زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
بسے آرام بخش و زیبا !
- پیشنهادِ دانلود
بخون مسلمون:)چله روز بیست سوم
#طنز_جبهه😃
صدا به صدا نمیرسید.😲
همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند.
راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود.😒
راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.😁بچهها پشت سر هم صلوات میفرستادند،📿برای :سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.😕
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی.😐 اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»😁
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده!🙂
گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😅
1_1562379037(1).mp3
5.11M
رفیقھنیمھراهبودم:)
هَمشغرقگناهبودم.💔
#روحاللهرحیمیان
|حُرّ|
💍'✨
تو را جانم صدا کردم ولیکن برتر از جانی
مگر جان بی تو میماند در این تندیسِ انسانی؟!
#جانااا❤️
رمان شب #بدون_تو_هرگز 16
🌹 ایمان واقعی
علی سکوت عمیقی کرد ...
- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم.☺️
دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...😠
تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ...
اما حالت صورتش بدجور جدی شد ...
- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ 😒
من همون شب خواستگاری فهمیدم که چون من طلبه ام، چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست.
آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط، ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارین منزل ما...قدمتون روی چشم ماست.
عین پدر خودم براتون احترام قائلم...اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...☺️
پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری!!! در رو محکم بهم کوبید و رفت...
پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ...
یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ...
بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
شهید سیدعلی حسینی)🥀
AUD-20220627-WA0013.mp3
1.99M
سایه ات از سَرم زیاده:)
دِل رو میزَنم بهـ جاده....
#پیامکیانی
قبل از خواب خود را شارژ کنید🌷