#برگی_از_خاطرات
يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ
#بیقرار_مجنون...
ما "کرد" هستیم و...
به زبون کردی خیلی سخته...
بخوای بگی"دوستت دارم"…❤گاهی با خنده بهم میگفت:
"به کردی بگو💕دوسِت دارم💕ببینم بلدی یا نه…؟"بعد به این نتیجه میرسیدیم که خیلی خوبه فارسی حرف میزنیم...
گاهی شعر میخوندم براش و...بیشتر این بیتو زمزمه میکردم...
#صبر_ایوب_زمان_صبر_منه...#خونه_بی_تو_خونه_نیست_قبر_منه...❤
اون مدتی که سوریه بود...
تلفن که میزد...با ذوق حرف میزد...
مدتی هم که حرف میزدیم...
حرفای زن و شوهری بود...💕مثلاً میگفتم...
❤...دلم واست تنگ شده...❤یا به شوخی بهش ميگفتم...
"اونجا زن نگیریاااا...❤"
میزد زیر خنده و میگفت:"نه بابا...خانوم این چه حرفیه...؟!❤"
یه روز قبل شهادتش...
از همسایهمون...که همسرشو از دست داده بود،پرسیدم...
"بدون شوهر بودن سخته…؟
چه جوریه…؟"گفت:"من عادت کردم..."
پیش خودم گفتم…اما من که نبودن مهدی واسم عادی نمیشه...مطمئن بودم که آقا مهدی شهید نمیشه...
اون واسه نیومدن نرفته بود...😢واسه دفاع رفته بود...
وقتی متوجه شدم که به شهادت رسیده...
دلم میخواست گریه کنم ولی نمیتونستم...
میگفتم نکنه کسی اشکمو ببینه و بگه...
"هااان...چی شد…اشکت در اومد...؟!"
پشیمون نیستم...
از اینکه رضایت دادم به رفتنش...ولی...
خیلی دلتنگ میشم...💔
مخصوصا غروبا...
تنها شدنو با همه وجودم لمس کردم...روز تشییع و خاکسپاری...
هنوز تو شک بودم...
پیکرشو که گذاشتن تو قبر...
حلقه مو انداختم تو قبرش...💕
واسه دل خودم این کارو کردم...
تا مثلا یادش بمونه که شفاعتم کنه...
بین بچه ها رابطه ش با "نهال"دخترمون...
یه جور دیگه بود...
#تموم_عالم_میدونن_که_دخترا_بابایی_اَن...😢
نهال همش میگه...بابایی رفته کربلا...
راهشو گم کرده...برمیگرده...😔
#همسر_شهید_مهدی_قاضی_خانی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣