🔴منافق مریم رجوی و اعضای این فرقه تروریستی نیستند، بلکه امثال کرباسچی و محمود صادقی و "بسیاری" از اعضای فرقه اصلاحات هستند که حماقت یک شهروند با یک سطل ماست را جهانی کردند
▪️و حتی آن را به صنعت هستهای و ساخت بمب اتم ربط دادند، اما در برابر شهادت یک جوان مظلوم به خاطر دفاع ازیک زن ایرانی خفهخون گرفتند.
▪️بنابراین درد این منافقین حمایت از زنان و حقوق زنان نیست، بلکه ناگفته پیداست که با روشهای موذیانه، همان مسیر رضاشاه برای بیحجاب کردن زن ایرانی را در پیش گرفتهاند.
💬 امیر صالحی
🌸🌹🍀❤️🌻❤️🍀🌹🌸
*سلام و ارادت*
شبتان آرام و دلتان آرامتر...
وجودتان بسلامت و چشمتان به لطف و کرم خداوند...
*ان شاءالله*
.................................
داستان امشب رو تقدیم میکنم.
۱۴۰۲/۰۲/۱۳
*امان از زخم زبان و تحقیر دیگران*
ناطقان امثال و حکم گویند:
در عهد عتیق و در دل کوهستانی بزرگ ؛ يك خرس و يك هيزم شكن بودند كه سال ها در كوهستان با هم دوست و رفیق بودند و گاهی هم با هم غذا مي خوردند.
يك روز هيزم شكن براي ناهارشان آشی پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد ؛ شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن...؛
هيزم شكن ؛ كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت...!!!
خرس ديگر غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد تا هيزم شكن غذايش را تمام كند...!!!
ناهار که تمام شد خرس به مرد هیزم شکن گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من...!
هیزم شکن بیچاره گفت آخه برای چی؟ ما که با هم دوست هستیم...!!!
خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرتت می کنم پایین...!!!
هیزم شکن که ترسیده بود ؛ تبر را برداشت و محکم زد توی سر خرس تا خون آمد و بیهوش شد...!
هیزم شکن بلافاصله فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت...!!
بعد از چند وقت هیزم شکن بی نوا طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه...!!!
خلاصه راهی کوهستان شد و به محل رسید و با کمال تعجب دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است،..!!!
سلام و احوالپرسی کرد و گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم...!!!
خرس گفت: ببین دوست من ؛ نگاه کن ببین زخم سرم خوب شده یا نه؟؟؟!!!
هیزم شکن با ترس و اضطراب نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده...!!!
خرس گفت: ولی جای زخم زبانی که زدی هنوز مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبان هنوز جایش مانده و هیچوقت خوب نمیشود...!!!
ما با هم دوست بودیم و در کنار هم زندگی میکردیم ولی تو پا روی دوستیمان گذاشتی و از من عیب جویی کردی در حالیکه این عیب نبود و رفتار طبیعی من بود...!!!
هیزم شکن تازه فهمید که ای داد و بیداد....
در عالم رفاقت چه نامردی کرده و چه زخم کاری به قلب دوستش زده که خوب شدنی نیست......!!!
.................................
دوستان خوبم؛
زبان نیشدار و گزنده روح را آزرده می کند....روح به هیچ عنوان خوب شدنی نیست...!
توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می ماند و وحشت ایجاد می کنند....!
نامردی و نارفاقتی دل را رنجور و محبت را زایل میکند....!
اینها هیچکدام خوب شدنی و التیام پذیر نیستند چرا که بر روح طرف مقابل نشسته و همواره عیان هستند...!
مراقب دل خانواده ؛ دوستان و عزیزانتون باشید و برای مراقبت از آنها زبانتان را محکم نگهدارید...!
چه دوستیها و رفاقت ها که با یک نیشخند یا نیش زخم زبان ؛ تباه و از هم گسست...!
شبتون خوش و عاقبتتون بخیر باد
*ان شاءالله*
🌺🌺🌻❤️💔❤️🌻🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح پنجشنبه تون معطر به ذکر 🌸 🍃
شریف صلوات بر حضرت محمد ( ص )💖
و خاندان مطهرش 🌸🍃
🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃💕وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز پنج شنبه ای دیگر است🪴
ودلخوشند به این پنج شنبه ها✨
عزیزان سفر کرده🥀
آنان که روزی عزیزدل بودند🍂
و امروز تنها خاطره اند در ذهن🦋
حسرتی بزرگ بر دل ما💔
و تصویری بر قاب💫
شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات📿
یاد عزیزان رفته بخیر🕯
🔷خاطره ای از شهید مصطفی چمران🔷
🌺🌤🌿
🔻اولین نماز و آخرین نماز ؛
رضا سگه یه لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه
تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه . یه دفه داد زد کچل با توأم!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید
آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!شهید چمران : چرا؟
آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده.هی آبرو بهم میده
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم
آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،
آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد
آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید… !