eitaa logo
🌷حدیث🌷
242 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
39 فایل
قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ کانال عاشقان حضرت علی(ع) !! کپی کردن مطالب با ذکر صلوات ازاد است !!
مشاهده در ایتا
دانلود
روزهای آخر ۱۳۴۹ بود. طبق معمول به خانه پدر رفت، تا ضمن مباحثه درباره مسائل فقهی، او را نیز از تنهایی به در آورد. نشسته بودند که زنگ در به صدا در آمد. بانو خدیجه (مادر مکرمه آیت الله خامنه ای) رفت در را باز کرد. لحظاتی بعد، نگران برگشت و گفت که دو سراغت را می گیرند. پرسید: چه جواب دادید؟ مادر گفت: جواب دادم که اینجا نیست. گفت: چرا دروغ گفتی مادر؟ هم پاسخ داد که این ساواکی ها مثل سگ هار هستند؛ باید شرشان را کم کرد.و شروع کرد به نفرین آن ها. حاج سید جواد که از شنیدن موضوع برآشفته بود و ابراز ناراحتی می کرد، از پسرش پرسید که باز چه کرده ای که قرار است بگیرند پ زندان ببرند؟ سعی کرد هر دو را آرام کند. گفت که احتمالا اشتباه آمده اند. از ذهنش گذشت که به زودی سراغ خانه اش خواهند رفت و لازم است پیش از رسیدن آن ها، در و نزد باشد. خود را به خانه اش رساند. اوضاع آنجا طبیعی بود.موضوع را با همسرش در میان گذاشت. ، خودسالار و پردل، همچون تنگناهای گذشته پرروحیه و استوار نشان داد. کمکش کرد آماده شود؛ لباس هایش را عوض کند، ناخنش را بگیرد، ریش و سبیلش را کوتاه کند؛ همه کارهایی که قبل از زندان رفتن ضروری می نمود. ناهارش را خورد، ظهر و عصر را خواند و آماده نشست تا زنگ در به صدا در آید و او در را روی مأموران شهربانی که برای بردنش آمده اند بگشاید. خانم خجسته از این معطلی بدخیم خسته شد و خوابش برد. آقای خامنه ای هم سری به کتابخانه اش زد تا برخی از آنها را که امکان بردنش به زندان باشد، همراه خود کند. ناگهان به ذهنش رسید خوب است مدتی پنهان شود و در جای امنی ترجمه کتابش را به پایان رساند؛ بعد از آن هر چه پیش آید خوش آید. چندین بار به تفأل زد. همه آیه ها او را به اختفا تشویق کردند. همسر را بیدار کرد. از تصمیم تازه اش گفت. خانم خجسته بسیار شادمان شد و پرسید: کجا می روی؟ گفت: نمی دانم؛ فقط می خواهم ترجمه را به پایان برسانم. بوسه ای از چهره خفته پسرانش گرفت. کرد و از خانه بیرون آمد. منبع: صفحه ریحانه سایت khamenei.ir 🌿🌾✨🌾🌿✨🌾🌿✨🌾