eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرعزیزتر از جانم💞 از این که رفیق نیمه راه بوده ام شرمـنده ام😞 تو را به همـان #خدایی میسپارم که طفل صغیر را روزے میدهد .😇 به #پسـرم👦 بگـو که چـرا به این راه رفتم😔 #هدفم زندگے عزت مندانه ایران و ایرانی و مردم مسـلمان بوده است 🙏💚 بخشی ازوصیت نامه ے✍👇 #شهید_سید_رضا_طاهر🌸 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
مادر #شهید_پلارک: #پسرم در عمرش چهار چیز را ترک نکرد: 🔸نمازشب 🔹هر روز زیارت عاشورا 🔸غسل جمعه 🔹هر روز صد صلوات ونیز صد لعن بر بنی امیه... مزار #شهید_سیداحمد_پلارک از بوی #عطری که همیشه از آن بر می خیزد #زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است. 🍃🌹🍃#دفاع_مقدس @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
برو به ميدون #پسرم دست #علي يارت باشه برو به ميدون پسرم #خدا نگهدارت باشه برو که اشک #پدرت بدرقه ي راه تويه برو دعاي #مادرت هميشه همراه تويه #وداع_های_عاشقانه #پدرانه @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ماجرای_خواب_حضرت_زهرا 🌹 🔹سوریه که بود پیام داد📲 گفت #خواب عجیبی دیدم بعد از اینکه کلی اصرار کردم خوابش رو تعریف کرد. گفت خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد☃ داشتم با #پوتین نماز میخوندم. 🔹یکی اومد شروع کرد به حرف زدن و گفت #نمازت قبول نیست❌ و منم به شک‌افتادم.بعد از چند دقیقه⌚️ تو خواب دیدم که یه #خانم_چادری اومد به خوابم و گفت: #پسرم ازت قبوله خداخیرتون بده ان شاءالله☺️ ⭕️تا به خودم اومدم فهمیدم #حضرت_زهرا رو دیدم و از خواب پریدم🗯 #حضرت_زهرا_مدد ❤️ #شهید_حسین_معزغلامی @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
: تا به حال زحمت# او را نکشیده‌ام. او اربابم، سرورم، مشاورم و قرآن بود✨🌱. پسرم بلبل (ع) بود و از وارد سپاه و بعد هم شد و برای دفاع از زینب(س) به سوریه رفت و شد🕊 که همه این‌ها لطف خداوند است. مهربان بود☺️، من را به فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند☝️ نور هم من را می‌برد و همیشه می‌گفت برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شود، چون مادر هستم💔، اما می‌گفتم هر چه داری و است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینه‌ام بگذارم و دست بر سرش بکشم🍂، او سر من را روی سینه‌اش# می‌گذاشت و روی سرم دست می‌کشید و می‌گفت زحمتکش است💔 🕊 🌸🍃 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣ شهادت + دهه هفتاد❣
🔹مادرگفت: نرو🚷بمان! دلم میخواهد عصای دستم باشد. گفت:هرچه توبگویی فقط یک سوال! میخواهی پسرت عصای این دنیایت باشد یا ⁉️ مادرش چیزی نگفت و با اشک😢 اش کرد. 🔺جوان ساله ای از لشگر و در حالیکه یاعلی میگفت سر از بدنش جدا کردند. 😭😭 قیمت این لحظات چند⁉️⁉️ اولین شهید بی سر مدافع حرم 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔸بعد از اصغر رفت و امد در منزل🏘 زیاد شد. همش به فکر این بودم که یه خانه تکانی حسابی انجام بدم. چند وقت بعد از مراسم این فرصت پیش امد 🔹شروع کردم به شستن فرش و موکت خانه و آشپز خانه دو روزی بود که به طول انجامیده بود. یکی از همسایه ها👤 امد و گفت: رقیه خانم دیشب را دیدم بهم سفارش کرد که بیایم و به تو در خانه تکانی کمک کنم. 🔸گفتم: خیره ان شاءالله. خندیدم☺️ و اهمیت چندانی ندادم. با خود فکر کردم💬 از روی میخواهد کمک کند اصغر را بهانه کرده، اما نفر بعدی و نفر بعدی هم با همین مضمون مراجعه کردن 🔹الهی قربون محبت 💖 برم، اون زنده است، اون می بیند و درک میکند. برایم نیروی کمکی فرستاده بود تا مادر♥️ خسته نباشد که مادر دست تنها نباشد. خیلی به فکر من و بود و تمام تلاشش را میکرد که من دست به سیاه و سفید نزنم❌ راوی: مادرشهید 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣