. 🌺بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌺
🕊ظهـــورنـزديــڪ اســت🕊
♻️ 💕برگی از تاریخ کربلا💕♻️
👈 👈#زهیربنالقین علیهالرحمه
♻️👈 در بین اصحاب امام #حسین(علیهالسلام) مردی است به نام زهیر بن القین. او اول از پیروان و هواداران خلیفه سوم بود؛ یعنی از کسانی بود که اعتقاد داشت خلیفه سوم مظلوم کشته شده است و العیاذ بالله حضرت #امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام) در این فتنه دخالت داشته و بر همین اساس با #امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام) میانه خوبی نداشت.
♻️👈هنگامی که #حسین(علیهالسلام) از مکه به جانب عراق در حرکت بودند، زهیر هم با آن حضرت هم مسیر شده بود. اما در همه این مدت تردید داشت که آیا با امام #حسین(علیهالسلام) روبرو بشود یا نه؟ چون در عین حال مردی بود که در عمق دلش مؤمن بود، میدانست که حسین بن علی فرزند پیامبر نیز هست و حق بزرگی بر این امت دارد. به همین جهت میترسید که با آن حضرت روبرو شود؛ زیرا که ممکن بود #حسین(علیهالسلام) از وی تقاضایی کند و او در انجام آن کوتاهی نماید و این البته کار بد و ناپسندی است.
♻️👈از قضا در یکی از منازل بین راه بر سر یک چاه آب اجباراً با امام فرود آمد. #حسین(علیهالسلام) شخصی را دنبال زهیر فرستاد و پیام داد که زهیر را بگویید نزد ما بیاید وقتی که فرستاده #حسین(علیهالسلام) به جایگاه زهیر رسید، زهیر و اعوان و قبیلهاش در خیمهاش مشغول نهار خوردن بودند. فرستاده امام #حسین(علیهالسلام) رو به زهیر کرد و گفت:
یا زهیر اجب الحسین، یعنی ای زهیر! بپذیر دعوت #حسین(علیهالسلام) را
تا زهیر این کلمه را شنید رنگ از رخسارش پرید و گفت: آنچه نمیخواستم، شد.
🖌👈#نوشته اند: همانطور که غذا میخورد دستش درون سفره مانده بود و اطرافیان و اعوانش نیز همین حالت را پیدا کردند. نه میتوانست بگوید میآیم، نه میتوانست بگوید نمیآیم.
♻️👈 او زنی صالحه ومؤمنی داشت،که متوجه قضیه شد، دید که زهیر در جواب نماینده امام #حسین(علیهالسلام) سکوت کرده، لذا جلو آمد و با یک ملامت عجیبی فریاد زد: زهیر! خجالت نمیکشی؟ پسر پیامبر فرزند زهرا تو را خواسته است، باید افتخار کنی که بروی، تازه تردید داری؟ بلند شو.
♻️👈 زهیر بلند شد و به جانب خیمه گاه #حسین(علیهالسلام) حرکت کرد اما با کراهت قدم بر میداشت، من نمیدانم یعنی تاریخ هم ننوشته است و شاید هیچکس نداند که در آن مدتی که #اباعبدالله(علیهالسلام) با زهیر ملاقات کرد، میان آن دو چه گذشت؟ چه گفت و چه شنید.
♻️👈اما آنچه مسلم است این است که چهره زهیر بعد از بازگشتن غیر چهره او در وقت رفتن بود. وقتی میرفت چهرهای گرفته و درهم داشت ولی وقتی میآمد چهرهاش خوشحال و خندان بود.
♻️👈چه انقلابی، #حسین(علیهالسلام) در وجود او ایجاد کرد؟ چه چیز را به یادش آورد که برخلاف انتظار اطرافیانش دیدند، زهیر دارد وصیت میکند اموال و ثروتم را چنین کنید، بچه هایم را چنان، زنم را به خانه پدرش برسانید و...
خودش را مجهز کرد و گفت:
من رفتم
♻️👈همه فهمیدند که دیگر کار زهیر تمام است
میگویند:وقتی که میخواست برود و به #حسین(علیهالسلام) بپیوندد، زنش آمد و دامن او را گرفت و گفت:
زهیر! تو رفتی، اما به یک مقام رفیع نائل شدی؛ زیرا #حسین(علیهالسلام) از او شفاعت خواهد کرد. من امروز دامن تو را میگیرم که در قیامت جد حسین، مادر حسین هم نیز از من شفاعت نمایند
♻️👈زهیر به همراه #حسین(علیهالسلام) رفت و از اصحاب صف مقدم کربلا شد زن زهیر خیلی نگران بود که بالاخره قضیه به کجا میانجامد؟ تا این که به او خبر رسید که حسین و اصحابش همه شهید شدند و زهیر هم به مانند آنها به فیض شهادت نائل آمده است. پیش خودش فکر کرد که لابد دیگران همه کفن دارند ولی زهیر کفن ندارد، پس کفنی را به یک غلامی داد تا بدن زهیر را کفن نماید. وقتی که آن غلام به قتلگاه رسید، یک وضعی را دید که شرم و حیا کرد، بدن زهیر را کفن کند؛ زیراکه میدید بدن #حسین(علیهالسلام) که آقا و مولای او به شمار میآید همچنان بیکفن بر روی خاک گرم کربلا مانده است
📚گفتارهای معنوی،ص160
#نتیجه:
♻️👈هرگز منکر حقیقت نباش وگرنه هلاک خواهی شد (هرچند #زهیر زمانی در شناخت حق و باطل دچار تردید و اشتباه شد اما به مرتبه و جایگاه سیدالشهداء و ولایت اهلالبیت علیهم السلام، ایمانِ کامل داشت)
♻️👈همسری انتخاب کن که تورا در مسیر عاقبت بخیری کمک کند (#همسر زهیر او را در انتخاب مسیر پیوستن به سیدالشهداء تشویق و تحسین کرد)
♻️👈سرچشمه پاکیها را پیدا کنی دیگر دنیا با تمام زیبائیهایش برایت پوچ و بیمعنی میشود ( #زهیر سعادت ابدی را در شهادت کنار سیدالشهداء پیدا کرد)
♻️👈واینکه تصمیم درست در زمانِ تصمیم شرط مهم برای پیروزی و سربلندی است
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#السلامعلیکیاسیدالشهداءروحیفداء
🔻👈و.....#ابد_درپیش_داریم👇
🔻👈پس 👈 #اِفهم_اِفهم_شاکر
♻️#شرط_فهمیدن_فهیم_بودن_است ♻️