eitaa logo
🕊🎋 فاتح _ خرمشهر🎋🕊
173 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
606 ویدیو
3 فایل
#به_یاد_سردار_سرلشگر #شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷 #خاطرات_شهدا 📚 #دلنوشته_ها 💌 #فیلم 🎬 #عکس 📸 ارتباط با ما 👈 @Kazemi_58 💢کپی و نشر مطالب کانال جایز و بلامانع است💢 💚 با ذکر صلوات 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 صحبت سردار جعفری درباره حاج احمد زرنگی و تیزهوشی احمد زبانزد بود ... ♥️ 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
لانه کلاغ از دفتر فرماندهی زنگ زدند که سردار کاظمی‌ با شما کار دارد. سریعا رفتم پیششان ، با تبسم و جدیت همیشگی گفت تو که مسئول قرارگاه لشکر و پادگان عاشورا هستی ، فکر می‌کنی توی پادگان چه چیزهایی است که خارج از یک سازمان نظامی‌ می‌باشد ؟ سریعا بررسی کن و نتیجه را به من گزارش بده ! با اینکه از این سئوال تعجب کرده بودم چند روزی بررسی دقیق نمودم ، تمام پادگان را زیرو رو کردم ، چون امر ، امر سردار کاظمی‌ بود و من هم قلبا به ایشان علاقه شدیدی داشتم. اما نتیجه ای نداد ، به آجودان ویژه حاجی مراجعه کردم و گفتم واقعا کلافه شده ام نمی‌دانم موضوع چیست ، نمی‌شود یک راهنمایی برایم بگیرید ، پس از یکی دو روز آجودان یک راهنمایی به من کرد و گفت : ظاهرا موردی که سردار مد نظرشان است فلان منطقه پادگان می‌باشد. خود را به آن جا رساندم پس از بررسی دقیق متوجه شدم یک کلاغ بر روی درخت لانه گذاشته است ، با اینکه مطمئن نبودم که پاسخ سئوال همین است اما به ایشان مراجعه کرده و موضوع کلاغ را گفتم ، ایشان احسنت گفتند . سپس با خنده فرمودند فرمانده قرارگاه و پادگان باید از تمام وقایع با خبر باشد و اگر نداند که کلاغی به پادگانش آمده وای به حالش ، یک فرمانده باید به محیط تحت امر خود کاملا آگاه باشد. 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
[ بسیجى بى‌ترمز ] شنیده‌اید در جنگ مى‌گفتند بسیجى بى‌ترمز است ، این یک معنا و حرف دیگرى داشت ؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین مى‌کوبیدند. همین شهید عزیزمان ، احمد کاظمى را من در جبهه دیده بودم ؛ آن‌چنان اقتدارى داشت که اشاره مى‌کرد ، بسیجى‌ها حرفش را گوش مى‌کردند. این‌طور نیست که بسیجى که عاشق است ، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محیط زندگى ، یک حرکت بى‌انضباطى انجام بدهد ؛ به‌خصوص که دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خیلى قیمت قائلیم. مقام معظم رهبری (مدظله العالی) 📚 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
بعد از عملیات بیت المقدس قرار بود نیروها را بفرستد مرخصی. یک عالم کار داشت. وسط سوله فرماندهی ، روی سکو نشست. برگه مرخصی نیروها را یکی یکی با دست خودش نوشت و راهی شان کرد. بچه ها از این کارش حسابی کیف کردند. این بهترین قدردانی فرمانده از کار بزرگ شان ، بود. ♥️ 🎋 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
🕊🎋 فاتح _ خرمشهر🎋🕊
پدر ما با اینکه وضع مالی خوبی داشت ، عقیده‌اش این بود که ما جدای از درس و مدرسه ، یک حرفه‌ای بیاموزیم و ساعت‌های فراغتمان را بیهوده تلف نکنیم. همیشه می‌گفت مرد باید یک هنری در بازویش داشته باشد. برای همین کار هر روز ما بعد از مدرسه رفتن ، حضور در مغازه پدر و مشغول به کار شدن بود. احمد هم همین‌طور. او زمانی کار را شروع کرد که پدرم وارد بازار فرش و خرید و فروش قالی شده بود. اتفاقا احمد خیلی خوب و کامل و از صفر تا صد این شغل را یاد گرفت ؛ از آماده کردن چله تا به دار انداختن قالی.  عاشورای سال 56 که به دلیل شرکت در تظاهرات علیه شاهنشاه دستگیر شد و به همین دلیل مدتی را در زندان بود و از کار دور بود. احمد آن موقع هنوز درس میخواند و دو سال مانده بود که دیپلمش را بگیرد. بعد هم که آزاد شد ، خیلی دنبال کار و این حرف‌ها نبود. از طرف دیگر هنرستانی هم که درس می‌خواند دیگر راهش نمی‌دادند و می‌گفتند چون از معترضان علیه شاه است ، حق ورود به مدرسه را ندارد. خب به هر سختی که بود درسش را خواند و تمام کرد. پس از آن ، حاج احمد مسیر زندگی‌اش عوض می‌شود و به سمت کارهای مبارزاتی می‌رود طوری شده بود که ساواک برای دستگیری‌اش شبانه‌روز دنبالش بود ؛ آن قدر که مجبور شدیم چند ماهی از نجف‌آباد فراری‌اش بدهیم. خودم فراری‌اش دادم با یک ماشین تانکر نفتی که از آبادان به اصفهان بنزین می‌آورد. به راننده ماشین سپردمش و از او خواستم احمد را با خود مدتی به آبادان ببرد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. رفت که رفت و ما مدت‌ها از او بی‌خبر بودیم تا حدود سه چهار ماه بعد که با پیروزی انقلاب سر و کله‌اش پیدا شد. 🎙نقل از برادر شهید ♥️ 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
بر اساس چنین ارادتی شهید کاظمی سنت حسینیه‌سازی را ترویج می‌داد. ایشان هر جایی که بود و توانست ، حسینیه‌ای به نام حضرت زهرا (س) ساخت. یکی از این حسینیه‌ها در پادگان ولیعصر (عج) ساخته شد که پنج شهید گمنام هم در آن آرمیده‌اند. شهید کاظمی به شهدا عشق می‌ورزید و در مقوله شهادت و ایثارگری چه شهید سپاه باشد یا بسیج یا ارتش برایش فرقی نداشت. تلاش برای اتحاد سپاه و ارتش هم از خصوصیات بارز ایشان است که باید به آن توجه شود. در کل باید شهید کاظمی را انسانی مؤمن ، رزمنده‌ای مخلص و فرمانده قلب‌ها بدانیم. یادم است ایشان در مقطع حضورشان در نیروی هوایی هر پادگانی که می‌رفت، شخصاً سرویس‌های بهداشتی و حمام و آشپزخانه و... را بازدید می‌کردند چراکه برای نیروهایش ارزش قائل بود. حتی شخصاً از احوال سرباز‌ها جویا می‌شد تا ببیند آن‌ها چه مشکلاتی دارند. آیا آب گرم برای حمام دارند یا از اوضاع غذای‌شان جویا می‌شد. من به چنین شخصی می‌گویم فرمانده قلب‌ها ... منبع: روزنامه جوان 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
شهید حاج احمد کاظمی اسطوره‌ای که رمز ماندگاری‌اش در فرماندهی دل و جان کسانی است که هنوز هم عاشقانه وی را الگوی خود قرار داده‌اند و برای همچو او شدن تلاش می‌کنند. فرمانده‌ای که بسیاری از نوجوان امروز که حتی او را نمی‌شناختند و در زمان حیاتش هنوز به دنیا نیامده‌ بودند ، عکسش را به دیوار اتاقشان آویزان کرده‌ و او را الگوی خود قرار داده‌اند. شهید حاج احمد کاظمی همان که شهید حججی ایشان را الگوی خود قرار داده بود و راه شهادت را نیز با این شهید پیدا کرد. افراد بسیار زیادی با فرمانده شجاع ایران در ارتباط بودند و از نزدیک افتخار آشنایی با ایشان را داشتند و از فضائل اخلاقی شهید کاظمی بهره برده‌اند. با یکی از افراد نزدیک به شهید کاظمی که در دفتر ایشان مشغول به کار بوده و سال‌ها در لشکر نجف اشرف در کنار این شهید بزرگوار بوده به گفت‌وگو نشستیم تا گوشه کوچکی از منش و بزرگی شهید احمد کاظمی را برایمان تشریح کند. "حسن سالمی" با افتخار از دورانی برایمان گفت که در کنار شهید احمد کاظمی به خدمت مشغول بود. منبع :خبرگزاری تسنیم این گفتگوی خواندنی و کامل را در اینجا بخوانید؛ 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
می‌رفت به خانه‌ی حاج احمد ، باغچه‌شان را شخم می‌زد ؛ درخت‌ها را هرس می‌کرد ؛ روی حیاط گل می‌کاشت. می‌گفت : احمد خیلی از گره‌های زندگی من را باز می‌کند. همسر احمد در خواب دیده بودش که دارد گره‌های یک طناب را باز می‌کند. گفته بود گره‌های زندگی حاج قاسم را باز می‌کنم. پی نوشت ؛ حاجی گره های کور زندگی ما رو هم باز کن😞💔 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
🔸اینجا عاشوراست ... نیروهای ما درعملیات خیبر به دومنطقه حساس دشمن حمله کردند؛یکی دجله ودیگری جزائر خیبر.درمنطقه‌ی دجله پس از یک هفته جنگیدن به دلیل مشکلات در مهمات رسانی ونبودن آتش توپخانه،ناچار به عقب‌نشینی شدیم وتنها جزایر خیبر در دست ما بود.در روز هفتم نبرد، احمد آقا فرزند حضرت امام (ره)، تلفنی پیام حضرت امام(ره) را به من دادند که به فرماندهان سپاه بگویید جزایرخیبر را بایدحفظ کنند.من به اولین کسی که بی‌سیم زدم «احمدکاظمی» بود چون او مهم‌ترین خط جزیره جنوبی، یعنی سیل بند غربی را دراختیار داشت و روی آن سنگربندی کرده بود و دفاع می‌کرد. سیل‌بند میانی در اختیار شهید مهدی باکری و سیل‌بند شرقی در اختیار لشکر۲۷ و برادرمان شهیدهمت بود. اگرسیل‌ بند غربی سقوط می‌کرد، سیل‌بندهای میانی و شرقی هم قابل نگه داشتن نبودند. به محض اینکه احمد کاظمی پیام امام(ره) را از من شنید، گفت: چشم چشم و اتفاقا چون خیال دشمن از دجله وطلائیه راحت شده بود، تمام آتش‌ها ونیروهای خود را درجزایر خیبر متمرکز کرد و چندین شبانه روز به صورت مستمر به جزایر حمله می‌کرد وآتش می‌ریخت ولی احمدکاظمی مقاومت کرد و پس از دوهفته مقاومت که به قرارگاه مرکزی برای ارائه گزارش آمدم،سر وصورتش خاک گرفته از دود آتش خمپاره وتوپ‌ها و بمباران سیاه شده و بسیار خسته و ژولیده بود.او را بغل کردم و بوسیدم وگفتم احمد،توخیلی زحمت کشیدی.  گفت: وقتی که پیام امام(ره) را به من دادید من هم نیروهایم را صدازدم،گفتم اینجا عاشوراست باید به‌هر قیمتی شده جزایر را حفظ کنیم و خودم هم رفتم خط مقدم وکنار رزمندگان جنگیدم. 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر 🎋🕊
پدرم دوستی در سپاه به اسم سردار خالقی داشت که از سفر کبوتری برای پدر به سوغات آوردند و گفتند که این کبوتر را از حرم گرفته‌اند و آنها روز عاشورا خون گریه می‌کنند. چون اسم امام حسین(ع) روی این کبوتر بود پدر با عشق به این کبوتر نگاه می‌کرد و منتظر بود تا روز عاشورا شود و این صحنه را از نزدیک ببیند. اما یکی از روزها که این پرنده‌ در خانه رها بود گربه حمله کرد و آن را از بین برد ؛ شاید باورتان نشود احمد کاظمی که نام او لرزه به تن دشمن می‌انداخت بالای سر این کبوتر گریه می‌کرد. چنانکه یکی از همسایه‌ها که صدای گریه پدرم را شنیده بود گمان برده بود که برای یکی از اعضای خانواده ما اتفاقی افتاده است ؛ شهید کاظمی در کار با کسی تعارف نداشتند ولی در باطن دلشان بسیار لطیف و نازک بود. 🔹به نقل از محمد مهدی کاظمی فرزند ارشد شهید 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
شهید حاج احمد کاظمی یکپارچه اخلاص و صفا و سادگی بود اینقدر که فکر نمی کردی چه رتبه ای در سپاه دارد. وقتی فرمانده نیروی زمینی سپاه بود از دژبانی گفتند یک کسی با شما کار دارد . نپرسید کیه و چکار داره گفت بیاد تو آن آقا آمد و وقتی حاجی آن را دید فهمید که همان شکنجه گر ساواک نجف آباد بود که حاجی را قبل از انقلاب یکماه تمام شکنجه اش کرده بود! حاجی بدون اینکه به خودش بیاره بهش تعارف کرد و گفت در خدمتم او گفت پسرم پیش شما سربازه و در زاهدان خدمت میکنه مادرش خیلی عذاب میکشه و بدنش هم ضعیفه اگه ممکنه منتقلش کنید اصفهان ! حاجی فوری نگفت این کار را میکنم گفت بدهم بررسی کنند اگه حقش بود چشم ، بعد از بررسی دستور داد منتقلش کنند اصفهان. 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊