eitaa logo
حاج عمار
724 دنبال‌کننده
844 عکس
138 ویدیو
30 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت : حلب سوریه مزار : بهشت زهرا(س) قطعه۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج عمار
حاج قاسم سلیمانی : عمار (شهید محمدحسین محمدخانی) برای من مثل همت بود. به کانال #حاج_عمار بپیوندید
و محمدحسین عاشق شهید همت بود.همیشه با شور و هیجان در مورد او حرف میزد. در مورد اخلاصش، فرماندهی بر دلهایش و .... اسم حوزه بسیجی که فرماندهش بود نیز شهید همت بود. در اتاق جلسات بسیج عکس شهید را طوری نصب کرده بود که در مقابلش باشد. یادم هست که یکبار من را دعوت کرد به جلسه خواهران بسیج. دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند محمدحسین هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند. بعدا دلیلش را پرسیدم گفت: نمیخام رو د روی خانم ها باشم. طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه و تا سرم را بالا می آورم یاد این شهید و چشمان زیبا و عفیفش من را حفظ کند. بعدها شنیدم در زندگی شخصی و خانوادگیش هم رفتارش را شبیه امثال شهید همت کرده است. این مجموعه وقتی کامل شده و نتیجه می دهد که روز تشییع جنازه اش از دو لب معاون حاج قاسم سلیمانی شنیدم که می گفت: حاج قاسم گفته که شهید من را یاد شهید همت می انداخت و به خاطر همین دوستش داشتم. این بود که محمدحسین یا همان حاج عمار سوریه شد @shahidmohammadkhani
بسم رب الشهدا والصدیقین؛ اکثرا صحبت هایش را اینطور شروع می کرد و یا شادی روح  صلوات علاقه ی عجیبی به حاج ابراهیم داشت؛ سالگرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه هم که میشد اول از همه چادر ستاد عالی شهید همت (ره) را علم می کرد و باقی ماجرا. عجیب بود ماجرای عشق محمد حسین به حاج همت (ره) یک حاج همتیه تمام عیار ؛ یک عاشق ششدانگ. و این عشق بود که او را به این وادی کشاند و من این عشق را وقتی فهمیدم که در رسانه ها تیتر زدند چه کسی 'حاج قاسم' را یاد 'حاج همت' می انداخت.تازه آن موقع بود که باورم شد هرچیز که در جستن آنی،آنی یکبار که رفته بودیم یادواده شهدا.همرزم حاج احمد متوسلیان از جزبه ، جربزه و جذبه حاج احمد حکایت ها گفت ؛ محمدحسین تا بعدها از اتفاقات قائله کردستان و حکایت دلاوری های گردان شیرمردان کرد حاج احمد میگفت.اینکه چه طور با رفتار و پوشیدن لباس کردی آنهمه پیشمرگ برای سپاه اسلام و انقلاب جذب کرده و چگونه در شهرهایی که مردمانش همزبانش نبودند روحیه همدلی ایجاد کرده و فرمانده هی اش را چگونه بر قلب ها جاری کرده بود.محمد حسین آن روزها خیلی حاج احمدی شده بود و من این را وقتی فهمیدم که در سوریه فرمانده و مستشار محبوب نیروهای غیر ایرانی تیپ  شده بود. تازه آن موقع باورم شد که 'هر چیز که در جستن آنی،آنی مرام های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :یکی از دیوارهای خوش اندازه ی خانه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد . قرارداد خانه که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ آن روزها پوسترهای کم عرض مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید محمد عبدی بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهاد محمد عبدی میگفت ؛ وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان است اصلن جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد هرچیز که در جستن آنی آنی . . @shahidmohammadkhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ . جز درصَفای اشک دلم وا نمی شود باران به دامَن است هوای گرفته را چشــــــم بگشــــــــا بر دریچه ی طلوع دیــدار تا آبی ترین ترانه ی باران بوســـــه باران کنــــــد زمزمــه ی چشمـــانت را . . . . . تا کی بنگارم غم بی طاقتی ام را؟! ای برده مرا طاقت ایام؛ کجایی؟؟؟ . . #دعا کن حاجی مارو...! . #هوامونو_داشته_باش . . #دلتنگی #شب_جمعه #شهادت #شهید_حاج_عمار #حاج_عمار #فرمانده_تیپ_سیدالشهدا #فدایی_حضرت_زینب #اصحاب_آخرالزمانی_سیدالشهدا #شهید_محمدحسین_محمدخانی #همت_مقاومت @shahidmohammadkhani
حاج عمار
۲۴ام محرم الحرام سال ۱۴۳۷ لحظه‌های بین الطلوعین بود که دستور اومد بزنید. به عمار گفتم: عمار آفتاب
برشی از کتاب (زندگینامه‌ی سردار شهید محمدحسین محمدخانی) به مناسبت سالروز قمری شهادت حاج عمار: صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بیسیم را می‌شنیدیم. فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت که اتفاقی در محور کناری ما افتاده، الان مسلحین از نقطه‌ای می‌خواهند به این محور نفوذ کنند،اگر آنجا سقوط کند محور ماهم آسیب می‌بیند. . او با اینکه شناختی از آن زمین و منطقه و آن محور کنار دستی نداشت، قبول کرد. شب قبلش می‌گفت: متنفرم از اینکه توی زمینی که نمی‌شناسم، عملیات کنم. . این بار را به دوش کشید، بخاطر اینکه زحمت چندروز گذشته‌ی بچه ها هدر نرود و خط شکسته نشود. آنجا نقطه‌ی مسئولیت او نبود. چهار پنچ نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی؛ صبح عملیات درگیر شدید شدند. به روشنایی خورده بودیم. یک مقدار کار گره خورد. شش هفت صبح بود که حاج عمار شد. نیروهای غیر ایرانی پشت بی‌سیم میگفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ... . سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده،حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره. . گفتیم مجروح شده که شیرازه‌ی کار از هم نپاشد. این نیروها دو سه سال بود که با حاج عمار کار می‌کردند، نمی‌خواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود. پشت بیسیم گفتیم: فلانی، نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه بشن و روحیه‌شون رو از دست بدن. از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق، از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب و قند دادیم بهش. به فکر این بودیم که چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیرو ها بجوشد. واقعا کسی را نداشتیم. . بعد از شهادت حاج عمار گفت: کمرم شکست! . دوستانی که جنازه‌ی حاج عمار رو دیده بودند، میگفتند:مثل کسی بوده که روز ها و شب‌های متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده... . . @shahidmohammadkhani