1_2846681366.mp3
1.78M
صوت دعای عهد🍃🌹🍃
التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان ،برا اقای غریبـــ و تنهایمان
یا رب فرج آقای تنها و غریبمان را برسان🤲
@haj_rezaaebrahimi
به رسم هر صبح عهد میبندیم با یوسف زهرا سلامالله علیها✋🌺🍃
🍃🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🍃🌸
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 🍃🌺
اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🍃🌺
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ🍃🌺
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. 🍃🌺
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه🍃🌺
ِ اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🍃🌺
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،🍃🌺
وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ 🍃🌺
اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🍃🌺
✍آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:👇
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ✋
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ✋
✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ✋🍃🌺
*اَللّهُـــمَّ صل علی محمد وآل محمد *وعجل فرجهم*🌸🍃
*عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج *🤲
🍃🌸التماس دعا..🍃🌸
@haj_rezaaebrahimi
نیایش_صبحگاهی
یکشنبه11تیر1402
معبودم ! با کلمات تو را ستایش نمیکنم ،
من با شعلههای سوزانِ عشقِ قلبم تو را میپرستم....
ای اقیانوس پر قدرت ! آنقدر به من اعتبار بخشیده ای که باور دارم ، یک خودِ ارزشمند از درونم می تراود هرگز نگران فروریختن ها نیستم با هر فرو ریختنی ، من به اوج نزدیک و نزدیک تر میشوم ...
هیچ چیزی را به رشدِ شخصیت خودم ترجیح نمیدهم ، روح من خداییست و باید امانتدار خوبی باشم.
@haj_rezaaebrahimi
به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی علیه السلام کتاب نوشتی؟
به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی، کار تو دفاع از مظلوم است. ما با اهل سنت بر سر علی علیهالسلام دعوا داریم ما میگوییم حق با علی است آنها می گویند نه.
حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشتهام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید.
جرداق می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بیانصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم.
وقتی کتابها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی علیهالسلام مظلومتر نمیشناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری است، از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.
به عشق مولا نشرش بدید🌷
@haj_rezaaebrahimi
🌾آدمهای منفی
به پیچ و خم جاده میاندیشند؛
و آدمهای مثبت
به زیباییهای آن . . .
هر دو به مقصد می رسند؛
اما یکی با حسرت
و دیگری با لذت . . .
@haj_rezaaebrahimi
#دوستان_ناباب
مرد ثروتمندی، پسر خوشگذرانی داشت.
هرچه به او نصیحت میکرد ولخرجی نکن، با دوستانت معاشرت نکن؛آنها دنبال پولت هستند،ولی قبول نمیکرد.
پدر هنگام مرگ به او گفت: من از دنیا میروم، داخل زیرزمین طنابی آویزان کرده ام،زمانیکه نتوانستی به زندگی ادامه دهی برو خودت را با آن طناب خلاص کن.
مدتی بعداز مرگ پدر،ثروتش تمام شد.همه دوستان از او دور شدن.
در اوج فقر تکه نانی پیدا کرد، بخورد، آنرا هم هنگام استراحت،کلاغ برد.
پسر ناراحت و گرسنه نزد رفقای سابقش رفت و گفت:جای نشستم تا استراحت کنم، کلاغی نانم را برد.
همه او را مسخره کردن که چرا دروغ میگویی؟
پسر ناراحت شد و به خانه رفت، تا بخاطرسیدن به اوج بدبختی، به گفته پدرش، خودش را با طناب خلاص کند.
طناب را دور گردن خود انداخت. ناگهان به زمین افتاد و کیسهای پر از طلا و سکه نیز از سقف پایین افتاد.
پسر گفت: پدر خدا ترا بیامرزد؛مرا نجات دادی.
او مهمانی تدارک دید و رفقای خود را دعوت کرد،در مجلس بگو و بخند شروع میشود.
در این موقع پسر گفت:من امروز کلاغی دیدم که بزغالهای را به پنجه گرفت و برد.
رفقا گفتند: بله درست میگویی.
پسر گفت: ای نامردها! من گفتم تکه نانم را کلاغ برد، شما باور نکردید و مرا مسخره کردید، حالا چطور میگویید کلاغ یک بزغاله را میتواند از زمین بلند کند؟؟ در این هنگام چماقدارهای خود را صدا کرد و کتک مفصلی به آنها زد و بیرونشان انداخت.گفت: شما دوست نیستید پدرم میگفت:شما دنبال پول هستید.
غذاها را داد به چماق دارها خوردند و بعد هم زندگی خود را عوض کرد.
@haj_rezaaebrahimi
#فضائلامیرالمومنینتاعیدولایت
🗒 ۵ روز مانده تاعــیدبـزرگ غــدیـرخـم
#بزرگترینفضیلتامیرالمومنین (علیهالسلام) درقرآن
✨فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ (سوره آل عمران آیه۶۱)
💢مأمون از امام رضا(ع) سؤال کرد بزرگترین فضیلت #امام_علی(ع) در قرآن کدام است.
💚امام فرمود: فضیلت او در #مباهله؛
رسول خدا(ص)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را دعوت کرد که پسرانش بودند، و حضرت فاطمه(س) را دعوت کرد که در اینجا مصداق کلمه زنان است و امیرالمؤمنین(ع) را دعوت نمود که به حکم خداوند عزّ و جلّ، #نَفْس[= جان] پیامبر(ص) است.
هیچ آفریدهای برتر از پیامبر(ص) نیست؛ پس به حکم خداوند، بایستی کسی برتر از نفس [جان] پیامبر(ص) نباشد
📚مفید، الفصول المختاره، ۱۴۱۴ق، ص۳۸
🔻برخی از منابع که به این فضیلت بزرگ #امیرالمومنین اشاره کرده اند:
📚الفصول المختارة من العيون و المحاسن،، ص 38.
☆الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفيد، محمّد بن محمّد،ج1، ص169
☆ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص188
༺༻🍃🌹🍃༺༻
#مبلغ_غدیر_باشیم
#غدیر_خم
@haj_rezaaebrahimi
حجت الاسلام رضا ابراهیمی
رمان: [ #سه_دقیقه_در_قیامت ] #پارت_21 ✍یا زهرا سلاماللهعلیها 🔹خیلی سخت بود حساب و کتاب خیلی دقی
رمان: [ #سه_دقیقه_در_قیامت ]
#پارت_22
✍بازگشت
🔹به محض اینکه به من گفته شد: برگرد یکباره دیدم که زیر پای من خالی شد! تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول میکشید تا تصویر محو شود مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم کمتر از لحظهای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیدهام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند دستگاه شوک را چندبار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان بیمار احیا شد روح به جسم برگشته بود حالت خاصی داشتم هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتهام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتهام پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من دچار ایست قلبی شدم بعد هم با ایجاد شوک مرا احیا کردند من در تمام آن لحظات شاهد کارهایشان بودم پس از اتمام کار مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده وپس ازساعتی کم کم اثر بی هوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت.
🔹بعد از مدتی حالم بهتر شد و توانستم چشمم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم چقدر سخت بود چه شرایط سختی را طی کرده بودم . من بهشت برزخی را با تمام نعمتهایش دیدم من افراد گرفتار را دیدم من تا چند قدمی بهشت رفتم من مادرم حضرت زهرا علیهاالسلام را با کمی فاصله مشاهده کردم من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی داردبرایم تحمل دنیا واقعا سخت بود دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند آن ها میخواستند تخت چرخاندار مرا با آسانسور منتقل کنند همین که از دور نزدیک شدند از مشاهده چهره یکی از آنان واقعاً وحشت کردم من او را مانند یک گرگ میدیدم که به من نزدیک میشد! مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند یکی دو نفر از بستگان ما میخواستند به دیدنم بیایند آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند من این را به خوبی متوجه شدم! یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم بدنم لرزید به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرد تحمل هیچکس را ندارم احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است باطن اعمال و رفتار و ...
🔹به غذایی که برایم میآوردند نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم دوست نداشتم هیچکس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمیدانستند که وجود آن ها مرا بیشتر تنها می کرد! بعدازظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم میخواستم هیچ کس را نبینم اما یکباره با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهرهام پرید من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار میکردند که من چشمانم را باز کنم اما نمیدانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم و برای همین چشمانم را باز نمیکنم آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود من نمیتوانستم اینگونه ادامه دهم با این وضعیت حتی با برخی نزدیکان خودم نمیتوانم صحبت کرده و ارتباط بگیرم!خدا را شکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت.
🔹 دوست داشتم تنها باشم دوست داشتم در خلوت خودم آنچه را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم. تنهایی را دوست داشتم در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور می کردم چقدر لحظات زیبایی بود آنجا زمان مطرح نبود آنجا احتیاج به کلام نبود با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل می شد آنجا از اولین تا آخرین را می شد مشاهد کرد من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست من در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکارانم را مشاهد کردم که شهید شده بودند می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه؟!
ادامه داستان👇👇
@haj_rezaaebrahimi