base.apk
38.45M
﷽ 🍇 نرم افزار #اندروید «صحیفه ولایت» 🍇
👌 مباحث زیبایی درباره تفاوت های #وضو و #اذان و #نماز شیعه و اهل سنت در آن مطرح شده است. دانلود آن را به معلمان و مبلغان محترم توصیه می کنیم.
#شبهه #غدیر_خم #آیت_الله_حسینی_قزوینی
💓مرکز تخصـ @namazmt ـصی نماز💓
📣 شناسنامه امام موسي كاظم
🌻🌻تولد امام موسي كاظم مباركباد
✅نام مبارك : موسي
✅كنيه شريف : ابوالحسن
✅لقب مبارك : كاظم ، عبد صالح
✅پدر بزرگوار : امام صادق
✅ مادر گرامي : حميده
✅ تاريخ ولادت : 20 ذي الحجه 128 هجري
✅ مكان ولادت : ابوا ( يكي از روستاهاي اطراف مدينه
✅تاريخ آغاز امامت : 148 هجري
✅سن رسيدن به امامت : 20 سالگي
✅ مدت زمان امامت : 35 سال
✅ مدت عمر پربركت : 55 سال
✅ فرزندان : 37 فرزند و پسر از جمله حضرت علي بن موسي الرضا و حضرت معصومه
✅ تاريخ شهادت : 25 رجب سال 183 هجري
✅علت شهادت : مسموميت به دستور هارون عباسي در زندان سندي بن شاهك
✅مرقد مطهر : كاظمين
✅خلفاي زمان : منصور، منصور، مهدي ، هادي ، هارون
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
محافظت دو شیر از موسی بن جعفر
حمید طوسی نقل میکند:
هارون الرشید مرا احضار کرد و دستور داد که به زندان بروم و موسی بن جعفر را به قتل برسانم. هنگامی که به زندان رسیدم وقت نماز بود و موسی بن جعفر به نماز مشغول بود و یک شیر در جانب راست و شیری دیگر در جانب چپ او ایستاده بود، با دیدن این صحنه وحشت کردم و بازگشتم. و آنچه را که دیده بودم برای هارون بازگفتم. هارون چند نفر از معتمدان را همراه من فرستاد تا صحت گفته من به وی ثابت شود. چون به زندان واردی شدیم، دوباره همان شیرها را دیدیم. بازگشتیم و به هارون خبر دادیم. هارون الرشید سوگند یاد کرد که اگر آنچه را که مشاهده کردهایم برای کسی بازگو کنیم ما را به قتل میرساند. به همین دلیل تا زمانی که هارون زنده بود کسی را از ین واقعه خبردار نکردیم.
🌍 #بین_الملل
🔹 شیخ زکزاکی پس از بازگشت به نیجریه ناپدید شد!
http://kayhan.ir/fa/news/167989
🖇 #اخبار_کشور
🔹ثبتنام زائران برای اربعین از فردا آغاز میشود
http://kayhan.ir/fa/news/168059
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پرسش تاملبرانگیر #شهریار_زرشناس از کسانی که معتقدند صرف جذب سرمایه خارجی مشکلات #اقتصادی را رفع میکند/نسیمآنلاین
💢 چرا وضع #مکزیک اینگونه است؟
🎭 #ادبی_هنری
🔹فرهنگسرای نیاوران چگونه اداره میشود؟
🔸عملکرد فرهنگی فرهنگسرای نیاوران دارای ابهام است.
فرهنگسرای نیاوران به دلیل حضور فردی که دارای قرابت فکری با جریانهای مسموم فرهنگی است، کارکردی در حوزه فرهنگ پایداری و بسط فرهنگ انقلاب اسلامی ندارد.
مدیر این مجموعه (سید عباس سجادی) که قبلا مجری صدا و سیما بود، پس از فتنه 88 بر دست محمدرضا شجریان بوسه زد. این در حالی بود که شجریان در سال 88 ضمن حمایت از جریان برانداز فتنه 88 علیه ارزشهای دینی نیز موضعگیری کرد.
وی بعدها از یکی از سران فتنه نیز استقبال کرد.
http://kayhan.ir/fa/news/168121
🔴 ابوبکر البغدادی اداره امور داعش را به یکی از معاونان خودش سپرد
🔹سرکرده داعش اداره امور روزمره این گروه تروریستی را به یکی از معاونانش که از افسران سابق ارتش صدام، دیکتاتور سابق عراق بوده سپرده است.🔸 «عبدالله قرداش» جانشین معرفی شده ابوبکر البغدادی، سرکرده از کارافتاده گروه تروریستی داعش از مریدان سابق صدام بوده است.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔻بازجویی صهیونیستها از کودک 10 ساله!
🔹در حالی که تحرکات و فشارهای آمریکاییها برای پیش بردن طرح سازش موسوم به «معامله قرن» ادامه دارد، بازجویی از «محمد نجیب» پسر ۱۰ ساله فلسطینی در قدس اشغالی توسط رژیم صهیونیستی خبرساز شد.
🔹پدر این کودک ده ساله به خبرگزاری فلسطینی «وفا» عنوان کرده است که نیروهای امنیتی اسرائیل محمد نجیب ۱۰ ساله که ساکن بخش قدیمی قدس است را برای بازجویی احضار کردند.
🔹وی همچنین گفت که نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی تاکنون چهار بار به منزل او یورش برده و پسرانش را برای بازجویی احضار کردهاند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حرف_حساب
🔺 پاسخ و کنایه استاد #شهریار_زرشناس به ادعای عدم اختیار رئیس جمهور
🔹 اگر رئیس جمهور تدارکچی است و اختیاری ندارد پس چرا برای دو دوره با تمام توان در انتخابات شرکت میکند؟
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خسارت برجام برعهده کیست؟
🔹یکی از مسئولان دولتی(شمخانی) در مصاحبهای گفته که امضای برجام اشتباه بود، اما سوال اینجاست خسارت این مسیر را چه کسی خواهد داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
🌿🌷 داستانی از امام کاظم علیه السلام 🌷🌿
آن روز، روز سختی بود[1]
✔️ برای من، چون یک بند کار می کردم. اربابم بُشر آدم سخت گیری بود. از هر کدام از کنیزهایش به اندازه ده نفر کار می کشید. تازه آن هم در روزهای معمولی. وقتی مهمان داشت آن قدر کار می کردیم که آخر شب مرده مان می افتاد. آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را دعوت کرده بود. بساط عیش و نوش فراهم بود. به نوازندگان دستور می دادند که آهنگ را تندتر کنند.
✔️ بعدازظهر آمدم بیرون تا زباله ها را بریزم توی زباله دانی، دیدم مردی از کوچه می گذرد. انگار از صدای رقص و آواز و موسیقی گریزان بود. چهره در هم کشیده بود و به سرعت از کوچه می گذشت. اما مرا که دید لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به سوی خانه انداخت. پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
گفتم: «خانه به این بزرگی و باشکوهی را نمی بینی؟ آیا بردگان و بندگان می توانند چنین بساطی راه بیندازند؟» مرد، همچنان نگاهم می کرد. به مردمانی نمی ماند که در بیابان زندگی می کنند و شهر و آدم هایش را نمی شناسند. انگار حرف های من هم، چیز تازه ای برای او نداشت. گفتم: «این خانه ارباب من بُشر است. نام او را نشنیده ای؟ او آزاد است نه بنده»
❗️احساس کردم در لحن مرد چیزی بود، چیزی که از آن سر در نیاوردم. برگشتم خانه.
❓بُشر داد زد: «کجا بودی؟».
😌 گفتم: «رفته بودم زباله ها را بریزم بیرون».
😮 داد زد: «زباله ریختن مگر این همه وقت می برد؟»
😌 گفتم: «مردی از کوچه می گذشت چیزهایی از من پرسید، برای همین دیر کردم».
❓«چه پرسید مگر؟»
❓«پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟»❓
«و تو چه گفتی؟»
«گفتم معلوم است که آزاد است. ارباب من از اعیان و اشراف بغداد است».
«و بعد؟»
«انگار قانع شد، اما حرفش لحن عجیبی داشت.
‼️گفت معلوم است که صاحب این خانه آزاد است، اگر بنده بود که این صداها را از منزلش نمی شنیدیم». ‼️
اربابم بُشر، ناگهان فروریخت، به آوازخوانان و رقصندگان اشاره کرد که ساکت باشند و بعد پرسید: «یک بار دیگر بگو آن مرد چه گفت؟!»
و من همه حرف های غریبه را برای او مو به مو نقل کردم. آن وقت بود که انگار صاعقه او را زد، فریاد کشید: «وای بر من! وای بر من!»
پابرهنه می دوید.
داد زدم: «کفش هایتان. اجازه بدهید کفش هایتان را بیاورم ارباب». اما ارباب انگار نمی شنید. سمتی را که مرد به آن سو رفته بود نشانش دادم. آن گاه پابرهنه دوید و در پیچ کوچه گم شد. ساعتی بعد برگشت. چشم هایش سرخ شده بود. معلوم بود گریسته است. به میهمان هایش گفت: «از این پس در خانه من از این خبرها نخواهد بود. همه چیز را جمع کنید و از اینجا بروید».
یکی پرسید: ❓
«آن غریبه که این همه تو را به هم ریخته که بود؟» ❓
اربابم گفت: ❣ «موسی بن جعفر». ❣
مردها به هم نگاه کردند. بعضی ها زیر لب گفتند: «موسی بن جعفر».
✔️ از آن پس اربابم به کلی عوض شد. اعمال گذشته اش را ترک کرد و کم کم به زهد و عبادت روی آورد. بسیار نماز می خواند و بسیار گریه می کرد و از خدا می خواست او را ببخشد. کم کم آوازه اش در شهر پیچید، با لقبی که مردم به او داده بودند: «بُشر حافی» به او حافی (پابرهنه) می گفتند، زیرا پابرهنه دنبال امام کاظم دویده بود.[2]
[1] . پایگاه حوزه، مجله اشارات شماره 111، شهادت امام موسی کاظم(ع).
[2] . حسین حاجیلو، حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع)، تهران، همشهری، 1386، ص12.
💠مرحوم دولابی:
🌺خداوند نهی کرده است که در دنیا خودت را بفروشی. فرمود: چشمهایتان را از دیگران بپوشانید و به آنچه به خودتان داده است بسازید. خداوند کم کم قوایتان را حفظ میکند تا از گردنه رد شوید. وقتی در جاده افتادید میبینید که خدا مرتب شما را حفظ میکند و آزادتر میشوید. گویا خدا فقط شما یک نفر را آفریده است.
📚کتاب طوبی محبت – ص ۲۰۲
┄┅─✵💚✵─┅┄