🌼🌼🌼
✅ امام حسين عليه السلام ،
لاتَقولُوا بِألسِنَتِكُم ما يَنقُصُ عَن قَدرِ كُم
چيزى را بر زبان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد....
📕جلاءالعيون، ج 2، ص 205
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
#یاران_آسمانی
💠هر وقت پیش محمود حرف زن را میزدیم، میگفت: دست از سر من بردارید! #ازدواج برای کسی است که مرد این دنیا باشد، نه من که تا چند وقت دیگر شهید میشوم
💠همیشه میگفت: من، داماد جبههام، و عروسم حجله شهادت است حتی یک بار اسمش برای مکه درآمده بود، ولی #محمود نرفت. میگفت: الان ماندن در جبهه، واجبتر از حج است.
💠عجیب هم «آقا» را دوست داشت. همه فکر و ذکرش آقای #خامنهای بود. پز میداد که من بزرگ شده خامنهایام و از بچگی، هوایم را داشته.
#شهید_محمود_کاوه🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
1_79438737.mp3
5.71M
⏯ #واحد احساسی
در دل مانده رویایت
بر لب نام زیبایت
🎤 میثم #مطیعی و #امیرعباسی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
http://eitaa.com/joinchat/2443706369Cf2cb04cbae
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ریحانه{✨🍃}
چادر میـپوشمـ😌
چون ترجیح میدهمـ..☝️ اســـیرِ خـــــدا باشـم❤️ وچہ لذتـــ دارد اینڪہ خاص او باشم😍
نہ اینڪہ..! مطیع دستـــ دیگران باشے✨
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
هر كس سوره تكاثر را روز دوشنبه یا چهارشنبه 40 بار بخواند مال عظیم یابد و به خیری رسد كه در ذهن و تصورات او نگنجد.
🌸 فراموش نکنید امروز ۴۰بار بخونید 🌸
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد ❣
✨#دوراهــــــــــے
✍ مـریـم سـرخـه اے
🌹قسـمـت #چــهــل و هــفــتــم
روشنک ابروهایش را بالا برد و در هم گره زد با احساس خاصی گفت:
-وای خدای من! عزیزم نسبت به من لطف داری ولی اصلا اینطوری نیست! منم یه بنده ام مثل بقیه...
-نه نه! روشنک تو واقعا منحصر به فردی خیلی عجیبی از همون روز اول که دیدمت فرق داشتی!!!
-عزیزم،من فقط قسمتی از روح خداوندم...
یک لحظه مو به تنم سیخ شد...
روح خداوند!!!؟
چقدر این جمله قشنگ بود...
روشنک قسمتی از روح قشنگ خداونده پس ببین خدا چیه...
روشنک ادامه داد:
-همین که بدونی روح خداوند در وجودته...باید این رو حس کنی که نباید با روح پاک خداوند گناه کنی...
نفس عمیقی کشیدم. روشنک پایش را روی ترمز نگه داشت و گفت:
-رسیدیم.
مکثی کردم و از ماشین پیاده شدم.
راه افتادیم.روشنک کنار من اومد و گفت:
-خب...اول بریم سر مزار شهید ابراهیم هادی
-ابراهیم هادی؟!
-آره.
لبخندی زد و گفت:
-آخه امروز تولد شهید ابراهیم هادیه...
-جدا؟؟؟!
-آره... اول اردیبهشت...
-آخی...
به روبه رو اشاره کرد و گفت:
-اونجارو ببین چقدر شلوغه!!!
-خب مگه کجاست؟؟؟
-مزار ابراهیم هادی.
-آخی...
-به همین خاطر بود که گفتم فردا بریم گلزار شهدا، آخه امروز خیلی روزه خاصی هست و این شهید خیلی بزرگوار هستن...
رسیدیم سر مزار از بین مردم گذشتیم و بالای سنگ مزار نشستیم.
فاتحه ای خوندیم. کیک تولدی روی سنگ مزار شهید هادی بود به مناسبت تولدش... که عکسش هم روی اون بود. چهره این شهید رو خیلی دوست دارم. آرامش داره.
کمی به سنگ مزار شهید هادی نگاه کردم و برام سوالی پیش اومد
من_روشنک؟؟؟
-جان؟؟؟
-چطور روی سنگ مزار این شهید زده شهید گمنام؟؟!
روشنک اشک در چشم هایش حلقه زد و با لبخند گفت:
شهید هادی همیشه دوست داشت گمنام بمونه...مثل مادرش حضرت زهرا س ، حالا هم گمنامه. پیکرش توی خاک کانال کمیل هست...
نفسی کشید و ادامه داد ...
کسی که اینجا خاکه شهید گمنام هست و این یاد بود شهید ابراهیم هادیه...
-وای چقدر جالب!!!
اصلا نفهمیدم چی شد... اصلا نفهمیدم... که یک دفعه چطور قطره اشکی از گوشه ی چشمم پایین اومد.
ادامه دارد...
@shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت+ دهه هفتاد❣