❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
🌼نمی دانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم بر نمیگردم.
دلم برای حرم حضرت رقیه و حضرت زینب خیلی تنگ است و بیشتر از آن دل تنگ حرم ارباب .
ولی الان دیوانه حرمین دمشق شدم .
به این سفر میروم چون نیاز است الان در آنجا باشم .
به خاطر آرامش دل حضرت زهرا و امیرالمومنین و به خاطر آرامش دل حسین و حسن و عباس ابن علی و به زینب (س) ثابت کنم کلنا عباسک یا زینب.
بعد از حمد و سپاس پروردگار دو عالم و سجده شکر به درگاهش مدیون حسن ابن علی هستم و تمام زندگی ام را از او دارم و ایشان خواست تا اینگونه او را زیارت کنم مانند خوابی که دیدم.
خواب کربلا حضرت از ضریح بیرون آمد و میفرمود بیا تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر من رو سیاه را خرید .پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم.
قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم
🌾علی امرایی🌾
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
حتمـا لازم نیست شیطان شما را به یڪ سایت شیطانی وارد ڪنـــد....
برای او همین ڪه نماز اول وقتتان را به وسیلـــه موبایل از شما میگیرد ڪافیسـت....
#نمـــاز_اول_وقت😍
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
✳ بلیت دوسره مادام و دختران به مشهدالرضا
وارد خانه که شدم «مادام» کنار مریم - همسرم - نشسته بود و یک کاسه آش هم وسط بود. با خنده گفتم: مریم! برای مادام چه آشی پختهای؟! گفت: آش را خود مادام پخته و یک کاسه هم برای ما آورده است.
مادام محمودیان همسایه دیوار به دیوار ما در کوچه شهید «ویگن گاراپیدی» در نارمک بود. کوچهای که با دو سه کوچه دیگر، بخش ارمنینشین نارمک را تشکیل میدهند. مادربزرگ دوستم -فرهاد- که دیگر سنّی از او گذشته بود، به اصرار فرزندش پیش آنان رفته بود و با لطف آنان ما دو سه سالی آنجا نشستیم.
از آنجا که من و همسرم مقلد حضرت آیتالله خامنهای هستیم و بنا به فتوای ایشان، اهل کتاب پاکند و نجس محسوب نمیشوند، طبیعتاً رابطهٔ ما، حتی رابطهٔ غذایی ما با مادام خیلی خوب بود و رفت و آمد زیادی داشتیم.
همسرم توضیح داد: مادام آش نذری پخته است. پرسیدم: مادام! شما هم نذر آش دارید؟ گفت: بله. اما این نذر برای امام حسین است. خیلی تعجب کردم. گفتم: شما برای امام حسین نذر کردهاید؟! با همان فارسی لهجهٔ ارمنی گفت: چرا تعجب میکنی؟ ما هم امام حسین را دوست داریم. و ادامه داد: حالا چند روز دیگر هم صبر کن ببین این کوچه نزدیک تاسوعا و عاشورا که میشود برای امام حسین چه کار که نمیکنند.
توضیحات مادام تعجبم را بیشتر کرد. بخصوص وقتی که گفت: تازه این که چیزی نیست. من هر سال یک گوسفند نذر امام حسین دارم که خودم میخرم و آن را به تکیهٔ جوانان آزاده که در بنبست بالایی هستند میدهم.
مادام خیلی خونسرد ادامه میداد و ظاهراً موضوع برایش کاملاً عادی بود و از تعجبهای من تعجب میکرد. چایش را که سر کشید، گفت: ببین! ما امامها را خیلی دوست داریم. یک چیزی بگویم راحتت کنم. من و دخترانم هر وقت در زندگی مشکلی پیدا میکنیم، یک بلیت رفت و برگشت هواپیما به مشهد میگیریم. میرویم، حاجتمان را از امام رضا میگیریم میآییم.
خیلی عجیب بود. مادام نگفت حاجتمان را «میگوییم» میآییم، گفت: «میگیریم میآییم»!
#تقی_دژاکام
#مادامهای_کوچه_ویگن_گاراپیدی
#روزنامه_کیهان
سهشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
✳ بلیت دوسره مادام و دختران به مشهدالرضا وارد خانه که شدم «مادام» کنار مریم - همسرم - نشسته بود و
بخونید چه جالبه😃
#به جای اینکه بگه حاجتمو به امام رضا میگم
میگه حاجتمو ازش میگیرمو و میام😍
📝 #وصیت_نامه_ای_متفاوت :
« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین.
من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
#شهید_محمود_صدیقی_راد ❤️
شهادت: عملیات بدر ۶۳/۱۲/۲۶
گلزار شهیدآباد دزفول
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#داستانهای_بحارالانوار ✨
برکت مهمان 🌹
زنی بود که مهمان دوست نداشت...!!
روزی همسر او به نزد حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!!
حضرت محمد به مرد میگوید:
برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم...
فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود...
هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است.
زن فریاد میزند یا محمد(ص)
عبای خود را بیرون بیاورید...
حضرت محمد(ص)* می فرمایند "...
اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم...
پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد...
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣