📸 #شهید_حاج_احمد_کاظمی
در کنار #شهید_مهدی_باکری
سرنوشتِ مقلدان خمینی
چیزی جز "شهادت" نیست ...
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهیدی که همه شهر مال او بود شهردار اون منطقه بود اما...
🔸سردار شهید احمد کاظمی با مهدی باکری رفتیم ارومیه مهدی مونده بود که شب خونه کی بریم...
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_مهدی_باکری
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
807.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مهدی باکری ، راضی نشد پیکر برادر فرمانده اش هم به عقب برگردد در شرایطی که پیکر سایر شهدا و بسیجی ها بر زمین مانده بود ...
اسفند ماه شروع اش با شهید حمید باکری و پایانش با شهید مهدی باکری🕊
🎋شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🎋
#شهیدانه
#شهید_حمید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
#روزہ دارم من و
افطارم از آن لعل لب است
آری ! افطارِ رطب
در #رمضان مستحب است . . .
#شهید_مهدی_باکری در حال تدارک سفره افطار
حاج مهدی قبول باشه ...
#لحظات_سبز_افطار
#ماه_رمضان
🕊 •┈┈••✾❀💕❀✾••┈┈• 🕊
أللَّھُمَ؏َـجِّلْلِوَلیِڪْألْفَرَج
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 نماهنگ | مهدی ؛ احمد ؛ بهشت ...
🔹️روایت حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بیسیم او با شهید کاظمی ، به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_مهدی_باکری 🕊
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
▪️ آقا مهدی هم همچون حاج قاسم مزد شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت... ماجرای توسل شهید مهدی باکری به امام رضا(ع)
🥀 بعد از عملیات خیبر ، فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بهم گفت :
برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.
🥀 مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم :
«تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شدهای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟»
چیزی نمیگفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز...گفتم: چه؟
گفت: «دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات ، آخرین عملیات مهدی باشد»
🥀 عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت میشد ، میگفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
(راوی : دوست و همرزم شهید باکری)
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادت
#یادشهداباصلوات🥀
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدانه
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_احمد_کاظمی
بعد از شهادت مهدی باکری ، در بین فرماندهان لشکر ، احمد کاظمی بیشترین ضربه روحی را خورد ؛ آن هم به دلیل وابستگی شدیدش به مهدی باکری.💔
🇮🇷 آخرین مکالمه بی سیمی ما بین شهید جاویدالاثر مهدی باکری و شهید احمد کاظمی در شرق دجله در عملیات بدر ( اسفند ۱۳۶۳) لحظاتی قبل از #شهادت_آقا_مهدی...
🕊 •┈┈••✾❀💕❀✾••┈┈• 🕊
۲۵
اسفند 1363 مصادف با سالروز شهادت مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس ، در عملیات بدر است.#یادیاران #سالروز_شهادت_مهدی_باکری #یاد_شهدا_باصلوات 🕊 #الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ🌷 🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید مهدی باکری به روایت شهید احمد کاظمی
فیلم کمتر دیده شده از صحبت های شهید کاظمی در رابطه با شهید باکری
شجاعترین رزمنده در نگاه شهید احمد کاظمی :
احساس میکنم شجاعترین رزمندهای که باهاشون ارتباط داشتم آقا مهدی -باکری- بود. قطعاً لحظهای که شهید مهدی وارد چزابه شدند، یکی از سختترین لحظات دفاع مقدس بود.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادت_شهید_مهدی_باکری
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
خاطره محسن رضایی از شهادت مهدی باکری
با احمد کاظمی تماس گرفتم ، پرسیدم : «موقعیت؟»
گفت: «دیگر داریم میآییم عقب. منتها روی پل ازدحام است. وضع ناجوری پیش آمده. میترسم عراق پل را بزند و هر هفت هشت هزار نفرمان بمانیم این طرف اسیر شویم.»
آن پل دوازده کیلومتری داستان عجیبی برای خودش داشت. در آن عقبنشینی توانست سه برابر تناژ استانداردش نیرو و ماشین را تحمل کند و نشکند.
به احمد گفتم: «مهدی کجاست؟ حالش چطورست؟»
گفت: «مهدی هم هست. پیش من است. مسئله ندارد.»
دیدم احمد حرف زدنش عادی نیست. رفتم توی فکر که نکند مهدی شهید شده باشد. گمانم به آقای رشید یا آقا رحیم بود که فکرم را گفتم.
گفتم: «احساس میکنم باید برای مهدی اتفاقی افتاده باشد و شما هم میدانید.»
گفتند: «نه، احتمالاً باید زخمی شده باشد و بچه ها دارند مداوایش میکنند.»
گفتم: «تماس بگیرید بگویید من میخواهم با مهدی حرف بزنم!»
طول کشید. دیدم رغبتی نشان نمی دهند. خودم رفتم با احمد تماس گرفتم و گفتم: «احمد! چرا حقیقت را به من نمیگویی؟ چرا نمی گویی مهدی شهید شده؟»
احمد نتوانست خودش را نگه دارد. من هم نتوانستم سر پا بایستم، پاهام همان طور بیسیم به دست، شل شدند. زانو زدم. ساعتها گریه کردم....
آذربایجان همیشه برایم یادآور دلاوری و ایثار بوده است و با شهادت آقامهدی نام آذربایجان بیش از همیشه در قاب ذهنم ماندگار شد.
منبع؛خبرگزاری تسنیم
#سالروز_شهادت
#شهید_مهدی_باکری 🥀
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر 🎋🕊
🕊🎋 فاتح _ خرمشهر🎋🕊
ماجرای جا ماندن احمد کاظمی از شهادت کنار مهدی باکری
مهدی مرتب می گفت: «احمد! پاشو بیا اینجا.» می دانستم وقتی به من می گوید بیا این جا، این جا جای خوبی است، می خواهد عمق فاجعه را به من بفهماند، که ای کاش می رفتم.
مهدی تماس گرفت و گفت: اگه میتونی بیایی، سریع تر بیا این جا وضع خیلی پیچیده است.» خودم را به ساحل دجله رساندم.
همه چیز از بین رفته بود و در حال سوختن بود. با مهدی تماس گرفتم و گفتم: «مهدی! چه خبر شده این جا؟»
زیاد حرف نزد، گفت: «اینجا آشغال زیاده، نمی تونم حرف بزنم.» از قرارگاه هم دائم تماس میگرفتند و میگفتند: «هر طوری شده به مهدی بگو برگرده عقب.»
وقتی گفتم: «برنمی گرده.» گفتند: «خودت برو برش گردون، بیارش عقب.»
هر کاری کردم که خودم را به مهدی برسانم، نشد. آتش به حدی زیاد بود که به هیچ عنوان اجازه نمیداد خودم را به او برسانم.
از طرفی هیچ وسیله ای هم نبود. کارم شده بود، التماس کردن به مهدی، به او گفتم:
«تو رو به خدا قسم، تو رو به جان هر کسی که دوستش داری، بیا خودت رو برسون به ساحل، بیا این طرف.»
گفت: «احمد! تو پاشو بیا اینجا، اگه بتونی بیایی، دیگه برای همیشه پیش هم هستیم.»
گفتم: «این جا آتیش زیاده، نمی تونم، تو بیا.» گفت: «اگه بدونی این جا چه جای خوبی شده احمد! پاشو بیا! بچه ها اینجا خیلی تنها هستن.»
فاصله ما حدود هفتصد متر بود و آن حجم آتش اجازه نداد که خودم را به مهدی برسانم.
مهدی مرتب می گفت: «احمد! پاشو بیا اینجا.» می دانستم وقتی به من می گوید بیا این جا، این جا جای خوبی است، می خواهد عمق فاجعه را به من بفهماند، که ای کاش می رفتم و از زبان بچه ها خبر تیر خوردن و شهادتش را نمی شنیدم و این حسرت به دلم نمی ماند.
نمیدانید چقدر دلم برای مهدی تنگ شده است، حاضرم هر چیزی را که در دنیا دارم بدهم برای یک لحظه دیدن او.
راوی : #شهید_احمد_کاظمی
برگرفته از کتاب نمیتوانست زنده بماند/ خاطراتی از #شهید_مهدی_باکری
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 #پنجره | امشب ؛ اشکهای #رهبر_انقلاب هنگام خواندن شعری برگرفته از آخرین مکالمه بیسیم شهید حاج احمد کاظمی با شهید آقا مهدی باکری در چهلمین #سالروز_شهادت_شهید_باکری در دیدار امشب شاعران✨
احمد کجایی؟ کاش اینجا میشدی ای کاش
یک دم شریک محفل ما میشدی ای کاش
احمد در اینجا چیزهایی تازه میبینم
با من دمی گرم تماشا میشدی ای کاش
احمد بیا بیسیم مهدی از نفس افتاد
مهدی شفیع محشر ما میشدی ای کاش
اسفند روز بیست و پنجم سال ۶۳
۴۰ سال رفت ای کاش پیدا میشدی ای کاش
📥 مطلب مرتبط: نماهنگ مهدی؛ احمد؛ بهشت | نماهنگ اکسیری که باکری را ساخت
💻 Farsi.Khamenei.ir
#سالروز_شهادت🎋
#شهید_مهدی_باکری 🕊
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊
[ علاقه حاج احمد کاظمی به شهید باکری ]
من همیشه شهید کاظمی را حاجی صدا میزدم ، یکبار از او پرسیدم که حاج آقا علت این علاقه شما به شهید باکری چیست ؟ و شوخی میکردم که ای کاش کمی هم ما را دوست می داشتید ، ایشان در جواب گفت در اوایل جنگ روزی شهید مهدی باکری را به سنگر من فرستادند و ایشان را به عنوان قائم مقام من معرفی کردند ، همزمان کاری برایم پیش آمد و موقع خروج از سنگر در منطقه به شهید باکری گفتم اینجا بمان تا من برگردم ، تا وقتی که من به قرارگاه رفتم و برگشتم فراموش کردم که شهید باکری در سنگر است و این موضوع سه روز طول کشید تا دوباره به سنگر باز گردم. زمانی که برگشتم و دیدم که مهدی باکری هنوز در آنجاست بسیار تاسف خوردم و از ایشان عذرخواهی کردم و پرسیدم آقا مهدی چرا شما در سنگر ماندید؟ ایشان در جواب به احمد کاظمی گفته بود که چون شما امر کردید که اینجا بمانم تا برگردید من فقط دستور فرمانده را اجرا کردم حتی اگر ده روز هم طول میکشید همانجا می ماندم. شهید کاظمی تعریف میکرد زمانی که شهید باکری این رفتار را داشت آنجا بود که عاشقش شدم و به خودم گفتم ببین او کجاست و من کجام.
همین علاقه هم تا جایی ادامه پیدا میکند که شهید باکری در عملیات خیبر با شهید کاظمی در تماس اخر با بیسیم میگوید : « اگر بدانی این جا چه جای خوبی شده ، احمد. پاشو بیا ! بچهها این جا خیلی تنها هستند »
سردار محمدقاسم ناظر در گفتگو با نوید شاهد
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_مهدی_باکری🕊
🕊🎋کانال فاتح خرمشهر🎋🕊