eitaa logo
🌷حدیث🌷
242 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
39 فایل
قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ کانال عاشقان حضرت علی(ع) !! کپی کردن مطالب با ذکر صلوات ازاد است !!
مشاهده در ایتا
دانلود
خب دیگه حسن روحانی رکورد احمدی نژاد را هم شکست و الان بهترین دوقطبی ساز جهان خودشه. 😏 🔺 علی ( ع و ع ) 🔺 @montakhabtanz
تا حالا به انتخابات تو ایران اعتماد نداشتم ، میگفتم تشریفاتیه ولی بعد از توییت روحانی به حق بودن انتخابات قسم میخورم از محمدی @montakhabtanz
حسن کلید: کلید فتنه انگیزی در انتخابات و کلید حمله به شورای نگهبان را زد!!! لامصب ما تازه فهمیدیم واسه چی بت میگن حسن کلید! از " در کرببلا بیطرفان بیشرفانن " @montakhabtanz
حالا مگه تویی که با رای خودمون انتخاب کردیم چه گلی به سرمون زدی میترسونی یکی دیگه گل تو رو از سرمون برداره از " گروه انفرادی " @montakhabtanz
یکی میگفت توی جزیره آدم خورا گیر اقتاده بودیم به تک تکمون گفتن انتخاب کن! بکشیمت یا بهت تجاوز کنیم! بعد یکم فکر کرد گفت البته منو کشتن! حالا اقای دکتر اگه تایید صلاحیت پولیه دفعه قبل چند بود؟!😏 بعد حالا این چهار ساله حق تایید صلاحیت و عضویت تو لیست در اومد یا نه؟✋✋ امین شفیعی😁 @tirtanz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلمان آرام و قرار نداشت باید هر طور که مى توانست دستور پیامبر را اجرا مى کرد. محمد از او خواسته بود تا براى اعرابى تازه مسلمان غذا تهیه کند. سلمان به در خانه على و فاطمه رسید. جلو رفت و در را کوبید. فاطمه بعد از شنیدن درخواست سلمان براى غذا سرش را پایین انداخت و گفت: سوگند به خدا که حسن و حسین مضطربند و با شکم گرسنه خوابیده اند. ولى من ّرى را رد نمى کنم بخصوص اینکه در خانه من آمده باشد. فاطمه به سلمان گفت: اندکى منتظر بماند و بعد داخل خانه شد و با پیراهنى بازگشت. پیراهن را به دست سلمان داد و گفت: اى سلمان اینک این پیراهن مرا نزد شمعون یهودى ببر و یک صاع خرما و یک صاع جو بگیر و بیاور. سلمان پیراهن را گرفت و به نزد شمعون رفت و ماجرا را براى شمعون تعریف کرد. شمعون با شنیدن ماجرا اشک ازچشمانش سرازیر شد و رو به سلمان کرد و گفت: زهد در دنیا، و این است آنچه موسى علیه السلام در تورات خبر داده بود. پس من هم مى گویم: اشهد ان لا اله الا االله و ان محمد رسول االله. سپس صاعى از خرما و جو به سلمان داد. سلمان خرما و جو را برداشت و نزد فاطمه برگشت. فاطمه خود مشغول به کار شد و جو را به آرد تبدیل کرد و نان پخت. بعد از این که کار تمام شد فاطمه نان ها را به دست سلمان داد و به او گفت: این ها را به اعرابى تازه مسلمان برسان. سلمان کمى این پا آن پا کرد و گفت: اى دختر پیامبر مقدارى از این ها را براى حسن و حسین بردار. فاطمه بدون لحظه اى درنگ پاسخ داد: چیزى را که براى خدا داه ام در آن تصرف نمى کنم. سلمان نان و خرما را برداشت و به راه افتاد و با خود اندیشید از دختر پیامبرى چون محمد، همین توقع مى رفت. منبع: ریاحین الشریعه، ج1 ،ص 130.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - zamineh - shabe 2 fatemyeh 97 - karimi.mp3
7.53M
پرم شکسته مثل کبوتر دلم گرفته کجایی مادر 🎤 با صدای حاج محمودکریمی (زمینه)
فضه خادمه.mp3
923.6K
فضہ‌خادمہ 🔴🔴🔴🔴🔴🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح را بالا می‌برد؛ و آنها که نقشه‌های بد می‌کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود می‌شود (و به جایی نمی‌رسد)! سوره فاطر آیه 10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت با دست خودم سنگ لحد را چیدم ناگهان ابر شدم گریه شدم باریدم💔 جگرم شعله کشید فاطمه جان وقتی که چادر سوخته ات بر سر زینب دیدم💔 😔
✅ شعر بعد از شهادت حضرت زهرا _______________________ حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته 🔸شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 شعلہ مےریخٺ ز دیوار و در بیٺ الله پشٺ‌در پیرهن گفـٺ‌علـے بال‌پروانہ‌ڪه‌مےسوخٺ‌ومےریخٺ‌زمین نالہ‌ے‌خستہ‌تراز علـے