eitaa logo
🕊🎋 فاتح_خرمشهر🎋🕊
41 دنبال‌کننده
550 عکس
191 ویدیو
0 فایل
#به_یاد_سردار_سرلشگر #شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷 #خاطرات_شهدا 📚 #دلنوشته_ها 📩 #فیلم 🎬 #عکس 📸 ارتباط با ما 👈 @Kazemi_58 💢کپی و نشر مطالب کانال جایز و بلامانع است💢 💚 با ذکر صلوات 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید حاج احمد کاظمی خطاب به جمعی از فرماندهان سپاه : جایی معامله ما با خدا خواهد بود که ما خودمان را فدا بکنیم ؛ فدای راه خدا بکنیم ، فدای ان مسولیتی که برایش پذیرفتیم. 🎋 https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
در روزگاری که حتی برخی دوستان و همرزمانتان زمین را بلعیدند و از خاک کاخ ساختند! همین خاکی بودن شما را از خاک به افلاک رساند و خواستید و خدایی شدید. و آنان که خود را برنده پنداشتند در خاکدان دنیا خاک شدند و‌ گم گشتند. دعا کن ما نیز چون تو خاکی بمانیم خاکی و خدایی این عکس خاکی که می بینید شهید حاج احمد کاظمی است . https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شبیه شهدا 💢 رهبر معظم انقلاب : نمی‌گم بشید ؛ خدا کنه شهید نشید . در پیری اشکال نداره ، هفتاد هشتاد سالتون شد ، اونوقت شهید بشید ؛ فعلاً تا کارتون داریم ، شهید نشید ؛ امّا مثل شهید‌ها زندگی کنید. 🔺 به قول فرمانده شهیدمون ؛ حاج احمد کاظمی : ما راهی به جز اینکه یک در این عصر باشیم ، نداریم. 📖 حاج احمد ✍🏻 به قلم: محمدحسین علی جان زاده https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
💢 نقشه جالب حاج قاسم و حاج باقر برای شهید حاج احمد کاظمی که بدون آن ها به مسافرت رفته بود 🔹یکی دو ماهی بود که حاج احمد به حاج قاسم و محمد باقر اصرار می کرد که سفری به تنکابن داشته باشند 🔸اما یک بار حاج قاسم درگیر کار میشد و بار دیگر محمدباقر، آخر سر هم احمد کلافه شد و به حسن گفت: بابا اینها همه‌اش درگیر کارن هی امروز و فردا میکنن. بیا خودمون بریم 🔹اینها این قدر درگیرن که اصلاً متوجه نمیشن ما رفتیم اما همین که رفتند خبرش به گوش حاج قاسم و محمد باقر رسید. 🔸صبح جمعه بود که در بالکن منزل محمد باقر نشستند و نقشه کشیدند که چطور او را برگردانند حاجی در طراحی نقشه های این چنینی استاد بود از ابتکاراتی که در جبهه به کار میبردند، استفاده کرد و یک نقشه تمیز کشید از دفتر فرماندهی با حاج احمد تماس گرفتند و گفتند یه اتفاقی افتاده که شما باید فوراً خودتون رو برسونین!» به حاج احمد گفته بودند اتفاق خیلی عجیبی افتاده و چیزی که برایش توضیح دادند خیلی نادر بود احمد خیلی شوکه شد. او که نمیدانست از کجا آب میخورد گفت من الان جایی هستم که نمیتونم فوری بیام باید با هلی کوپتر برگردم خیلی زود یک هلی کوپتر فرستادند دنبالش و او برگشت. ساعت یازده صبح نقشه کشیده شد و حاج احمد ساعت یک ونیم ظهر دم در خانۀ محمد باقر بود. تا رسید فهمید داستان از چه قرار است. حاجی این خاطره را می‌گفت و همه می‌خندیدند. خیلی هوای رفیقش را کرده بود. چقدر سر به سر هم می‌گذاشتند و چقدر حاجی دلش برای خنده‌هایشان تنگ شده بود. 📚 کتاب عزیز زیبای من https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
۰﷽...✨ ســـࢪداࢪ_دلــ💚ــھـا🌺📿 نگفتہ‌ایم و ندانے🌷 کھ چیست در دلِ ما🕊 کفایت است بدانے🥀 کھ بے تو آشوب است🍃 https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
ای تا ابــد داغ تـو بر دل های بیدار رفتی ولی یاد تو جاوید است سردار https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قلب که پاک شد ، قلب که آرام گرفت ، قلب که ساکت شد ... ✍🏻شهید احمد کاظمی https://eitaa.com/haj_ahmad_kazemi
🎋فرمانده بی‌شکست🎋 [قسمت اول] گروه سیاسی : شهید احمد کاظمی در دوم مرداد سال 1338 در نجف آباد اصفهان در کوچه ملاصدرا در خانواده‌ای مذهبی به‌ دنیا آمد. دوران تحصیل را در مدرسه دهقان گذراند و سال1358 موفق به اخذ دیپلم ماشین‌آلات کشاورزی ازهنرستان دکتر شریعتی شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اتفاق شهید محمد منتظری، شهید غلامرضا صالحی و شهید غلامرضا یزدانی در دی ماه سال1358 راهی سوریه شد. او تصمیم داشت همراه با گروه‌های فلسطینی آموزش‌های چریکی را در کنار سازمان‌های فعال و مبارز فلسطینی فراگیرد و وارد مبارزه علیه رژیم صهیونیستی شود، اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به کشور کرد. او در کردستان و در کنار سرلشکر رحیم صفوی، شهید حسین خرازی، شهید همت و دیگر برادران سپاه موفق به شکست ضد‌انقلابیون و بازگرداندن امنیت به کردستان شد. ادامه دارد ...
[قسمت دوم ] در سال1360و با توجه به وضعیت کردستان و اصرار برخی فرماندهان سپاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با شروع جنگ تحمیلی- به‌رغم مجروحیتی که در یکی از جنگ‌هایی که با عناصر ضد‌انقلاب در کردستان داشت و هنوز با عصا راه می‌رفت- با اصرار زیاد خودش به همراه گروه شهید غلامرضا محمدی به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌ای نزدیک آبادان به دوستانش بپیوندد. تجربیات آموزش چریکی در پادگان حموریه سوریه و جنگ کردستان برایش خیلی ارزشمند بود و در جبهه جدید جنگ در محور فارسیاد و دارخوین به کمکش آمد به‌طوری که نیروهای مردمی به‌صورت خودکار فرماندهی او را پذیرفتند و احمد نخستین دوره فرماندهی بر نیروهای مردمی را در جبهه فارسیاد تجربه کرد. در سوم آذر ماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امکانات به‌دست آمده از دشمن در عملیات ثامن‌الائمه، یک تیپ قدرتمند را به نام تیپ 8 نجف اشرف تشکیل داد و با استقرار در شهر شوش، یکی از مهم‌ترین محورهای عملیاتی را عهده دار شد و مقدمات مهم‌ترین عملیات جنگ که بعدا از سوی امام (ره) فتح‌المبین نام گرفت را فراهم کرد. سال 1360 او در شرایطی بسیار سخت و نابرابر با دشمن با قبول یکی از به‌یاد ماندنی‌ترین تصمیمات در حالی‌که همه از آزادی شهر خرمشهر ناامید بودند به‌صورت استشهادی به‌اتفاق شهید خرازی (فرمانده لشکر 14 امام حسین) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله کرد و از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نیروهای دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتی بعد از آن بیش از 15هزار نفر از نیروهای دشمن با زیرپوش‌های سفید خود را تسلیم او کردند و صدای بانگ ‌الله‌اکبر در شهر خرمشهر طنین افکن شد. اما هرگز کسی ندانست که احمد به همراه حسین، فاتح اصلی خرمشهر بود و او هیچ‌گاه حاضر نشد به این عمل اعتراف کند.
[قسمت سوم] شهید احمد کاظمی در عملیات خیبر و بدر به اتفاق رفیق شفیق خود مهدی باکری که به‌شدت به او عشق می‌ورزید یکی از متهورانه‌ترین صحنه‌های جنگ را به نمایش گذاشت و در نیمه‌های شب با هلی برد به روی جزایر مجنون در عمق هور‌العظیم- که خود و شهید باکری در نخستین فرود در آن شرکت داشتند- در طول یک شب دو جزیره بسیار مهم نفتی را به‌نام جزیره مجنون شمالی و جنوبی از تصرف دشمن خارج و از آن عبور کرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگینی به دشمن وارد کردند. در همین عملیات، یکی از انگشتان احمد بر اثر اصابت ترکش قطع شد. ایشان با وجود درد شدید جهت جلوگیری از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمکی که از سنگر عراقی‌ها آورده بودند قرار می‌داد ولی حاضر به ترک جبهه نبود. در عملیات بدر مهدی باکری آهنگ رفتن کرد و با شهادتش احمد را در حسرتی جانسوز فرو برد. با شهادت باکری احمد به‌شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صمیمی خود را که حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شدید، احمد با چشمانی مالامال از اشک سوار قایق شد و به عقب برگشت، اما او از شدت دوری مهدی مریض شد و مدتی در سنگر در بستر بیماری افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم‌فرصت به دشمن در تاریکی‌های شب و صحنه نبرد در کنار این روح لطیف همه را متعجب می‌ساخت. آذر ماه سال1364 او یکی از برجسته‌ترین فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح کشور بود. حاج احمد در نزدیک‌ترین مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم برای رزمنده‌ها فراهم می‌کرد. بهترین غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهی‌‌اش برای بچه‌های لشکر تهیه می‌دید؛ تئوری‌‌اش این بود چلوکباب در خط مقدم و ساچمه‌پلو در عقب جبهه. در لشکر احمد نظم حرف اول را می‌زد طوری که بارها سپهبد شهید صیاد شیرازی نظم و نگهداری تجهیزات را در لشکر 8 نجف بی‌نظیر و به‌عنوان الگو مطرح می‌کرد. احمد کاظمی پس از شهادت دوست صمیمی‌‌اش مهدی باکری شاهد مصیبت سخت دیگری شد. شهادت دوست بسیار صمیمی‌‌اش حسین خرازی در عملیات کربلای 5 احمد را بسیار متأثر کرد.او منتظر بود که در لحظات پایانی جنگ به دوستان شهیدش بپیوندد، اما مصلحت چیز دیگری بود. احمد در بیست و هفتم بهمن ماه سال69 به درجه سرتیپ تمامی نایل آمد. هیچ عملیاتی نیست که در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد کاظمی در آن پیروز نباشد. او همیشه نقش‌اش را به بهترین شکل انجام می‌داد حتی در عملیات رمضان که عملیات ناموفقی بود حاج احمد تنها فرماندهی بود که در شرق بصره تا نهر کتیبان جلو رفت و قلب دشمن را شکافت ولی به‌علت عدم‌پیشروی در مناطق دیگر به منطقه قبلی بازگشت.