✅مرحوم آيت الله العظمی مرعشی می فرمودند :
خيلي دلم ميخواست پدرم را در خواب ببينم . تا چهارده سال پس از فوت پدرم ، ايشان را در خواب نميديدم .
🔸پدر ايشان ، آ سيد محمود مرعشي به سيد محمود حکيم معروف بودند:
فرمودند: بعد از چهارده سال من متوسل به آقا أباعبدالله علیه السلام شدم که داستانش معروف است کربلا پايين پاي حضرت ، توسل به آقا علي اکبر علیهالسلام ، و بالاخره پدر را خواب ديدم.
گفتم: بابا چهارده سال است من دلم تنگ شده، يکي از علما از دنيا رفت، همان شب اول بستگانش او را خواب ديدند ،
گفت: کسي حق الناس به گردنش نباشد، آزاد است و ميتواند راحت در دنيا بيايد. من حق الناس بر گردنم بود.
بالاخره گفتم: بابا چهارده سال است که من انتظار ميکشم.
گفت: بابا گرفتار هستم.
گفتم: گرفتار چه هستي؟
فرمودند: مبلغي به مشهدي محمد يزدي در نجف که نزديک حرم حضرت امير مغازه دارد و نخود و لوبيا ميفروشد ، من مبلغي به ايشان بدهکار هستم.
ظاهراً هفتصد دينار بوده است.
آقاي مرعشي ميفرمايند: براي عراق گذرنامه سخت ميشد گرفت. به هر سختي زيادي گذرنامه گرفتم و به نجف آمدم و سؤال کردم :
حجره مشهدي محمد يزدي کجاست؟
گفتند: چند تا داريم.
گفتم: کنار حرم
يک دکان يا مغازه به من نشان دادند و رفتم ديدم يک پيرمرد بداخلاقي نشسته ، جنسهايش هم همه جنسهاي خاک خورده است.
سلام کردم و
گفتم: مشهدي محمد يزدي شما هستي؟
گفت: چه کار داري؟
گفتم: از او چيزي نميخواهم، پدرم سيد محمود مرعشي (حکیم) به من گفته که به شما بدهکار هستم.
گفت: يادم نميآيد!
گفتم: دفتري نداري؟
گفت: اين مغازه چقدر فروش دارد که دفتر داشته باشم؟
تمام کاغذها را نگاه کردم و يک به يک بررسي کردم، دو سه ساعت طول کشيد. يک مرتبه ديدم نوشته:
* سيد محمود مرعشي هفتصد دينار*
ايشان فرمودند: يک مقداري هم بيشتر به او دادم و از او طلب رضايت کردم ،
بعد در خواب ديديم که پدر راحت شدند.
🍃🌸
4_5767062577880237270.mp3.mp3
10.51M
هلال ماه رجب است ، حضرت باقر آمد
مژده دهید ای شیعیان ، فخر مفاخر آمد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رسـم_خـوبان
میان دار هیئت بود..موقع سینه زنی آنقدر ابوالفضل ابوالفضل می گفت که از حال می رفت..عملیات والفجر ۸ مجروح شده بود و به شیراز منتقلش کرده بودند. حافظه اش، حتی اسم خودش را از یاد برده بود. به هیچ اسمی عکس العمل نشان نمی داد. اما وقتی اسم ابوالفضل برده می شد، سینه می زد، خیال می کردند ابوالفضل اسمش است..اتفاقی رفتم ملاقاتش، شناختمش...عباس مجازی از بس با اسم حضرت ابوالفضل (ع) سینه زده بود، شده بود ملکه ذهنش. حتی فراتر از اسمش.
✍راوی: سردار شهید حسن طوسی
#شـهید_عباس_مجازی🌷