❤بسم رب العشق❤ آرزوی دست هایم....🕊 #پارت_سوم من مستانه ساجدی تک دختر حشمت ساجدی توی زندگی که پر از رفاهه و همه بخاطرش حسرت میخورن و هیچ کمبودی نداره(به ظاهر) از بی محبتی رنج میبرم...و تنها پناهم پروین و دخترشه....سالهاست از دنیای شاد نوجوونیم فاصله گرفتم و تبدیل شدم به آدمی که محتاج ذره ای محبت مادرانه یا حتی پدرانست.....😞 زندگی خوبی داشتم مادرم تمام وقتش صرف من و محبت به من میشد و غیر ممکن بود پدرم به خونه بیاد و جای من تو اغوش پر مهرش نباشه.....😍اما....😔یه شب تو اوج کودکی کابوس وحشتناکی دیدم...وسط یه بیابون تشنه بودمو سرگردان نگاهی به اطراف می انداختم...می دویدم...فریاد میزدم...کمک میخواستمـ....پدرو مادرم رو دیدم و فریاد زدمو ازشون کمک خواستم .....یه بچه همراهشون بود...همسن و سال من بود...با بغض و گریه صداشون زدم...اما فقط،نگاهم کردن بدون ذره ای احساس....چشماشون سرد سرد،بود....ولی از چشمای اون دختر آتیش میبارید داشتم جلوشون جون میکندم و اون دختر قهقهه زنان اونا رو از من دور کرد... اون شب تا خود صبح گریه کردم از ترس وجود دخترے که توے کابوسم بود....فردای اون روز تازه به تعبیر شوم خوابم پی بردم و فهمیدم اون خواب از فردا و فرداهایی که قرار بود تنها سر کنم خبر میداد... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣