْ يُدْنِنِي [يَدْنُ ]
❤️🩹🍃مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ
❤️🩹🍃وَسِيلَتِي إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي
❤️🩹🍃 فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا...
🟠🌹🍃اللَّهُمَّ صَلِّ
🟠🌹🍃عَلَى مُحَمَّدٍ
🟠🌹🍃وآلِ مُحَمَّدٍ
🟠🌹🍃وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🟠🌹🟠🌹
🌹🟠🌹
🟠🌹
🌹
🟠🌹امشب_ در _ این _ آیه _ تدبر _ می کنیم
🟠🌹به نام خدا
🟠🌹تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
🟠🌹اينها آيات خداوند است كه به حقّ بر تو مىخوانيم و براستى تو از فرستادگان الهى هستى.
سوره بقره آیه ۲۵۲
🌹
🟠🌹
🌹🟠🌹
🟠🌹🟠🌹
📜 روایت شماره ۱۱۷
تَکَلَّمُوا فِی کُلِّ شَیْءٍ وَ لاَ تَتَکَلَّمُوا فِی ذَاتِ اَللَّهِ
درباره هر چیزی سخن گویید ولی درباره ذات الله سخن نگویید
📚 الکافی , جلد ۱ , صفحه ۹۲
✍ ۱. فَإِذَا اِنْتَهَی اَلْکَلاَمُ إِلَی اَللَّهِ فَأَمْسِکُوا
امسک یعنی از سخن گفتن باز ایستید
در روایت دیگر انصتوا هم آمده یعنی سکوت کنید تا به سخن گوش دهید
در روایت دیگری پرسیدند علم چیست
يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا اَلْعِلْمُ قَالَ اَلْإِنْصَاتُ
اولین مرحله علم را «انصات» یعنی سکوتی که برای گوش کردن است معرفی کردند
۲.در روایت دیگری علت عدم تکلم در آن را «تحیر» معرفی کردند
تحیر به معنای سرگردانی و هم به معنای بهت زدگی است
نیازمند دقت و تامل روی این دست روایات است
#قاعده_کلی