eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
عصای دست پدر مرد خانه ی مادر چو سـرو رفتـی و صد پاره استخوان شده‌ای ... 🔺معراج شهدا پایان انتظاری ۳ساله پیکر مطهـر مدافع حرم #شهید_علیرضا_بریری در آغوش پــدر . . @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
__با خواهر شوهرت درست حرف بزن ها... دیوونه خودتی . برق از چشمانم پرید و تا ته ماجرا را فهمیدم فقط میخواستم سلما درست و حسابی برایم تعریف کند . دلم آماده کردم که در آسمان دل صالح ، پر بزنم و عاشقی کنم. _زنِ دادشم میشی ؟ البته بیخود می کنی نشی . یعنی منظورم این بود که باید زنِ داداشم بشی . از حرف سلما ریسه رفتم و گفتم: _درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ _واضح نبود؟صالح منو فرستاده ببینم اگه علیاحضرت اجازه میدن فردا شب بیاییم خاستگاری . گونه هایم سرخ شد و قلبم به تپش افتاد . *یعنی این حس دوطرفه بوده؟ ما از چی هم خوشمون اومده آخه؟؟؟* گلویم را با چند سرفه ی ریز صاف کردم و گفتم: _اجازه ی خواستگاری رو باید از زهرا بانو و بابا بگیرید اما درمورد خودم باید بگم که لازمه با اجازه والدینم با آقا داداشت حرف بزنم . _وای وای...چه خانوم جدی شده واسه من؟! اون که جریان متداول هر خواستگاریه اما مهدیه...یه سؤال...تو چرا به داداشم میگی آقا داداشت؟! _بد میکنم آقا داداشتو بزرگ و گرامی می کنم؟ _نه بد نمی کنی فقط... گونه ام را کشید و گفت: _می دونم تو هم بی میل نیستی . منتظرتم زن داداش. بلند شد و به منزل خودشان رفت . بابا که از سرکار برگشت گفت که آقای صبوری (پدر صالح و سلما )با او تماس گرفته و قرار خاستگاری فردا را گذاشته . بابا خوشحال بود اما زهرا بانو کمی پکر شد . وقتی هم که بابا پا پیچش شد فقط با یک جمله ی کوتاه توضیح داد _مشکلم شغلشه . خطر آفرینه بابا لبخندی زد و گفت: _توکل بخدا . مهم پاکی و خانواده داری پسره وگرنه خطر در کمین هرکسی هست . از کجا معلوم من الان یهو سکته نکنم؟! زهرا بانو اخمی کرد و سینی استکان های چای را برداشت و گفت: زبونتو گاز بگیر ِ آقا...خدا نکنه... بابا ریسه رفت . انگار عاشق این حرکت و حرف زهرا بانو بود . چون به بهانه های مختلف هرچند وقت یکبار این بحث را به میان می کشید و با همین واکنش زهرا بانو مواجه می شد و دلش قنج می رفت. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتاد برویم کربلا #قسمت_95 اوایل ماه رمضان بود من تازه آمده بودم تبل
تسلیت من و مادر شوهرم از شهادت احمد خبر نداشتیم تا وقتی رسیدیم ابادان و ماشین وارد کوچه ای شد که انجا را برای مراسم احمد آماده کرده بودند از ماشین پیاده شدیم حال غریبی بود همه می آمدند و تسلیت می گفتند ولی نمی گفتند که این تسلیت برای چه کسی است تا اینکه عمه ام آمد و تسلیت گفت گفتم عمه اونی که تو ذهنمه نگو اسمشو نگو نگو این که خبر احمده... راوی: همسر شهید احمد مکیان @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! در روزگارِ بی شهادتی دلم #شهادت🕊 می خواهد... مُردن را همه بلدند...! #اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک #سلام_بر_تمامی_شهیدان ☝️شـــهـادت_روزیتون_رفقا #صبحتون_شهدایی ⛅️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#سلام_بر_امام_زمانم❤️ ای کـاش جمال مـاہ او می دیدم عالم همہ سر بہ راہ او می دیدم😔 ای کاش نمیمردم و در روز ظہور خـود را یکی از سپاہ او می دیدم😔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ ایݩ روزها ... سَــعے ڪُن مُــدافِع قَــ♥️ــلبٺ باشے ازنـفوذ شــــیطاݩ شاید سخٺ تر از حـــــرم بودن "مُدافِع قـَــــــلب شُدن باشد" " الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب،حرم خُـــــداوَند متعال است.. پس درحـرم او غیر او را ســاڪن نڪݩ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهید #وصیت_نامه قِسمَتے از وَصیٺ شَـهید مشلب خُـدا تو را ڪمڪ ڪند اے امام زمان زیرا ڪه تو منتظر ما هستی... "اگـر ما خود را اصـلاح ڪنیم آقا ظهور میکند..." دنیا را همه مےتوانند تصاحب کنند اما آخرت را فقط با اعمال نیک میتوان صاحب شد @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
📝خاطراتــــــ شهدا 🔸نحوه ے برخوردبا جوانان.... یڪ جوان بنام دادیرقال را از گردان اخراج ڪرده بودند و داشت مے رفت دفتر قضایے. شهیدبرونسے همراه او رفت دفتر قضایے و گفت: آقا من این رو مےخوام ببرم. گفتند: این به درد شما نمےخوره آقاےبرونسے. گفت: شما چه ڪار دارید؟ من مےخوام ببرمش... همان دادیر قال شد فرمانده گروهان ویژه و مدتے بعد هم شهید شد. بعد از شهادت دادیر قال، یڪ روز حاجے به فرمانده قبلے او گفت:شما این جوونها را نمے شناسین، یڪبار نمازش رو نمے خونه، ڪم محلے مے کنه، یا یه شوخے مے ڪنه، سریع اخراجش مے ڪنین؛ اینها رو باید با زبون بیارین تو راه، اگه قرار باشه ڪسے براے ما ڪار ڪنه، همین جوونها هستن. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣