🌾••
من ڪمتر از آنمـ که بہ پای تُو بیفتمـ
عالـمـ شده سجّـــاده و افتاده بہ پایت...
#یازینالعابدین
.
از بیمارمون پرسیدم
بعد از عمل قطرهی چشمتون
رو سر ساعت استفاده کردید؟
با تعجب پرسید:
کدوم قطرهههه؟
گفتم همون که سفید رنگ بود دیگه؟
با خنده گفت:
اونو که همون روز اول دو قاشق
خوردم تموم شد 😂😂
#زنگ_تفریح
همسایمون ۹۰ سالشه
خریداشو من میکنم
امروز بهم گفت:
«اگه تو بمیری من چیکار کنم😑😂
من:😐
#زنگ_تفریح
💥#تلنگر
📌میگفت:
اگرخانمهاحریمرابطہبانامحرمراحفظ
ڪنند،خواهیددیدڪہچقدرآرامش
خانوادههابیشترمیشود.
صداۍبلنددرپیشنامحرم،مقدمهآلودگے
وگناهرافراهممیڪند..
اگرحریمهارعایتشودنامحرمجرأتندارد
ڪاریانجامدهد..!'
#شہیدابراهیمهادۍ
.
یادت باشه که:
لا تَشْكُ لِلنَّاسِ جُرْحًا أَنْتَ صَاحِبُهُ
لا يُؤْلِمُ الجُرْحُ إلَّا مَنْ بِهِ ألَمُ
دربارهی زخمی که
خودت صاحبش هستی
پیش دیگران ناله نکن
زخم برای هيچکس جز صاحبش دردی ندارد...
.
در میلاد امام سجاد علیهالسلام و روز #صحیفه_سجادیه، این فراز از دعای سی و شش صحیفه که شاید چکیده همه دعاها باشه، تقدیم به شما:
وَ لَا تَشْغَلْنَا عَنْک بِغَیرِک؛
ما رو به غیر خودت مشغول نکن. سرگرم بشیم ببینیم عمرمون گذشته و تو رو، خود تو رو از دست دادهایم!
#یازینالعابدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نظر من تموم قشنگیِ دُنیا تو نگاه آدماست
اگه خوب نگاه کنی، حتی خطوط یه برگ میتونه برات دوست داشتنی و زیبا باشه،
یا اَبرای سفیده تو آسمون، یا بخار چایی،
نارنجی بودن پاییز، پاکیِ برف یا مثلا لبخند آدما... هر چیزی میتونه زیبا باشه
اگه تو زیبا نگاه کنی...
🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌿🌺🌿🌼
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام 💚
#اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک
#قرارعاشقی
سلام و درود؛
" معرفی یک کتاب ویژه "
۱۴۰۲/۱۱/۲۶
نام کتاب :"هبوط در کویر"
گروه : " معارف دینی "
نویسنده:"دکترعلی شریعتی "
مترجم : .....
کتاب هبوط نوشته دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲)، متفکر و نواندیش دینی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «یکبار حادثه غریبی اتفاق افتاد. حادثهای! هرگز خود را چنین نیافته بودم. روزی در انبوه خلق، به قیافهای برخوردم که نمیشناختمش. او نیز مرا نمیشناخت. رد شدیم. برگشت نگاهم کرد. برگشتم نگاهش کردم. رد شدیم. برگشت نگاهم کرد و من کمی درنگ کردم، اما برنگشتم و نگاهش نکردم. رد شدیم. این که بود؟ چهکار داشت؟ این از همان آدمهایی نیست که گاهی بیخودی میچسبند و پرحرفی میکنند و احوالپرسی و وراجی؟ چرا، این هم از همان لیوانهای نمک میوه است که یکباره جوش میکنند و کف میکنند و دل آدم را میلرزانند که الآن سر میرود، الآن میریزد، به سر و صورت آدم پشِنْک میکنند و دوتا پف که کنی، فرومینشینند و چند لحظه بعد میبینی لیوان خالی شد و تهش کمی آب مرده لعابی، مایعی زردرنگ مثل چرک، سرد و بیجوش و خروش ماند و دگر هیچ! ولش کن. برگشت نگاهم کرد.
متوجه شدم؛ به رو نیاوردم؛ رد شدم. صدا زد. گوش نکردم. داد زد. خودم را زدم به آن راه، یعنی که نمیشنوم. پیش آمد. دارد میآید. نه، ولکن نیست. تند کردم که بروم.....
داستان هبوط بیان من واقعی به زبانتمثیل فلسفی....!
توصیه میکنم دوستان کتاب را مطالعه و البته به دوستان دیگر هم معرفی کنند.
#کتاب
🍀🌸🌻💐🌻🌸🍀