#دلنوشته_دختر_شهید
بابای مهربونم سلام... 🌹
🌹روزها میگذره، اما به سختی😔
من هنوز منتظرم برگردی، حس میکنم رفتی سفر
فقط نمیدونم چرا تلفنت خاموش کردی😔
🌹 دیگه پیامام ارسال نمیشه دارم نگرانت میشم بابایی😔 تو خوابم میای نگاهم میکنی بهم لبخند میزنی، منو می بوسی،میری
🌹 این عمق جون کندنِ منه پیش خودم میگم چطوری میتونه منو از خودش بی خبر بذاره،تو که همیشه هوامو داشتی
🌹 چرا تو خوابم میای
من خود ِ واقعیتو میخوام
این خواب ها رو قبول ندارم من باید بغلت کنم محکم
چرا صدام نمیکنی؟چرا؟
بغض لعنتی خفم میکنه بابایی
دوست دارم از هرچی درده رها بشم
🌹 وقتی نگاهت میکردم به خودم افتخار میکردم که دخترتم، حالا هم تا اسمتو میارم همه از مهربونیت، قلب پرمهرت و از خوبیات میگن
🌹وقتی میام کنار خونت، آدمایی میان که من تابحال ندیدمشون. خیلیا از مهربونیت حرف میزنن. اشک میریزن و میگن خدا رحمت کنه
🌹آه بابا اگه بدونی چجور دارم آب میشم دیگه تحمل این کلمه رو ندارم
"روحش شاد"😭
🌹حتی نمیخوام بهش فکر کنم.روح ِ تو؟ پس جسمت کجاست؟
شونه هات، دستات، چقدر دستاتو دوست دارم بابایی چقدر دستات محکم بود حالا نیستی شونه های خستمو نوازش کنی، قلبم درد داره
🌹خدا! حکمتت چی بود که بابامو رها کردی تو آغوش خودت، تو که دیدی چقدر ترس از دست دادنشو دارم چرا از من گرفتی سرمایه زندگیمو؟!
بابا!
روز پدر به اونایی که الان کنار باباهاشونن حسودیم میشه😔
🌹حسود نیستما ولی ای کاش فقط یبار بشه برگردی جان دخترت برگرد 😭
•|♡|•
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣