3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پوستر زیبا که همه تحسینش کردند رو به صورت موشن ببینید👌
پیشاپیش #روز_مادر مبارک❤️
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
میم مثل مادر
قربان دلی که مثل دریا بشود
آن دل که دلیل خلق دنیابشود
روزتو مبارک است مادر جانم
مادر شده ای که عشق معنا بشود
#روز_مادر
#میلاد_حضرت_زهرا_مبارک
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌼═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌼🍃🌺═╝
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁
🌸برای اولین بار ملائکه مدح شو گفتن....
🎙•| #حْـآجْمَــهٓـــدےرَســٓـولـےْ
ولادت باسعادت خانم فاطمه زهرا (س) بر جهانیان مبارک باد.🌸
#روز_مادر
#امام_زمان
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌼═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌼🍃🌺═╝
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵#استوری
✨هم رفیق و یار علی 🤍
🌸 میلاد پر نور حضرت زهرا [سلاماللّه] مبارک🌺
#بسیار_دلنشین🌱
#پیشنهاد_ویژه 👌
#روز_مادر
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌼═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌼🍃🌺═╝
🕊#خاطرات_شهدا
🔻مادر شهید:
🔸 #روز_مادر بود. میدانستم آرمان یادش نمیرود. آمد توی خانه پیشم؛ گفت مامان چشمات رو ببند. گفتم چی کار داری⁉️ گفت حالا شما ببند.
🔹چشم هامو بستم. آروم خم شد و شروع کرد به #بوسیدن دستم. گفتم: مادر نکن! دست هاشو باز کرد و یه انگشتر عقیق سرخ💍 رو توی دستانم گذاشت و گفت: #مبارکه😍
🔸الانم اون انگشتر رو در دست دارم. بعد رفت پایین پام که #پاهام رو ببوسه
اجازه نمیدادم❌میگفت: مگه نمیگن #بهشت زیر پای مادرانه! دوست نداری من بهشت برم؟!
#شهید_آرمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز🕊🕊
#یادش_با_صلوات
🥀🕊
📲 #استوری
💐ویژه #میلاد_حضرت_زهرا(س)
💐ویژه #روز_مادر
╔═🍃🌷🍃═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌷🍃═╝
روز مامانایی که تا میری بوسشون کنی بگی دوست دارم میگه اگه دوسم داشتی اذیتم نمیکردی مباااارک😂😍❤️
#روز_مادر
.🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
داستان زیبای صدای مادر😍
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم
که مامان صدا زد : بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد میکرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده بود. مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله. دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. اما انگار چارهای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر میکردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم میسوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی …..؟
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه …..😍😭😭😭
یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر
و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره ….
#روز_مادر💐❤️
#مادرم 💔
╔═🍃🌷🍃═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌷🍃═╝
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین هایی که داشتم...
ولادت حضرت زهرا"س" وروز مادر مبارک💐🌸💐
#روز_مادر
#حضرت_فاطمه"س"
#امام_خمینی"ره"
#امام_خامنه_ای
#بصیرت_فاطمی
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین تصویر دنیا
بخدا خندهی مادره♥️
تولد حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها روز مادر و زن مبارک باد..💐
#روز_مادر
#میلاد_حضرت_زهرا🎊