eitaa logo
مرحوم حاج شیخ عیسی شاکری (ره)
161 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
11 فایل
اَللَّهُمَّ‌صَلِّی‌عَلَیَ‌مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِل‌فَرَجَهُم‌وَفَرَجَنَابِهِم https://eitaa.com/hajishakeri
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🌺بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌺 🕊ظهـــورنـزديــڪ اســت🕊 ♻️ 💕برگی از تاریخ کربلا💕♻️ 👈 👈 علیه‌الرحمه ♻️👈 در بین‌ اصحاب‌ امام (علیه‌السلام) مردی است به نام زهیر بن القین. او اول از پیروان و هواداران خلیفه سوم بود؛ یعنی از کسانی بود که اعتقاد داشت خلیفه سوم مظلوم کشته شده است و العیاذ بالله حضرت (علیه‌السلام) در این فتنه دخالت داشته و بر همین اساس با (علیه‌السلام) میانه خوبی نداشت. ♻️👈هنگامی که (علیه‌السلام) از مکه به جانب عراق در حرکت بودند، زهیر هم با آن حضرت هم مسیر شده بود. اما در همه این مدت تردید داشت که آیا با امام (علیه‌السلام) روبرو بشود یا نه؟ چون در عین حال مردی بود که در عمق دلش مؤمن بود، می‏دانست که حسین بن علی فرزند پیامبر نیز هست و حق بزرگی بر این امت دارد. به همین جهت می‏ترسید که با آن حضرت روبرو شود؛ زیرا که ممکن بود (علیه‌السلام) از وی تقاضایی کند و او در انجام آن کوتاهی نماید و این البته کار بد و ناپسندی است. ♻️👈از قضا در یکی از منازل بین راه بر سر یک چاه آب اجباراً با امام فرود آمد. (علیه‌السلام) شخصی را دنبال زهیر فرستاد و پیام داد که زهیر را بگویید نزد ما بیاید وقتی که فرستاده (علیه‌السلام) به جایگاه زهیر رسید، زهیر و اعوان و قبیله‏اش در خیمه‏اش مشغول نهار خوردن بودند. فرستاده امام (علیه‌السلام) رو به زهیر کرد و گفت: یا زهیر اجب الحسین، یعنی ای زهیر! بپذیر دعوت (علیه‌السلام) را تا زهیر این کلمه را شنید رنگ از رخسارش پرید و گفت: آنچه نمی‏خواستم، شد. 🖌👈‏ اند: همانطور که غذا می‏خورد دستش درون سفره مانده بود و اطرافیان و اعوانش نیز همین حالت را پیدا کردند. نه می‏توانست بگوید می‏آیم، نه می‏توانست بگوید نمی‏آیم. ♻️👈 او زنی صالحه ومؤمنی داشت،که متوجه قضیه شد، دید که زهیر در جواب نماینده امام (علیه‌السلام) سکوت کرده، لذا جلو آمد و با یک ملامت عجیبی فریاد زد: زهیر! خجالت نمی‏کشی؟ پسر پیامبر فرزند زهرا تو را خواسته است، باید افتخار کنی که بروی، تازه تردید داری؟ بلند شو. ♻️👈 زهیر بلند شد و به جانب خیمه‏ گاه (علیه‌السلام) حرکت کرد اما با کراهت قدم بر می‏داشت، من نمی‏دانم یعنی تاریخ هم ننوشته است و شاید هیچکس نداند که در آن مدتی که (علیه‌السلام) با زهیر ملاقات کرد، میان آن دو چه گذشت؟ چه گفت و چه شنید. ♻️👈اما آنچه مسلم است این است که چهره زهیر بعد از بازگشتن غیر چهره او در وقت رفتن بود. وقتی می‏رفت چهره‏ای گرفته و درهم داشت ولی وقتی می‏آمد چهره‏اش خوشحال و خندان بود. ♻️👈چه انقلابی، (علیه‌السلام) در وجود او ایجاد کرد؟ چه چیز را به یادش آورد که برخلاف انتظار اطرافیانش دیدند، زهیر دارد وصیت می‏کند اموال و ثروتم را چنین کنید، بچه‏ هایم را چنان، زنم را به خانه پدرش برسانید و... خودش را مجهز کرد و گفت: من رفتم ♻️👈همه فهمیدند که دیگر کار زهیر تمام است می‏گویند:وقتی که می‏خواست برود و به (علیه‌السلام) بپیوندد، زنش آمد و دامن او را گرفت و گفت: زهیر! تو رفتی، اما به یک مقام رفیع نائل شدی؛ زیرا (علیه‌السلام) از او شفاعت خواهد کرد. من امروز دامن تو را می‏گیرم که در قیامت جد حسین، مادر حسین هم نیز از من شفاعت نمایند ♻️👈زهیر به همراه (علیه‌السلام) رفت و از اصحاب صف مقدم کربلا شد زن زهیر خیلی نگران بود که بالاخره قضیه به کجا می‏انجامد؟ تا این که به او خبر رسید که حسین و اصحابش همه شهید شدند و زهیر هم به مانند آنها به فیض شهادت نائل آمده است. پیش خودش فکر کرد که لابد دیگران همه کفن دارند ولی زهیر کفن ندارد، پس کفنی را به یک غلامی داد تا بدن زهیر را کفن نماید. وقتی که آن غلام به قتلگاه رسید، یک وضعی را دید که شرم و حیا کرد، بدن زهیر را کفن کند؛ زیراکه می‏دید بدن (علیه‌السلام) که آقا و مولای او به شمار می‏آید همچنان بی‏کفن بر روی خاک گرم کربلا مانده است 📚گفتارهای معنوی،ص160 : ♻️👈هرگز منکر حقیقت نباش وگرنه هلاک خواهی شد (هرچند زمانی در شناخت حق و باطل دچار تردید و اشتباه شد اما به مرتبه و جایگاه سیدالشهداء و ولایت اهل‌البیت علیهم السلام، ایمانِ کامل داشت‌) ♻️👈همسری انتخاب کن که تورا در مسیر عاقبت بخیری کمک کند ( زهیر او را در انتخاب مسیر پیوستن به سیدالشهداء تشویق و تحسین کرد) ♻️👈سرچشمه پاکی‌ها را پیدا کنی دیگر دنیا با تمام زیبائی‌هایش برایت پوچ و بی‌معنی می‌شود ( سعادت ابدی را در شهادت کنار سیدالشهداء پیدا کرد) ♻️👈واینکه تصمیم درست در زمانِ تصمیم شرط مهم برای پیروزی و سربلندی است •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔻👈و.....👇 🔻👈پس 👈 ♻️ ♻️