داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
💥قسمت دهم💥
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش را آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خورده ای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست فکر میکرد محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبره بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش و خسته و کوفته راه می افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
─━━━━━━🎆━━━━━━─
⁉️ #نمازشبت در چه حاله بزرگوار؟!
میخونی یا نه؟!
یا هنوز #اسیر خوابی؟!
✴️هر بار دنبال این نباش و #منتظر این نباش که کسی بهت #تذکر بده!!
✅گفتنی ها گفته شده! اکنون موقع #عمل توست .
✔️باید به اونچه که یاد گرفتی عمل بکنی و# تلاش بکنی و زحمت بکشی …
🌸بیداری #سحری
🍃 #نمازشب
🌸 #بین_الطلوعین
🍃 #قضای نماز شب
🌸دوری کردن از عوامل #گناه …
☝️🏻اینا رو گفتیم … زیاد هم گفته شد !
حال باید به این گفته ها #عمل بشه !!
💟در #معنویت و در عرفان و در معرفت و #اخلاق، اگر کسی به جایی رسید،
👈🏻از راه #نمازشب و #تهجد سحری و شبانگاهیش بود …
👇🏻لاجَرم چاره ای نیست !
بایستی حتما #همسفر بشی با کاروانیان #شب …
🌱اصل کاری رو اون ساعت از #شب بهت میدند …
به انسانهای با اراده هم میدند نه آدمایی که هنوز اسیر و #عَبید خواب و لحاف و پتو و تُشکاشونن!!!
‼️بایستی زحمت بکشی بزرگوار
با زحمت و تلاشه که موفقیت و پیشرفت #نصیبت میشه.🙂
#