🏴🏴🏴🌹🌺🌹🏴🏴🏴
سلام علیکم ؛
درود و تحیت از ما نثار وجود نازنینتون....
الهی که سایه لطف خدا در زندگی شما پیدا و دست سخاوتش همواره همراهتان باد.
الهی آمین
.........................................
*داستان امشب را تقدیمتان میکنم
*داستان نی و نِیســتان*
نی ، گیاهی است خودرو ، که در کنار برکه یا رودخانه یا تالاب میروید .
در برخی مناطقِ ایران ، در یک روز خاص ، بعد از اذان مغرب ، آتش را در انبوه نیزار رها میکنند و میسوزانند ، و این سوختن تا سحر ادامه مییابد .
در دل شب ، بهنگام سوختن نیزارها ، صداهایی عجیب و پر از اسرار به گوش میرسد و تا سحر غوغایی برپاست !
دما دم صبح و قبل از طلوع آفتاب ، به نیزار سوخته میروند . بعضی از نیها نسوختهاند
و در آتش سرخ شده یا به قولی پخته شدهاند .
نیهای سرخ شده را جمعآوری میکنند و از بین آنها ، جدا سازی آغاز میشود .
برخی از نیها که دارای هفت بند و کمتر از یک متر هستند به درد ساز نی اصیل میخورند .
برخی بدرد فلوت و نیلبک و دوسازه ، قشمه و ... اما موضوع اینجاست که آن دسته از نیها که ساز میشوند ، باید زمانی که نواخته میشوند ، اسرار سوختن را بیان کنند.
بشنو از نی ، چون حکایت میکند
از جــداییهــــــا شـکایت میکند.
اما در عرفان ، یکی از معانی نِی ؛
نه است ، نیی ، نیستی ، هيچی .
در حقیقت، نِی ، نماد انسان فارغ از خود است ،
انسان دلباختهی معشوق واقعی و بریده از تمام مادیات و مسائل دنیوی . عارف و سالک الی الله.
این انسان پایینتر از همه خود را میانگارد ، ولی در مقابل ، به درکِ اشرف مخلوقات رسیده و میداند که ؛ معشوق از او تعهد گرفته .
اما منیت خود را نابود ساخته و از من و تویی ، دوگانگی و چندگانگی گذشته ، وحدت ساخته و جز او را نمیبیند .
*نی حدیث راهِ ، پـر خون میکند*
*قصههای عشقِ ، مجنون میکند*
*یکشب آتش در نیــستانی فتــــــــاد*
*سوخت چون اشکیکه بر جانی فتاد*
*شعله تا سرگرم کار خویش شد*
*هر نیای شمع مزار خویش شد*
*نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟*
*مر تورا زین سوختن مطلوب چیست ؟*
*گفت آتش : بیسبب نفروختم*
*دعوی بی معنیات را سوختم*
*زانکه میگفتی نیام ، با صد نمود*
*همچنان در بند خود بودی ، که بود*
*مرد را دردی اگر باشد خوش است*
*درد بی دردی ، علاجش آتـش است*
*با چنین دعوی ، چرا ای کم عیــار*
*برگ خود میساختی هر نو بهار ؟*
اما ادامه داستان:
در میان نیهای سرخ شده ، تعدادی نی سرخ شده و پخته کوتاه نیز میماند ، که توان فریاد ساز را ندارد ! آنها نیز عاقبتی عجیب دارند !
آن نیها «قلم» میشوند . میگویند و میخروشند ، شکوه میکنند و آگاه میکنند و گاهی نیز مینالند . «بیصدا و خاموش»
..........🌺🌸🌹🌸🌺........
بله اینهم از داستان نی و نیستان.
تعبیر و ترجمه این شعر مولانا:
۱-در ظاهر باید بسوزی و از منیت و پوسته خاکی دربیایی تا به مقام شامخ انسانیت برسید.
۲- وقتی از مرحله اول گذشتی منادی و روایتگر حقیقت میشنوی. آنموقع صاحب خریدار میشوی .
براتون بهترین ها را و در راس آن یلامت و آرامش و امنیت و عاقبت بخیری ؛ آرزو دارم.
🌺🌺🌺🌸❤🌸🌺🌺🌺
📳 تصویر فرزند سردار سلیمانی را بعنوان عامل تروریستی #شاهچراغ معرفی میکنند.
حتی واژه حشد الشعبی را «حشت»الشعبی نوشته!
رسماً روی حماقت مخاطب برای باور اخبار جعلی حساب بازکردن.
✅کانال حاج قاسم
@haj_ghasem1_20
🌴🌺☘🌸💐
🔷پیامبر اکرم(ص) :
✍بهترین قلبها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای خوبی دارد، و بدترین قلبها، قلبی است که ظرفیت بیشتری برای بدی دارد. پس عالیترین قلب، قلبی است که خوبی را در خود دارد و لبریز از خوبی است. اگر سخن بگوید سخنش درخور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش هم درخور پاداش است.
جعفریات، ص 168
🌴🌸🌺💐🌲
🔺رسانه در دست دشمن،مثل یک سلاح شیمیاییه که روزانه چندین بار تفکرات و اعتقادات مردم رو بمباران می کنه...
🔹در غبار فتنه ها هشیار تر باشیم...
🔮کانال مرجع گفتمان
#امپراتوری_دروغ
#عموفیدل
@goftemansazan
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_آموزشی l یه لقمه سواد رسانه
🔺 مهارتهای کنترل رسانه در خانواده
#سواد_رسانهای
#خانواده
✅کانال حاج قاسم
@haj_ghasem1_20
هدایت شده از #ققنوس_آتشین🚩🏴
🔹️وقتی چیزی را از دست میدهید، درسی را که از آن گرفتهاید از دست ندهید؛
زیرا
شکستخوردن و زمینخوردن
یک اتفاق است
و
تسلیمشدن و بلندنشدن
یک انتخاب.
💢نگذار انتخابهایت
اسیرِ اتفاقها شود!
✍🏻 ناز را میکشیم
آه را میکشیم
انتظار را میکشیم
فریاد را میکشیم
درد را میکشیم...
✅ولی بعد از این همه کَشیدن
آنقدر نقاش خوبی نشدهایم که بتوانیم دست بکشیم، "از هر آنچه که آزارمان میدهد".
#ققنوس_آتشین
🔹️ما را در نرمافزار ایتا دنبال کنید:
@diba_313 🤳
─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
🌹کوچکترین شهید شاهچراغ اسمش "اصغر" بود. پدرت چطور بدون تو به خانه برگردد اصغر جان؟
🔮کانال مرجع گفتمان
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
@goftemansazan
هدایت شده از #ققنوس_آتشین🚩🏴
✍🏻 اصلاحطلبان تندرو چگونه و با چه معیار، شاخصه و منطقی از مخالفان ایران اسلامی حمایت میکنند!؟ آیا فقط بر پایه سلیقهی سیاسی میتوان از گروههای تکفیری که هیچ شناختی از ماهیتشان وجود ندارد، حمایت کرد؟
حمایت از معاند، درکدام اصل از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میگنجد؟
#برخورد_قاطع
⭕آیا سکوت و انجماد فکریِ اصلاحطلباننماها و اصولگرانماها در برابر جنایاتِ تکفیریها(کومله، پژاک، حدکا، منافقین، الاهوازیه، جیشالعدل و پانتُرکیسم) و اغتشاشگرانِ سکسمحور؛ گُل بهخودی نیست؟
👤نفوذیهایی که حرف از دمُکراتیزه شدن میزنند اما در عمل دنبال میلیتاریزه شدنِ ایرانند!!
#ققنوس_آتشین
🔹️ما را در نرمافزار ایتا دنبال کنید:
@diba_313 🤳
─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
🍃🌺🌺🌻🌸🌻🌺🌺🍃
*سلام و ارادت؛*
شبتون رویائی....
دلتون دریائی.....
الهی خداوند اونقدر بهتون بده که از خلق بی نیاز باشید و دستگیر مستمندان....
*الهی آمین*
.............🌺🌸🌺............
داستان امشب رو تقدیم حضورتان میکنم.
*مناعت و بزرگی طبع*
بزرگان سخن و راویان کلام گویند :
دوستی تعریف میکرد ؛ سالهای خیلی پیش که هفت یا هشت ساله بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه میوه فروشی محل ؛ سر کوچه رفتم.
اون موقع مثل حالا نبود که والدین بچه ها رو تا درب دانشگاه هم همراهی کنند..!!!😂
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... 😂
القصه ؛ میوه و سبزی رو خریدم و کل مبلغ شد 35 ریال.
حال و هوای خاصی داشتم و دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج ریالی و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی در اوج لذت ؛ نوش جان کردم.😂
وقتی به خونه برگشتم مادر گفت : مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... !!!
مادرم چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد...
منم متوجه اعتراض او نشدم.
داشتم از کاری که کرده بودم لذت میبردم و خوشحال بودم که کسی متوجه نشده بود ؛!!
احساس غرور میکردم اما یک اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردای آن روز ؛ به اتفاق مادرم به سبزی فروشی رفتیم...
اضطرابم بیشتر شده بود...؛ که یهو مادرم از میوه فروش پرسید:
آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟
بنده خدا هاج و واج موند و گفت: نه همشیره.
مادرم گفت پس بقیه پولی که دادم پسرم رو چرا به بچه پس ندادی؟!!
آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه منو جلو چشمش مرور میکرد ؛ با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت :
ای آبجی...!!! فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
منو میگی دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت...!!!
بایستی به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم و یکی هم تهمت به حاجی صبوری بیچاره..!!!
آقایی که شما باشید مادرم بیرون مغازه رفت. اما من داخل مغازه مونده بودم.
حاجی صبوری روبه من کرد و گفت:
ببین پسرجان؛!!! این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!!!
بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه و اعتباری پیش معتمدی ضایع نشه...!!!!
..............🌸🌻🌸...........
بله خوبان و عزیزانم؛
قدیما ی چیزی بود به اسم *صفا و مروت* و ی رسمی بود که *نه دلی رو بشکن و نه آبرویی را حراج*...!!!
اما حالا که همه درس خونده و باسواد و باکلاس و با ادعا هستند.... حالا برای یک ریال چه کارا که نمیکنند...
فرقی هم نداره چکاره و تو چه صنفی باشی و چه نسبتی با هم داشته باشید...
راستش روم نمیشه بگم... همه مون اینطوریم خلاص.
شبتون خوش و شاد باشید
🌱🌱🌱🌸🌱🌸🌱🌱🌱