#زندگینامه_شهدا 💐
آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد !!
لات هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد !
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش.!!
یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت ،
بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ! خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم !
همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد !
تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ... !!
روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون ، بهش می گه ،
حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه ،
حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه ،
راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش !
سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده رفسنجـان ، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !!
می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! ، شما ها هم بیائیـد!!
می گه ، بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم
ناموسمـون در خطـره !!
اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت !
بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه توی جبهه کسی
اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت ،
اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره !
و معروف شــد به ( سید پا برهنه )
اونقدر مونـد تـا آخـر با #شهید_همت دو تایی سـوار موتـور ،
هدف قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء...
(عملیات خیبر سال 62)
#شهیدسیدحمید_میرافضلی.
📕 پابرهنه در وادی مقدس
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣